بریدهای از کتاب پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی اثر گلستان جعفریان
1404/6/11
صفحۀ 175
احمد دستم را فشرد و به لبهایش چسباند و بوسید. صدای تپش قلبم را میشنیدم. احمد کنارم بود. بزرگ، بلندبالا و آرام. احساس میکردم همه آنچه را دارم، چنان دوست دارم که درونم را بیتاب میکند و به درد میآورد.
احمد دستم را فشرد و به لبهایش چسباند و بوسید. صدای تپش قلبم را میشنیدم. احمد کنارم بود. بزرگ، بلندبالا و آرام. احساس میکردم همه آنچه را دارم، چنان دوست دارم که درونم را بیتاب میکند و به درد میآورد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.