بریده کتابهای نوشیندخت نوشیندخت 1403/6/14 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 35 صفحۀ 82 درد تنها چیزی است که نفس کشیدن را برایش میسر میکند. 0 32 نوشیندخت 1403/1/9 اقیانوس انتهای جاده نیل گیمن 3.9 25 صفحۀ 127 دلم برای دوران کودکی تنگ نمیشود اما دلم برای لذتهای کوچکی که داشتم تنگ میشود. 0 17 نوشیندخت 1403/1/4 اقیانوس انتهای جاده نیل گیمن 3.9 25 صفحۀ 166 5 21 نوشیندخت 1402/9/22 پسرک، موش کور، روباه و اسب چارلی مکیسی 4.2 162 صفحۀ 47 3 41 نوشیندخت 1402/9/19 پنجه مخملی ها فیونا سان کوئیست 0.0 صفحۀ 1 تفاوت تنهایی انسان و گربه در این است؛ انسان ماهیتاً جانوری اجتماعی است و چنانچه در وضعیتی استثنایی تنها بماند باز در تمام مدت به دیگران میاندیشد و در ذهنش تنها نیست، اما گربهها همچون بسیاری از جانوران دیگر، ماهیتاً تکزی هستند و تنهاییشان حقیقی است. انسان میتواند انفرادی زندگی کند، اما تجربهی تنهایی برایش امکانپذیر نیست. 2 22 نوشیندخت 1402/8/27 فراتر از بودن کریستیان بوبن 4.2 4 صفحۀ 69 بیماری هیچ وقت علت نیست، بلکه پاسخ است... پاسخی ناچیز به درد، به رنج، به بیکسی... و نیز میدانم که بدبختی مانند یک میراث از یک نسل به نسلی دیگر میرسد. 0 24 نوشیندخت 1402/6/26 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 134 صفحۀ 113 «انسان برای شکست آفریده نشده. انسان ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد.» 0 58 نوشیندخت 1402/6/21 فعل: شطحیاتی در دستور محمد رضایی راد 4.3 12 صفحۀ 73 برای عشق باید از چه فعلی استفاده کرد؟ «عشق ورزیدن»، «عشقبازی کردن»، «عاشق شدن»، «عاشقی کردن»؟ «ورزیدن»، «شدن»، «کردن» ربطی به خود «عشق» نداره، میآد میچسبه به «عشق»، همونطور که میتونه به هر اسم دیگهای بچسبه: «تنفر ورزیدن»، «ناکام شدن»، «جسارت کردن». اما فعل خودِ «عشق» چیه؟ فعلی که فقط به خود «عشق» برگرده؟ فعلیتِ «عشق» در چه فعلی محقق میشه؟ و فاعلیت فاعل، یا درستتر بگم، عاشقیّت عاشق رو چه فعلی آشکار میکنه؟ اون فعلی که فعل نهایی «عشق» باشه، هیچکدوم اینها نیست انگار. عربها فعل بهتری براش دارن: «عَشِقَ»؛ خودِ خودِ کلمه فقط. 4 23 نوشیندخت 1402/6/21 فعل: شطحیاتی در دستور محمد رضایی راد 4.3 12 صفحۀ 33 - انگار کل زندگی ما یه جمله است. • بله، یک جملهی طولانی که در زنجیرهی جانشینی، کسی جانشین کسی نمیشه، چون در زنجیرهی همنشینی همه نقشهای دستوری خودمون رو داریم؛ تو فاعلی، من مفعولم، خانم افراشته متممئه؛ حتی گلخانم هم نقش خودش رو داره؛ حرف اضافه عین یه آدم اضافه که همه جا هست. 0 6 نوشیندخت 1402/6/8 چگونه گورخر راه راه شد؟ و سایر داستان های داروینی من درآوردی لئو گراسه 3.4 4 صفحۀ 70 در گونههای جانوری مختلف انواع رایگیریها وجود دارد: اکثریت (گوزن سرخ و گوریل)، میانگین ( بوفالو) و تصمیمگیری توسط اقلیتی کلیدی (زنبور). 0 11 نوشیندخت 1402/6/7 چگونه گورخر راه راه شد؟ و سایر داستان های داروینی من درآوردی لئو گراسه 3.4 4 صفحۀ 48 0 20 نوشیندخت 1402/6/2 بازمانده روز کازوئو ایشی گورو 3.9 28 صفحۀ 326 «باید برای خودت خوش باشی. بهترین قسمت روز شب است. تو کار روزت را انجام دادهای. حالا پاهات را بگذار بالا و خوش باش.من اینجوری میبینم. از هر کس میخواهی بپرس. بهترین قسمت روز شب است.» 1 22 نوشیندخت 1402/4/17 پاک کن جادویی شل سیلورستاین 3.5 0 صفحۀ 74 0 10 نوشیندخت 1402/4/16 بانوی سپید کریستیان بوبن 3.0 3 صفحۀ 42 در زمان تولد به هر نوزاد چیزی داده میشود. این چیز هیچ نیست. شکل ندارد، نام ندارد، اعتبار ندارد. تنها دارایی ماست. گاهی صاعقهوار چیزی از آن میبینیم. «احساس سادهی زنده بودن مرا از خود بیخود میکند.» این گل سفید « هیچ» که لحظاتی در قلب سرخ شکفته میشود، گل مشترک همهی قدیسان است. هرگز پژمرده نمیشود. قدیس بودن یعنی زنده بودن. زنده بودن یعنی خود بودن، تنها در نوع خود. 0 5 نوشیندخت 1402/4/1 دروغ سوم: سه گانه ی دوقلوها، کتاب سوم جلد 3 آگوتا کریستف 4.1 8 صفحۀ 8 میگوید: «بله، زندگیهایی هست که از غمگینترین کتابها هم غمانگیزترند». میگویم: «دقیقا همین است. یک کتاب، هرچقدر هم که غمانگیز باشد، نمیتواند به غمانگیزی زندگی باشد». 0 25
بریده کتابهای نوشیندخت نوشیندخت 1403/6/14 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 35 صفحۀ 82 درد تنها چیزی است که نفس کشیدن را برایش میسر میکند. 0 32 نوشیندخت 1403/1/9 اقیانوس انتهای جاده نیل گیمن 3.9 25 صفحۀ 127 دلم برای دوران کودکی تنگ نمیشود اما دلم برای لذتهای کوچکی که داشتم تنگ میشود. 0 17 نوشیندخت 1403/1/4 اقیانوس انتهای جاده نیل گیمن 3.9 25 صفحۀ 166 5 21 نوشیندخت 1402/9/22 پسرک، موش کور، روباه و اسب چارلی مکیسی 4.2 162 صفحۀ 47 3 41 نوشیندخت 1402/9/19 پنجه مخملی ها فیونا سان کوئیست 0.0 صفحۀ 1 تفاوت تنهایی انسان و گربه در این است؛ انسان ماهیتاً جانوری اجتماعی است و چنانچه در وضعیتی استثنایی تنها بماند باز در تمام مدت به دیگران میاندیشد و در ذهنش تنها نیست، اما گربهها همچون بسیاری از جانوران دیگر، ماهیتاً تکزی هستند و تنهاییشان حقیقی است. انسان میتواند انفرادی زندگی کند، اما تجربهی تنهایی برایش امکانپذیر نیست. 2 22 نوشیندخت 1402/8/27 فراتر از بودن کریستیان بوبن 4.2 4 صفحۀ 69 بیماری هیچ وقت علت نیست، بلکه پاسخ است... پاسخی ناچیز به درد، به رنج، به بیکسی... و نیز میدانم که بدبختی مانند یک میراث از یک نسل به نسلی دیگر میرسد. 0 24 نوشیندخت 1402/6/26 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 134 صفحۀ 113 «انسان برای شکست آفریده نشده. انسان ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد.» 0 58 نوشیندخت 1402/6/21 فعل: شطحیاتی در دستور محمد رضایی راد 4.3 12 صفحۀ 73 برای عشق باید از چه فعلی استفاده کرد؟ «عشق ورزیدن»، «عشقبازی کردن»، «عاشق شدن»، «عاشقی کردن»؟ «ورزیدن»، «شدن»، «کردن» ربطی به خود «عشق» نداره، میآد میچسبه به «عشق»، همونطور که میتونه به هر اسم دیگهای بچسبه: «تنفر ورزیدن»، «ناکام شدن»، «جسارت کردن». اما فعل خودِ «عشق» چیه؟ فعلی که فقط به خود «عشق» برگرده؟ فعلیتِ «عشق» در چه فعلی محقق میشه؟ و فاعلیت فاعل، یا درستتر بگم، عاشقیّت عاشق رو چه فعلی آشکار میکنه؟ اون فعلی که فعل نهایی «عشق» باشه، هیچکدوم اینها نیست انگار. عربها فعل بهتری براش دارن: «عَشِقَ»؛ خودِ خودِ کلمه فقط. 4 23 نوشیندخت 1402/6/21 فعل: شطحیاتی در دستور محمد رضایی راد 4.3 12 صفحۀ 33 - انگار کل زندگی ما یه جمله است. • بله، یک جملهی طولانی که در زنجیرهی جانشینی، کسی جانشین کسی نمیشه، چون در زنجیرهی همنشینی همه نقشهای دستوری خودمون رو داریم؛ تو فاعلی، من مفعولم، خانم افراشته متممئه؛ حتی گلخانم هم نقش خودش رو داره؛ حرف اضافه عین یه آدم اضافه که همه جا هست. 0 6 نوشیندخت 1402/6/8 چگونه گورخر راه راه شد؟ و سایر داستان های داروینی من درآوردی لئو گراسه 3.4 4 صفحۀ 70 در گونههای جانوری مختلف انواع رایگیریها وجود دارد: اکثریت (گوزن سرخ و گوریل)، میانگین ( بوفالو) و تصمیمگیری توسط اقلیتی کلیدی (زنبور). 0 11 نوشیندخت 1402/6/7 چگونه گورخر راه راه شد؟ و سایر داستان های داروینی من درآوردی لئو گراسه 3.4 4 صفحۀ 48 0 20 نوشیندخت 1402/6/2 بازمانده روز کازوئو ایشی گورو 3.9 28 صفحۀ 326 «باید برای خودت خوش باشی. بهترین قسمت روز شب است. تو کار روزت را انجام دادهای. حالا پاهات را بگذار بالا و خوش باش.من اینجوری میبینم. از هر کس میخواهی بپرس. بهترین قسمت روز شب است.» 1 22 نوشیندخت 1402/4/17 پاک کن جادویی شل سیلورستاین 3.5 0 صفحۀ 74 0 10 نوشیندخت 1402/4/16 بانوی سپید کریستیان بوبن 3.0 3 صفحۀ 42 در زمان تولد به هر نوزاد چیزی داده میشود. این چیز هیچ نیست. شکل ندارد، نام ندارد، اعتبار ندارد. تنها دارایی ماست. گاهی صاعقهوار چیزی از آن میبینیم. «احساس سادهی زنده بودن مرا از خود بیخود میکند.» این گل سفید « هیچ» که لحظاتی در قلب سرخ شکفته میشود، گل مشترک همهی قدیسان است. هرگز پژمرده نمیشود. قدیس بودن یعنی زنده بودن. زنده بودن یعنی خود بودن، تنها در نوع خود. 0 5 نوشیندخت 1402/4/1 دروغ سوم: سه گانه ی دوقلوها، کتاب سوم جلد 3 آگوتا کریستف 4.1 8 صفحۀ 8 میگوید: «بله، زندگیهایی هست که از غمگینترین کتابها هم غمانگیزترند». میگویم: «دقیقا همین است. یک کتاب، هرچقدر هم که غمانگیز باشد، نمیتواند به غمانگیزی زندگی باشد». 0 25