معرفی کتاب زندگی خصوصی یک سرآشپز: داستان آن ها اثر نورا افرون مترجم مهسا ملک مرزبان

زندگی خصوصی یک سرآشپز: داستان آن ها

زندگی خصوصی یک سرآشپز: داستان آن ها

نورا افرون و 2 نفر دیگر
3.6
14 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

15

ناشر
کراسه
شابک
9786229776513
تعداد صفحات
164
تاریخ انتشار
1400/6/10

توضیحات

        راشل سامستات نویسنده و مجری کتاب‌ها و برنامه‌های تلویزیونی آشپزی، هفت‌ماهه باردار است که می‌فهمد همسرش عاشق شده، آن هم عاشق زنی گردن دراز با دماغ عقابی و به لاغری نی قلیان...
      

لیست‌های مرتبط به زندگی خصوصی یک سرآشپز: داستان آن ها

یادداشت‌ها

          ‌
کتاب اصلی این دوره "زندگی خصوصی یک سرآشپز" بود ، نوشته‌ی نورا افرون و ترجمه‌ی مهسا ملک مرزبان.
داستان کتاب یه سرگذشت واقعیه و قصه‌ی یه رابطه‌س که به خیانت رسیده (خب تا اینجاش چیز تازه‌ای نداره💭) ولی قشنگی داستان واسه‌ی من کجا شروع میشه!؟ اونجایی که زن قصه ، بعد از از شوک درومدنش و جمع و جور کردن خودش به این میرسه که " میبینی عاشق کسی شده‌ای که مهم‌ترین علت دلدادگی‌ات،تفاوت‌های بینتان بوده و بعد که با او ازدواج میکنی همان تفاوت‌ها تو را از کوره به در میکند" ص۷۶
‌
این یکی از مساله‌هاییه که من توی ذهنم خیلی بهش فکر میکنم!
آدما عاشق تفاوت‌هایی که دارن میشن ؟!
یا عاشق شباهت‌هایی که دارن!؟ کدومش درسته!؟
‌
توی این قصه ، خواننده شاهد کلی گفتگوهای شخصی‌طوره که انگار یه رازه بین دو طرف...از اینا که اگر یکی دیگه بشنوه یا بخونه خیلی نمیفهمه قضیه چیه! و اینکه اگر آدم شکمویی باشین مطمئنم سر این کتاب همش تو آشپزخونه‌این :)) دستورهای آشپزی با جزئیاتی که این کتاب داره دل من رو که کلی به قاروقور انداخت! در این حد که یه وقتایی قسمت رسپی‌ها رو نخونده رد میکردم 🙇🏻‍♀️
این کتاب حدود ۱۶۰ صفحه بود که من تقریبا از صفحه‌ی ۴۰ به بعد دیگه کاملا جذب داستان شدم و دلم میخواست بدونم بلاخره چی میشه؟

یه جمله‌هایی از کتاب هم بود که تو ذهنم موند،مثلا:
"شاهزاده،شاهزاده تربیت میشه،شاهزاده به دنیا نمیاد" ص۲۲
"مراقب مردهایی که گریه میکنند باشید.درست است مردهایی که گریه میکنند حساسند و احساسات را خوب درک میکنند اما یادتان باشد تنها احساساتی که این مردها خوب درکش میکنند،احساسات خودشان است" ص ۸۰
"تو بهش اعتماد داشتی.آدم مجبوره به کسی که باهاش ازدواج کرده اعتماد کنه وگرنه تمام مدت باید حواسش به قبضهای تلفن و رسید کارت اعتباریش باشه" ص ۱۰۶
‌
خلاصه،
من این کتاب رو دوست داشتم در نهایت.
چون لحظه‌های واقعی داشت،باهاش خندیدم و مهم تر از همه ، یاد گرفتم یه کارایی رو نباید توی رابطه نادیده بگیرم ..
‌
        

0