یادداشت الناز عطائی
1403/11/13
کتاب اصلی این دوره "زندگی خصوصی یک سرآشپز" بود ، نوشتهی نورا افرون و ترجمهی مهسا ملک مرزبان. داستان کتاب یه سرگذشت واقعیه و قصهی یه رابطهس که به خیانت رسیده (خب تا اینجاش چیز تازهای نداره💭) ولی قشنگی داستان واسهی من کجا شروع میشه!؟ اونجایی که زن قصه ، بعد از از شوک درومدنش و جمع و جور کردن خودش به این میرسه که " میبینی عاشق کسی شدهای که مهمترین علت دلدادگیات،تفاوتهای بینتان بوده و بعد که با او ازدواج میکنی همان تفاوتها تو را از کوره به در میکند" ص۷۶ این یکی از مسالههاییه که من توی ذهنم خیلی بهش فکر میکنم! آدما عاشق تفاوتهایی که دارن میشن ؟! یا عاشق شباهتهایی که دارن!؟ کدومش درسته!؟ توی این قصه ، خواننده شاهد کلی گفتگوهای شخصیطوره که انگار یه رازه بین دو طرف...از اینا که اگر یکی دیگه بشنوه یا بخونه خیلی نمیفهمه قضیه چیه! و اینکه اگر آدم شکمویی باشین مطمئنم سر این کتاب همش تو آشپزخونهاین :)) دستورهای آشپزی با جزئیاتی که این کتاب داره دل من رو که کلی به قاروقور انداخت! در این حد که یه وقتایی قسمت رسپیها رو نخونده رد میکردم 🙇🏻♀️ این کتاب حدود ۱۶۰ صفحه بود که من تقریبا از صفحهی ۴۰ به بعد دیگه کاملا جذب داستان شدم و دلم میخواست بدونم بلاخره چی میشه؟ یه جملههایی از کتاب هم بود که تو ذهنم موند،مثلا: "شاهزاده،شاهزاده تربیت میشه،شاهزاده به دنیا نمیاد" ص۲۲ "مراقب مردهایی که گریه میکنند باشید.درست است مردهایی که گریه میکنند حساسند و احساسات را خوب درک میکنند اما یادتان باشد تنها احساساتی که این مردها خوب درکش میکنند،احساسات خودشان است" ص ۸۰ "تو بهش اعتماد داشتی.آدم مجبوره به کسی که باهاش ازدواج کرده اعتماد کنه وگرنه تمام مدت باید حواسش به قبضهای تلفن و رسید کارت اعتباریش باشه" ص ۱۰۶ خلاصه، من این کتاب رو دوست داشتم در نهایت. چون لحظههای واقعی داشت،باهاش خندیدم و مهم تر از همه ، یاد گرفتم یه کارایی رو نباید توی رابطه نادیده بگیرم ..
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.