بریدههای کتاب مبین محمدی مبین محمدی 1404/6/17 به دور از مردم شوریده تامس هاردی 3.9 19 صفحۀ 515 از احساسات متقابلشان سخنی به میان نیاوردند، شاید هم که الفاظ و عبارات زیبا و گرم، بین چنین دوستان آزمودهای ضرورتی نداشت. دوستی و دلبستگی آنها از آنگونه دوستیها و محبتهای استواری بود که از همکاری مایه میگیرد آنگاه که دو تن ضمن کار نخست با جنبهها و جوانب خشن خوی و خصال يکديگر آشنا میشوند و تا مدتها متوجه جوانب نیک يکديگر نمیگردند، و عشق و دلدادگی از درون یک مشت واقعیات پیش پاافتاده رشد میکند. باری، وقتی که شرایط اجازه رشد و نمو چنین چیزی را بدهد چنین احساس آمیختهای، عشقی از آب در خواهد آمد به نیرومندی مرگ. عشقی که سختیهای بسیار آن را فرو نتواند نشاند و سیلهای بسیار آن را در خود غرق نتوانند کرد، عشقی که در جنب آن، چیزی که به شور و شهوت معروف است، بخاری ناپایدار بیش نیست. 1 3 مبین محمدی 1404/6/7 مجمع الجزایر گولاگ جلد 2 الکساندر سولژنیتسن 4.0 1 صفحۀ 130 در بازجوییها، ضرب و شتم نبود که میشکستت، بلکه تحقیر بود. بازجو تو را به چشم کرمی حقیر میدید، و با هر کلمهاش، تو را به لجن میکشید. «تو هیچی نیستی، جز خیانتکار!» و تو، در آن سلول سرد و تاریک، با بدنی که از ترس میلرزید، کمکم باور میکردی که واقعاً هیچی نیستی. ساعتها، روزها، گاه هفتهها در آن فضای تنگ و بیروح، زیر نور لامپ بیرحم، بازجو با کلماتش تو را تکهتکه میکرد. نه فقط جسمت، که روحت را هم میخواستند خرد کنند. میگفتند: «تو نه دوست داری، نه خانواده، نه وطن. تو فقط یک خائن بیارزشی!» و در آن سکوت سنگین، جایی که حتی صدای خودت را نمیشنیدی، این کلمات مثل زهر در وجودت نفوذ میکرد. بسیاری نمیتوانستند مقاومت کنند؛ نه به خاطر درد جسمانی، بلکه به خاطر این تحقیر بیامان که تو را از انسانیتت خالی میکرد. 2 9 مبین محمدی 1404/5/26 روانکاوی تالستوی دانیل رانکو لافریر 5.0 1 صفحۀ 88 تالستوی در تمام عمرش در سایه مرگ مادرش زیست. اشتیاق او به مادرش در دوران پیری حاکی از آن است که او هرگز بر فقدان مادرش سوگواری نکرده است. او هرگز با فقدان زودهنگام مادرش کنار نیامده است و هنوز به ابژه مفقود، احساس نیاز میکند. حتی برخی از پژوهشگران غیر روانکاو بر همین نکته انگشت گذاشته اند. همان طور که یانکو لاورین می گوید: تصویر مادر، به ابژه خودآگاه و اشتیاق ناخودآگاه او بدل شد. ماری سمون می گوید که فقدان زودهنگام مادر عطش عشقی سیراب نشدنی را در تالستوی ایجاد کرد. مارتین مالیا میگوید که احتمالاً محرومیت زودهنگام از مادر با وسواس بعدی تالستوی در تعریف زن مطلوب ارتباط دارد یا میتوان از دیگر منتقد غیر روانکاو، یعنی مارتین دو کورسل نقل کرد که بی شک روح مادر تالستوی همیشه در ناخوداگاه او رفت و آمد داشت و نوستالژی یک عشق ناب را سبب شد که در عیاشی های دوران جوانی آزارش میداد و در دوران کمال باعث رنج بیشتر او بود، همان رنجی که در داستان سونات کروتسر باعث میشود تا او با خشونت، نقاب از چهره عشق جسمانی بردارد اما همان طور که خواهیم دید، اثر اخیر بیش از آنکه نوستالژی او به مادرش باشد، نفرت از مادری ترک کننده است. 3 10 مبین محمدی 1404/5/13 تاریخ آلمان از 1914 (ملت تقسیم شده) ماری فولبروک 4.0 1 صفحۀ 485 پیش داوریها از هر کوی و برزن برخاست. به همراه خاطرات ماسک های ضد گاز و یادگاریهای دیگری از جنگ جهانی دوم. که سالها خفته بودند. آن هم هنگامی که جنگ سرد و توازن سیاسی وحشت آرامش اروپای تقسیم شده را برهم میزد به ناگاه چشم انداز آلمانی متحد، از نظر اقتصادی قدرتمند و از لحاظ سیاسی خودمختار و مقتدر که در اروپای مرکزی دوباره جان گرفته و در موقعیت یک میانجیگر شرق و غرب قرار دارد، احساسات همه کسانی را برانگیخت که دیدشان نسبت به آلمان محدود به تصویر مخدوش هیتلر و رقبای کاپیتالیست متظاهر آلمان غربی شده بود اما آلمانیها که بودند؟ اگر صاحب خصیصه ای ملی و فرهنگی بودند آن خصیصه چه بود؟ کسانی که از آن سوی پرده آهنین سست بنیاد خودشان را آلمانی مینامیدند که بودند؟ 0 5 مبین محمدی 1404/5/4 یهودی ستیزی: عناصر و خاستگاه های حاکمیت توتالیتر هانا آرنت 4.2 1 صفحۀ 25 همچنان بسیار می شنویم که می گویند اگر از قضا یهودی ستیزی هسته و نقطه تبلور ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیستی را ساخته امری تصادفی بوده است. گمان می کنند این سماجت تزلزل ناپذیر سیاست رایش سوم در این مسئله هیچ سازشی نمی شناخت و در نهایت به ریشه کنی همه یهودیان یافت شده در حوزه قدرت هیتلر انجامید، با توضیحاتی روان شناختی در باره نوع تعصب ورزی نیمه روان پریشانه توضیح پذیر است. تنها وحشتی که در پی فاجعه نهایی پدید آمده بود و مشکلات مستقیمی که از بی میهن و بی کشور ماندن بازماندگان ایجاد شده بود، باعث شد مسئله یهودیان به منزله پرسشی سیاسی مطرح و جدی گرفته شود اما این مانع آن نشد که همچنان مانند گذشته در ارزیابی ناسیونال سوسیالیسم، آنچه نازی ها خود مدعی بودند کشف اصلی شان است (همانا نقش قوم یهود در سیاست بین الملل) و آنچه به منزله هدف اصلی شان اعلام شده بود (همانا پیگرد و در نهایت ریشه کنی یهودیان در کل جهان) صرفا به عنوان بهانه و نوعی ترفند تبلیغاتی کم بها انگاشته شود. 0 7 مبین محمدی 1404/4/30 گل قرمز فسی والود گارشین 4.0 1 صفحۀ 121 نوشت با آرامش میمیرد چرا که هیچ آرزویی ندارد و زندگی هم سراسر دروغ است. آدمهایی که دوست می داشته - البته اگر واقعاً کسی را دوست میداشته و تظاهر نمیکرده - نمی توانند زندگی اش را نجات دهند چون حناشان دیگر رنگی ندارد نه این که رنگی نداشته باشد رنگ نداشتن دیگر چیست؛ بلکه فقط برای او بی اهمیت شده اند و او یکباره این را فهمیده است. دستشان براش رو شده، دست خودش را هم خوانده و فهمیده که در او هم جز دروغ چیزی نبوده و نیست. نوشت که اگر کاری در زندگیاش انجام داده از سر خیر خواهی نبوده و به خاطر شهرت پرستی بوده. نوشت از رفتارهای زشت و شرارت بار برای این امتناع نکرده که توانایی شر بودن نداشته، بلکه به خاطر ترس خفت بارش از مردم بوده که بدجنسی نکرده. نوشت با همه اینها خود را بدتر از شمایی که تا آخرین روز عمرتان دروغ را ادامه میدهید نمیداند و هیچ هم طلب بخشش نمیکند بلکه با حقیر شمردن دیگران درست به اندازه تحقیر خودش میمیرد. نامه را عبارتی سنگدلانه و بی رحمانه تمام می کرد: خداحافظ آدمها! خدا حافظ، میمونهای اطواری تشنه به خون. 1 8 مبین محمدی 1404/4/24 ولتر عاشق نانسی میتفورد 4.0 1 صفحۀ 216 2 4 مبین محمدی 1404/4/20 فاشیسم ارنست نولته 4.5 1 صفحۀ 70 فاشیسم، ضدّ مارکسیسمی است که میکوشد دشمن را نابود کند، نه صرفاً با ردّ او، بلکه با خلق ایدئولوژیای ریشهدار، کاملاً متضاد و در عین حال مرتبط. این تلاش همواره در چارچوبِ سختگیرانهی تثبیت هویت ملّی و خودمختاری ملی صورت میگیرد. 0 9 مبین محمدی 1404/4/19 کلرامبو رومن رولان 4.3 2 صفحۀ 338 0 6 مبین محمدی 1404/4/15 زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی لارنس استرن 4.6 5 صفحۀ 35 ای کاش پدر یا مادرم یا در واقع هر دو چون هر دو موظف به این کار بودند. وقتی مرا به وجود میآوردند میدانستند چه میکنند. اگر چنان که باید، به این امر توجه میکردند و میدیدند که چه چیزها به این کارشان بستگی دارد، و نه تنها پای به وجود آوردن یک موجود معقول در میان است بلکه مسئله تشکیل و تشکل مناسب حرارت بدن این موجود و احتمالا نبوغ و ساختمان او هم مطرح است، و حتی ممکن است سرنوشت همه خاندان این موجود از اخلاط و امیالی تاثیر پذیرد که آن هنگام غلبه داشتند. آری، اگر به همه این چیزها توجه کرده بودند و به اقتضای آنها عمل کرده بودند من جدا بر این گمانم که با قیافهای کاملا متفاوت از آنچه خواهید دید در این جهان جلوه میکردم. 2 8 مبین محمدی 1404/4/13 مجمع الجزایر گولاگ جلد 1 آلکساندرایسایویچ سولژنیتسین 3.7 4 صفحۀ 150 ایدئولوژی: این است آنچه به بدکاری آن توجیه دیرخواسته، و به بدکار هم آن عزم و استواری لازمه را میبخشد. نظریهٔ اجتماعی است که اعمال فرد بدکار را در چشم خودش و دیگران خوب جلوه میدهد، تا به جای نکوهش و نفرین، مدح و ثنا بشنود. عمال عصر تفتیش عقاید هم به همین صورت امیالشان را ضدضربه میکردند: با تمسک به مسیحیت؛ جهانگشایان با ستایش از شکوه و عظمت میهن؛ استعمارگران با نوید تمدن؛ نازیها با نژاد؛ و ژاکوبنها(ی دیروز و امروز) با تمسک به عدالت، برادری و سعادت آیندگان. 0 4 مبین محمدی 1404/4/11 النگوی یاقوت الکساندرایوانوویچ کوپرین 3.7 2 صفحۀ 60 و در همان لحظهی نخست که او را میبینی، چیزی را میفهمی و به خود میگویی: من دوستش دارم؛ چون در دنیا، هیچچیزی شبیه او نیست. و اینکه هیچچیزی شبیه او نیست؛ یعنی بیهمتاست. و هیچچیز و هیچکس بهتر از بیهمتایی نیست، پس، نه حیوان و نه گیاه، نه ستاره و نه انسانی که از او بهتر و مهربانتر باشد، نیست. و در او انگار تمامِ زیباییهای جهان تحقق یافته است… 0 3 مبین محمدی 1404/4/9 خاطرات امریکا چارلز دیکنز 3.8 1 صفحۀ 380 3 3 مبین محمدی 1404/4/2 رنج دلدادگی تئودور فونتانه 2.4 1 صفحۀ 55 «حرفم را باور کن، هیچکس به خاطر عشق نمی میرد، حتی اگر آن عشق به جای بدی کشیده شده باشد. اما اگر اینجا بنشیند...» سپس اشاره به قلبش کرد، «آنوقت اهمیت پیدا خواهد کرد، آن وقت به چیزی چندش آور تبدیل خواهد شد.» 0 2 مبین محمدی 1404/4/2 آقایی از سان فرانسیسکو ایوان الکسی یویچ بونین 3.5 1 صفحۀ 171 3 2 مبین محمدی 1404/4/1 هلنا ماشادو د آسیس 3.3 2 صفحۀ 60 باورکردنی نیست که یک دوست سالهای طولانی در یک دقیقه چشمانش را روی عدالت ببندد و یا بخواهد غرق در بیعدالتی شود. 3 8 مبین محمدی 1404/3/31 به وقت عشق و مرگ اریش ماریا رمارک 4.3 1 صفحۀ 55 الیزابت گفت: «رندگی خوب میشه. قشنگ میشه. چه بدعادت شدیم ما. چقدر! برای همینه که هنوز کلی راه داریم که با هم بریم. چیزهایی که برای مردم دیگهی دنیا عادیه، برای ما رؤیاست. حتی این هوایی که دیگه بوی تف سوخته نمیده. با شامی که بوی گند جیرهی کوپنی نداره. مغازههایی که جنس دارند که میتونی بخری. شهرهای سالم بمبنزده. یا همین که برای حرفزدن لازم نباشه اول اطرافت رو نگاه کنی. که دیگه ترس نباشه. البته که میمونه ولی ذره ذره آب میشه و به جایی میرسیم که حتی گاهی ترسیدن مایهی دلخوشی باشه. که آدم ازش کیف هم بکنه. باورت میشه که بشه؟» پ.ن: واقعا برای من انتخاب بریدهای از این کتاب کار دشواری بوده ولی احساس کردم که این بخش میتونه حسوحال همه ما رو در این روزها بیان کنه نه فقط بخشی که با عدهای خاص همزادپنداری کنه سپاس🙏 2 10 مبین محمدی 1404/3/30 استونر جان ویلیامز 4.4 47 صفحۀ 60 باید به یاد داشته باشید چه هستید و انتخاب کردهاید چه بشوید، و بدانید اهمیت آنچه را انجام میدهید چیست. نسل انسان پارهای جنگها، شکستها و پیروزیها دارد که نظامی نیست و آنها را در کتابهای تاریخ نمینویسند. وقتی تلاش میکنید تصمیم بگیرید این را به یاد داشته باشید. 2 4 مبین محمدی 1404/3/30 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.9 30 صفحۀ 55 تصور نمیکردم که در این دنیا کسی باشد که بتواند بدون توجه و علاقهی دیگران دوام بیاورد. 2 6 مبین محمدی 1404/3/30 سوی دیگر آلفرد کوبین 4.0 3 صفحۀ 60 ناگهان وحشتزده دیدم «من» از بیشمار «من»های دیگر تشکیل شده است؛ «من»هایی که هر لحظه یکی پشت دیگری کمین کرده بود. هر یک از «من»های بعدی بزرگتر و تودارتر به نظر میرسید. آخرینها از محدودهی درک من بیرون میزدند و در سایه فرو میرفتند. هر یک از این «من»ها طرز تلقی خود را داشت. از دیدگاه زندگی جسمانی٬ استنباط مرگ به عنوان نقطهی پایان درست بود اما در مرحلهی بالاتر از شناخت٬ آدمها اصلا وجود نداشتند؛ در نتیجه نمیتوانست چیزی به پایان برسد. آدمیزاد به عنوان فرد از میان میرود و دیگر به فردیت نیازی نیست. 2 28
بریدههای کتاب مبین محمدی مبین محمدی 1404/6/17 به دور از مردم شوریده تامس هاردی 3.9 19 صفحۀ 515 از احساسات متقابلشان سخنی به میان نیاوردند، شاید هم که الفاظ و عبارات زیبا و گرم، بین چنین دوستان آزمودهای ضرورتی نداشت. دوستی و دلبستگی آنها از آنگونه دوستیها و محبتهای استواری بود که از همکاری مایه میگیرد آنگاه که دو تن ضمن کار نخست با جنبهها و جوانب خشن خوی و خصال يکديگر آشنا میشوند و تا مدتها متوجه جوانب نیک يکديگر نمیگردند، و عشق و دلدادگی از درون یک مشت واقعیات پیش پاافتاده رشد میکند. باری، وقتی که شرایط اجازه رشد و نمو چنین چیزی را بدهد چنین احساس آمیختهای، عشقی از آب در خواهد آمد به نیرومندی مرگ. عشقی که سختیهای بسیار آن را فرو نتواند نشاند و سیلهای بسیار آن را در خود غرق نتوانند کرد، عشقی که در جنب آن، چیزی که به شور و شهوت معروف است، بخاری ناپایدار بیش نیست. 1 3 مبین محمدی 1404/6/7 مجمع الجزایر گولاگ جلد 2 الکساندر سولژنیتسن 4.0 1 صفحۀ 130 در بازجوییها، ضرب و شتم نبود که میشکستت، بلکه تحقیر بود. بازجو تو را به چشم کرمی حقیر میدید، و با هر کلمهاش، تو را به لجن میکشید. «تو هیچی نیستی، جز خیانتکار!» و تو، در آن سلول سرد و تاریک، با بدنی که از ترس میلرزید، کمکم باور میکردی که واقعاً هیچی نیستی. ساعتها، روزها، گاه هفتهها در آن فضای تنگ و بیروح، زیر نور لامپ بیرحم، بازجو با کلماتش تو را تکهتکه میکرد. نه فقط جسمت، که روحت را هم میخواستند خرد کنند. میگفتند: «تو نه دوست داری، نه خانواده، نه وطن. تو فقط یک خائن بیارزشی!» و در آن سکوت سنگین، جایی که حتی صدای خودت را نمیشنیدی، این کلمات مثل زهر در وجودت نفوذ میکرد. بسیاری نمیتوانستند مقاومت کنند؛ نه به خاطر درد جسمانی، بلکه به خاطر این تحقیر بیامان که تو را از انسانیتت خالی میکرد. 2 9 مبین محمدی 1404/5/26 روانکاوی تالستوی دانیل رانکو لافریر 5.0 1 صفحۀ 88 تالستوی در تمام عمرش در سایه مرگ مادرش زیست. اشتیاق او به مادرش در دوران پیری حاکی از آن است که او هرگز بر فقدان مادرش سوگواری نکرده است. او هرگز با فقدان زودهنگام مادرش کنار نیامده است و هنوز به ابژه مفقود، احساس نیاز میکند. حتی برخی از پژوهشگران غیر روانکاو بر همین نکته انگشت گذاشته اند. همان طور که یانکو لاورین می گوید: تصویر مادر، به ابژه خودآگاه و اشتیاق ناخودآگاه او بدل شد. ماری سمون می گوید که فقدان زودهنگام مادر عطش عشقی سیراب نشدنی را در تالستوی ایجاد کرد. مارتین مالیا میگوید که احتمالاً محرومیت زودهنگام از مادر با وسواس بعدی تالستوی در تعریف زن مطلوب ارتباط دارد یا میتوان از دیگر منتقد غیر روانکاو، یعنی مارتین دو کورسل نقل کرد که بی شک روح مادر تالستوی همیشه در ناخوداگاه او رفت و آمد داشت و نوستالژی یک عشق ناب را سبب شد که در عیاشی های دوران جوانی آزارش میداد و در دوران کمال باعث رنج بیشتر او بود، همان رنجی که در داستان سونات کروتسر باعث میشود تا او با خشونت، نقاب از چهره عشق جسمانی بردارد اما همان طور که خواهیم دید، اثر اخیر بیش از آنکه نوستالژی او به مادرش باشد، نفرت از مادری ترک کننده است. 3 10 مبین محمدی 1404/5/13 تاریخ آلمان از 1914 (ملت تقسیم شده) ماری فولبروک 4.0 1 صفحۀ 485 پیش داوریها از هر کوی و برزن برخاست. به همراه خاطرات ماسک های ضد گاز و یادگاریهای دیگری از جنگ جهانی دوم. که سالها خفته بودند. آن هم هنگامی که جنگ سرد و توازن سیاسی وحشت آرامش اروپای تقسیم شده را برهم میزد به ناگاه چشم انداز آلمانی متحد، از نظر اقتصادی قدرتمند و از لحاظ سیاسی خودمختار و مقتدر که در اروپای مرکزی دوباره جان گرفته و در موقعیت یک میانجیگر شرق و غرب قرار دارد، احساسات همه کسانی را برانگیخت که دیدشان نسبت به آلمان محدود به تصویر مخدوش هیتلر و رقبای کاپیتالیست متظاهر آلمان غربی شده بود اما آلمانیها که بودند؟ اگر صاحب خصیصه ای ملی و فرهنگی بودند آن خصیصه چه بود؟ کسانی که از آن سوی پرده آهنین سست بنیاد خودشان را آلمانی مینامیدند که بودند؟ 0 5 مبین محمدی 1404/5/4 یهودی ستیزی: عناصر و خاستگاه های حاکمیت توتالیتر هانا آرنت 4.2 1 صفحۀ 25 همچنان بسیار می شنویم که می گویند اگر از قضا یهودی ستیزی هسته و نقطه تبلور ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیستی را ساخته امری تصادفی بوده است. گمان می کنند این سماجت تزلزل ناپذیر سیاست رایش سوم در این مسئله هیچ سازشی نمی شناخت و در نهایت به ریشه کنی همه یهودیان یافت شده در حوزه قدرت هیتلر انجامید، با توضیحاتی روان شناختی در باره نوع تعصب ورزی نیمه روان پریشانه توضیح پذیر است. تنها وحشتی که در پی فاجعه نهایی پدید آمده بود و مشکلات مستقیمی که از بی میهن و بی کشور ماندن بازماندگان ایجاد شده بود، باعث شد مسئله یهودیان به منزله پرسشی سیاسی مطرح و جدی گرفته شود اما این مانع آن نشد که همچنان مانند گذشته در ارزیابی ناسیونال سوسیالیسم، آنچه نازی ها خود مدعی بودند کشف اصلی شان است (همانا نقش قوم یهود در سیاست بین الملل) و آنچه به منزله هدف اصلی شان اعلام شده بود (همانا پیگرد و در نهایت ریشه کنی یهودیان در کل جهان) صرفا به عنوان بهانه و نوعی ترفند تبلیغاتی کم بها انگاشته شود. 0 7 مبین محمدی 1404/4/30 گل قرمز فسی والود گارشین 4.0 1 صفحۀ 121 نوشت با آرامش میمیرد چرا که هیچ آرزویی ندارد و زندگی هم سراسر دروغ است. آدمهایی که دوست می داشته - البته اگر واقعاً کسی را دوست میداشته و تظاهر نمیکرده - نمی توانند زندگی اش را نجات دهند چون حناشان دیگر رنگی ندارد نه این که رنگی نداشته باشد رنگ نداشتن دیگر چیست؛ بلکه فقط برای او بی اهمیت شده اند و او یکباره این را فهمیده است. دستشان براش رو شده، دست خودش را هم خوانده و فهمیده که در او هم جز دروغ چیزی نبوده و نیست. نوشت که اگر کاری در زندگیاش انجام داده از سر خیر خواهی نبوده و به خاطر شهرت پرستی بوده. نوشت از رفتارهای زشت و شرارت بار برای این امتناع نکرده که توانایی شر بودن نداشته، بلکه به خاطر ترس خفت بارش از مردم بوده که بدجنسی نکرده. نوشت با همه اینها خود را بدتر از شمایی که تا آخرین روز عمرتان دروغ را ادامه میدهید نمیداند و هیچ هم طلب بخشش نمیکند بلکه با حقیر شمردن دیگران درست به اندازه تحقیر خودش میمیرد. نامه را عبارتی سنگدلانه و بی رحمانه تمام می کرد: خداحافظ آدمها! خدا حافظ، میمونهای اطواری تشنه به خون. 1 8 مبین محمدی 1404/4/24 ولتر عاشق نانسی میتفورد 4.0 1 صفحۀ 216 2 4 مبین محمدی 1404/4/20 فاشیسم ارنست نولته 4.5 1 صفحۀ 70 فاشیسم، ضدّ مارکسیسمی است که میکوشد دشمن را نابود کند، نه صرفاً با ردّ او، بلکه با خلق ایدئولوژیای ریشهدار، کاملاً متضاد و در عین حال مرتبط. این تلاش همواره در چارچوبِ سختگیرانهی تثبیت هویت ملّی و خودمختاری ملی صورت میگیرد. 0 9 مبین محمدی 1404/4/19 کلرامبو رومن رولان 4.3 2 صفحۀ 338 0 6 مبین محمدی 1404/4/15 زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی لارنس استرن 4.6 5 صفحۀ 35 ای کاش پدر یا مادرم یا در واقع هر دو چون هر دو موظف به این کار بودند. وقتی مرا به وجود میآوردند میدانستند چه میکنند. اگر چنان که باید، به این امر توجه میکردند و میدیدند که چه چیزها به این کارشان بستگی دارد، و نه تنها پای به وجود آوردن یک موجود معقول در میان است بلکه مسئله تشکیل و تشکل مناسب حرارت بدن این موجود و احتمالا نبوغ و ساختمان او هم مطرح است، و حتی ممکن است سرنوشت همه خاندان این موجود از اخلاط و امیالی تاثیر پذیرد که آن هنگام غلبه داشتند. آری، اگر به همه این چیزها توجه کرده بودند و به اقتضای آنها عمل کرده بودند من جدا بر این گمانم که با قیافهای کاملا متفاوت از آنچه خواهید دید در این جهان جلوه میکردم. 2 8 مبین محمدی 1404/4/13 مجمع الجزایر گولاگ جلد 1 آلکساندرایسایویچ سولژنیتسین 3.7 4 صفحۀ 150 ایدئولوژی: این است آنچه به بدکاری آن توجیه دیرخواسته، و به بدکار هم آن عزم و استواری لازمه را میبخشد. نظریهٔ اجتماعی است که اعمال فرد بدکار را در چشم خودش و دیگران خوب جلوه میدهد، تا به جای نکوهش و نفرین، مدح و ثنا بشنود. عمال عصر تفتیش عقاید هم به همین صورت امیالشان را ضدضربه میکردند: با تمسک به مسیحیت؛ جهانگشایان با ستایش از شکوه و عظمت میهن؛ استعمارگران با نوید تمدن؛ نازیها با نژاد؛ و ژاکوبنها(ی دیروز و امروز) با تمسک به عدالت، برادری و سعادت آیندگان. 0 4 مبین محمدی 1404/4/11 النگوی یاقوت الکساندرایوانوویچ کوپرین 3.7 2 صفحۀ 60 و در همان لحظهی نخست که او را میبینی، چیزی را میفهمی و به خود میگویی: من دوستش دارم؛ چون در دنیا، هیچچیزی شبیه او نیست. و اینکه هیچچیزی شبیه او نیست؛ یعنی بیهمتاست. و هیچچیز و هیچکس بهتر از بیهمتایی نیست، پس، نه حیوان و نه گیاه، نه ستاره و نه انسانی که از او بهتر و مهربانتر باشد، نیست. و در او انگار تمامِ زیباییهای جهان تحقق یافته است… 0 3 مبین محمدی 1404/4/9 خاطرات امریکا چارلز دیکنز 3.8 1 صفحۀ 380 3 3 مبین محمدی 1404/4/2 رنج دلدادگی تئودور فونتانه 2.4 1 صفحۀ 55 «حرفم را باور کن، هیچکس به خاطر عشق نمی میرد، حتی اگر آن عشق به جای بدی کشیده شده باشد. اما اگر اینجا بنشیند...» سپس اشاره به قلبش کرد، «آنوقت اهمیت پیدا خواهد کرد، آن وقت به چیزی چندش آور تبدیل خواهد شد.» 0 2 مبین محمدی 1404/4/2 آقایی از سان فرانسیسکو ایوان الکسی یویچ بونین 3.5 1 صفحۀ 171 3 2 مبین محمدی 1404/4/1 هلنا ماشادو د آسیس 3.3 2 صفحۀ 60 باورکردنی نیست که یک دوست سالهای طولانی در یک دقیقه چشمانش را روی عدالت ببندد و یا بخواهد غرق در بیعدالتی شود. 3 8 مبین محمدی 1404/3/31 به وقت عشق و مرگ اریش ماریا رمارک 4.3 1 صفحۀ 55 الیزابت گفت: «رندگی خوب میشه. قشنگ میشه. چه بدعادت شدیم ما. چقدر! برای همینه که هنوز کلی راه داریم که با هم بریم. چیزهایی که برای مردم دیگهی دنیا عادیه، برای ما رؤیاست. حتی این هوایی که دیگه بوی تف سوخته نمیده. با شامی که بوی گند جیرهی کوپنی نداره. مغازههایی که جنس دارند که میتونی بخری. شهرهای سالم بمبنزده. یا همین که برای حرفزدن لازم نباشه اول اطرافت رو نگاه کنی. که دیگه ترس نباشه. البته که میمونه ولی ذره ذره آب میشه و به جایی میرسیم که حتی گاهی ترسیدن مایهی دلخوشی باشه. که آدم ازش کیف هم بکنه. باورت میشه که بشه؟» پ.ن: واقعا برای من انتخاب بریدهای از این کتاب کار دشواری بوده ولی احساس کردم که این بخش میتونه حسوحال همه ما رو در این روزها بیان کنه نه فقط بخشی که با عدهای خاص همزادپنداری کنه سپاس🙏 2 10 مبین محمدی 1404/3/30 استونر جان ویلیامز 4.4 47 صفحۀ 60 باید به یاد داشته باشید چه هستید و انتخاب کردهاید چه بشوید، و بدانید اهمیت آنچه را انجام میدهید چیست. نسل انسان پارهای جنگها، شکستها و پیروزیها دارد که نظامی نیست و آنها را در کتابهای تاریخ نمینویسند. وقتی تلاش میکنید تصمیم بگیرید این را به یاد داشته باشید. 2 4 مبین محمدی 1404/3/30 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.9 30 صفحۀ 55 تصور نمیکردم که در این دنیا کسی باشد که بتواند بدون توجه و علاقهی دیگران دوام بیاورد. 2 6 مبین محمدی 1404/3/30 سوی دیگر آلفرد کوبین 4.0 3 صفحۀ 60 ناگهان وحشتزده دیدم «من» از بیشمار «من»های دیگر تشکیل شده است؛ «من»هایی که هر لحظه یکی پشت دیگری کمین کرده بود. هر یک از «من»های بعدی بزرگتر و تودارتر به نظر میرسید. آخرینها از محدودهی درک من بیرون میزدند و در سایه فرو میرفتند. هر یک از این «من»ها طرز تلقی خود را داشت. از دیدگاه زندگی جسمانی٬ استنباط مرگ به عنوان نقطهی پایان درست بود اما در مرحلهی بالاتر از شناخت٬ آدمها اصلا وجود نداشتند؛ در نتیجه نمیتوانست چیزی به پایان برسد. آدمیزاد به عنوان فرد از میان میرود و دیگر به فردیت نیازی نیست. 2 28