بریدهای از کتاب النگوی یاقوت اثر الکساندرایوانوویچ کوپرین
4 روز پیش
صفحۀ 60
و در همان لحظهی نخست که او را میبینی، چیزی را میفهمی و به خود میگویی: من دوستش دارم؛ چون در دنیا، هیچچیزی شبیه او نیست. و اینکه هیچچیزی شبیه او نیست؛ یعنی بیهمتاست. و هیچچیز و هیچکس بهتر از بیهمتایی نیست، پس، نه حیوان و نه گیاه، نه ستاره و نه انسانی که از او بهتر و مهربانتر باشد، نیست. و در او انگار تمامِ زیباییهای جهان تحقق یافته است…
و در همان لحظهی نخست که او را میبینی، چیزی را میفهمی و به خود میگویی: من دوستش دارم؛ چون در دنیا، هیچچیزی شبیه او نیست. و اینکه هیچچیزی شبیه او نیست؛ یعنی بیهمتاست. و هیچچیز و هیچکس بهتر از بیهمتایی نیست، پس، نه حیوان و نه گیاه، نه ستاره و نه انسانی که از او بهتر و مهربانتر باشد، نیست. و در او انگار تمامِ زیباییهای جهان تحقق یافته است…
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.