بریده‌های کتاب کتابدار ماه✧

+چه چیز بی‌نهایت است؟ -جهان هستی و حرص و آز بشر

ما می‌گوییم متشابهان یکدیگر را فرا می‌خوانند. اما اگر علم را بشکافیم می‌بینیم که ما خود شبیه همه چیز هستیم.

دنیا در حال تغییر است. ما هم باید با آن تغییر کنیم وگرنه از ما چیزی نخواهد ماند، جز خاک و خاکستر.

+تو اصلا چیزی را جدی می‌گیری؟ -اگر کاری در موردش از دستم بر نیاید نه! زندگی را خیلی ملالت بار می‌کند.

کرس سعی کرد وحشتی که درونش می‌جوشید کنترل کند، این احساس که وجودش در این دنیا، به اندازه ذرات ریز شن و ماسه که با وزش باد به ساق پایش می‌خوردند، کوچک و بی‌اهمیت بود.

《شکست تعریفت نمیکنه؛ کاری که بعد از شکست میکنی معلوم میکنه یه رهبری یا اتلاف هوای پاک.》

اگه به خودت اجازه‌ی احساس کردن چیزی رو ندی؛ انسان بودن به چه دردی میخوره!؟

امنیت توهمی است که هرگز نباید به آن اعتماد کرد!

تمام گوش‌ها به صدایی احتیاج دارن که در دل تاریکی رهنماشون باشه:)

تو فوقالعاده‌ای. شاید خیلی از آدم ها این حرف را به تو نزده باشند؛ اما تو میتوانی هر کاری کنی و هرکسی باشی رد:)!

زیادی دوستت داشت.ممکن است عشق سم باشد:)

برای قلب انسانی‌ات شادمان باش؛ برای آن هایی دل بسوزان که اصلا چیزی حس نمی‌کنند.

در آخر، نگران آنم که غرور مایه‌ی نابودیمان را فراهم سازد:)!

هر عملی که ما انجام میدیم عواقبی داره وین! متوجه شدم که توی زندگی،اون کسی که بهترین قضاوت رو درباره‌ی عواقب اعمالش داره موفق ترینه:)

و یادت باشه که قدرت همیشه فیزیکی نیست وایولت:)

+تو مال منی.کوچولوی من،گروهبان من، باید ازت مراقبت کنم. -همیشه داری ازم مراقبت می‌کنی؛ حتی وقتی اینجا نیستی:)

اهمیتی نداره معتقدم نتیجه میده یا نه؛ اعتقاد نداشتن به یه چیز باعث نمیشه از خواستنش دست بکشی:)!

مهم نبود آدم چقدر از خانه‌اش دور شود؛ پیوند با خانه ناگسستنی بود و ریشه در اعماق وجود هرکسی داشت، پیوندی که مارا برای همیشه شکل می داد! :)