بریدههای کتاب بابک قائدنیا بابک قائدنیا 3 روز پیش نفوس مرده نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 18 صفحۀ 204 ... اما قدرت عجیب و مرموزی مرا مأمور کرده است که دست در دست با قهرمانان عجیب خود پیش بروم و سراپای این زندگی عظیم و شگفتانگیز را مطالعه کنم و از میان خندهها و گریهها، آن خندهها را که بر جهانیان می گذارند و آن گریهها را بر جهانیان، تماشا کنم. 0 3 بابک قائدنیا 1404/3/6 سور بز ماریو بارگاس یوسا 4.4 33 صفحۀ 348 کلامی از رابیندرانات تاگور، در قابی کوچک در فاصله قفسهها به ديوار کوبيده شده بود: کتاب وقتی باز است، ذهنی است که حرف میزند؛ وقتی بسته است، دوستی است به انتظار؛ وقتی فراموش میشود جانی است که میبخشاید؛ وقتی نابود شود، دلی است که میگرید. 1 11 بابک قائدنیا 1404/1/25 خرزهره ژان تولی 3.0 9 صفحۀ 26 اینجا زندگی چیزی جز مبارزه برای زنده ماندن نیست و حتی زنده ماندن هم گاهی تنها راهی برای مردنِ سختتر است. 0 16 بابک قائدنیا 1404/1/21 بانکدار آنارشیست/ دریانورد فرناندو پسوآ 4.1 4 صفحۀ 20 همان طور که قبلاً توضیح دادم، تطابق مادی برای چیزی که از نظر مادی هنوز وجود ندارد نمیتواند وجود داشته باشد. اما اگر به یمن شورشی ناگهانی انقلابی اجتماعی صورت پذیرد فوراً یک جامعه آزاد بنا نمیشود چون بشریت هنوز آماده آن نیست، بلکه یکی از آن دیکتاتوریهایی که میخواهند یک جامعه آزاد را بسازند برقرار میشود. شورشهای سیاسی شهر رم به کجا انجامید؟ به امپراطوری روم و استبداد نظامی آن. نتیجه انقلاب فرانسه چیست؟ ناپلئون و استبداد نظامی او و خواهید دید که نتیجه انقلاب روسیه چه خواهد شد؛ چیزی که تبلور جامعه آزاد را دهها سال به عقب خواهد انداخت. در هر صورت از یک ملت بیسواد و دینزده چه انتظاری می توان داشت؟ فرناندو پسوآ، ١٩٢٢ 0 14 بابک قائدنیا 1404/1/12 لیدی ال رومن گاری 3.7 23 صفحۀ 75 0 44 بابک قائدنیا 1404/1/11 تائو ت چینگ: راهنمای هنر زندگی و خرد ناب لائوتسه 4.2 20 صفحۀ 23 0 6 بابک قائدنیا 1404/1/11 تائو ت چینگ: راهنمای هنر زندگی و خرد ناب لائوتسه 4.2 20 صفحۀ 17 3 21 بابک قائدنیا 1404/1/11 تائو ت چینگ: راهنمای هنر زندگی و خرد ناب لائوتسه 4.2 20 صفحۀ 13 0 8 بابک قائدنیا 1404/1/11 تائو ت چینگ: راهنمای هنر زندگی و خرد ناب لائوتسه 4.2 20 صفحۀ 6 0 4 بابک قائدنیا 1404/1/9 ریگ روان استیو تولتز 3.7 28 صفحۀ 72 👈 به محض اینکه شغلی پیدا میکنید که مورد علاقه شما نیست، هر چه قدر هم مقاومت نشان بدهید باز به آن وابسته میشوید؛ الکی یک مهارت نامربوط کسب نکنید، بیخود اطلاعات تخصصی جمع نکنید و در هیچ کاری استاد نشوید، خوردن انگ «واجد شرایط»، برابر است با بدهکار شدن به زندگی. 👉 0 7 بابک قائدنیا 1404/1/6 ریگ روان استیو تولتز 3.7 28 صفحۀ 12 👈 استعداد شکوفا نشده به آدم فشار میاره 👉 0 11 بابک قائدنیا 1404/1/4 کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم اسلاونکا دراکولیچ 4.1 57 صفحۀ 41 آنچه کمونیسم به ما القا کرده بود، دقیقا همان سکون و بیحرکتی بود، این بیآییندگی، بیرویایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکل دیگر. 0 6 بابک قائدنیا 1404/1/3 تنهایی پر هیاهو بوهومیل هرابال 3.8 70 صفحۀ 11 «سی و پنج سال است که با کتابها زندگی میکنم، آنچنان که برخی با آدمها؛ عشق میورزم به آنها، در میانشان زندگی میکنم، و آنها مرا به جهانی پر از هیاهو و اندیشه بردهاند.» 0 4 بابک قائدنیا 1404/1/2 سخت پوست ساناز اسدی 3.4 61 صفحۀ 35 ساکت بودیم. به برگشتنهای پدر فکر میکردم. به اینکه بعدش چهطور دست و پا میزد که بفهمیم همینجا بهتر است و چهطور دوباره هوس رفتن به سرش میافتاد. هر جایی که میرفت میخواست بماند و هر جایی که میماند میخواست زودتر برگردد. 0 14 بابک قائدنیا 1403/12/27 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 137 ♦️ ماندالاها نماد ناپایداری چیزهایند، یادآوری زودگذری همه چیز. ناماندگاری مفهومی مهم در سنت بودایی باید ما را به زودگذری برساند و درک اینکه سرچشمه رنج در دلبستگی به اشیا و اشخاص است؛ بودیسم با تخریب ماندالا، میگوید که فقط تجربه مهم است و نه نتیجه. ◀️ پینوشت: واژه ماندالا (Mandala) در زبان باستانی مردم هندوستان به معنی دایره است. این واژه از ریشه «ماندا» به معنای ذات یا جوهر و پسوند «لا» به معنای ظرف یا در بردارنده، گرفته شده است. از این رو «ظرف جوهر» یا «چرخ زمانه» هم معنا می دهد و یک کهن الگو محسوب می شود. در واقع ماندالا یک شکل هندسی است که در ادیان هندو و بودا به عنوان دایرههایی نمادین برای نمایش جهان هسـتی، و تمرکز بر خویشتن و جستجو در درون انسان هستند. 0 12 بابک قائدنیا 1403/12/24 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 55 ♦️ ژان کلود کرییر در سوگ داریوش شایگان نوشت: «وقتی یک فیلسوف میمیرد، بدن از بین میرود و اندیشه باقی میماند» 0 10 بابک قائدنیا 1403/12/24 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 54 ♦️ داریوش (شایگان) چون ژان کلود (کرییر) و اومبرتو اکو، دانش شادیبخش داشت؛ با جدیت کار میکرد اما خود را جدی نمیگرفت. شاید نمودار جمله شمس بود: «در اندرون من بشارنی هست عجبم میآیند از این مردمان که بی آن بشارت شادند» 0 13 بابک قائدنیا 1403/12/24 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 35 ♦️ بشنو این نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند این آغاز مثنوی، قرآن فارسی، مرا به یاد جملهای از آرتور رامبو میاندازد: «چه جای افسوس، برای چوبی که ویلون شود». به عبارت دیگر برای نی شدن، برای ویلون شدن، باید از اطراف برید و درد کشید. 0 5 بابک قائدنیا 1403/12/24 از کتاب رهایی نداریم ژان کلود کریر 4.1 18 صفحۀ 266 🔴 در بخش چهاردهم این کتاب، با عنوان «کتاب در محراب، کتاب در دوزخ» ژان کلود کرییر میگوید: این جمله کتاب مقدس درخور توجه است: «در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود». اما کلمه چگونه به نوشته مبدل میشود؟ چرا کتاب باید کلمه را ارائه دهد و به آن عینیت ببخشد؟ چگونه و با چه تضمینی از یکی به دیگری رسیدهاند؟ از آن زمان به بعد، واقعیت سادهٔ «نوشتن»، اهمیتی کم و بیش جادویی به خود میگیرد گویی صاحب خط، این ابزار بیهمتا، از موهبت رابطهای پنهانی با خدا و با اسرار آفرینش برخوردار است. باز هم باید از خود بپرسیم که کلمه کدام زبان را برای عینیت بخشیدن به خود برگزیده است. اگر مسیح در این زمان به دیدارمان میآمد، شاید زبان انگلیسی را انتخاب میکرد شاید هم چینی را اما مسیح افکار خود را به زبان آرامی بیان کرد تا اینکه بعدها سخنانش به یونانی و سپس به لاتینی ترجمه شد. واضح است که همه این مراحل خطری برای پیام او به شمار میرود. آیا او به راستی حرفهایی را که به او نسبت میدهیم، گفته است؟ 0 1 بابک قائدنیا 1403/12/23 از کتاب رهایی نداریم ژان کلود کریر 4.1 18 صفحۀ 250 🔴 اومبرتو اکو: وقتی که در دانشگاه تورینو درس میخواندم، ساکن اتاقی در خوابگاه دانشگاه بودم. با یک لیر که پنهانی به سردسته تشویق کنندگان حرفه ای میدادیم، میتوانستیم برنامههای نمایشی تئاتر محلی را تماشا کنیم. در مدت چهار سال که در دانشگاه بودم همه شاهکارهای تئاتر قدیم و معاصر را دیدم. اما چون درهای خوابگاه نیمساعت بعد از نیمه شب بسته میشد، در حالی که برنامههای تئاتر به ندرت سر وقت به پایان میرسید و ما نمیتوانستیم به موقع به اتاقهایمان برگردیم. همه شاهکارهای تئاتر را بدون پنج یا ده دقیقه آخر آنها دیدم. دوستم، پائولو فابری، که بعدها با او آشنا شدم، در دوره دانشجویی در تئاتر دانشگاه اوربینو، بلیتها را بازبینی میکرد تا پول مختصری به دست بیاورد. به این ترتیب او تنها یک ربع پس از بالا رفتن پرده، وقتی که همه تماشاگران سر جایشان نشسته بودند، میتوانست نمایش را ببیند. بنابراین، او شروع نمایش و من پایان آن را از دست میدادیم. پس ضرورت داشت که متقابلاً به هم کمک کنیم. این فکری است که همیشه در آرزوی عملی کردنش بودهایم. 0 3
بریدههای کتاب بابک قائدنیا بابک قائدنیا 3 روز پیش نفوس مرده نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 18 صفحۀ 204 ... اما قدرت عجیب و مرموزی مرا مأمور کرده است که دست در دست با قهرمانان عجیب خود پیش بروم و سراپای این زندگی عظیم و شگفتانگیز را مطالعه کنم و از میان خندهها و گریهها، آن خندهها را که بر جهانیان می گذارند و آن گریهها را بر جهانیان، تماشا کنم. 0 3 بابک قائدنیا 1404/3/6 سور بز ماریو بارگاس یوسا 4.4 33 صفحۀ 348 کلامی از رابیندرانات تاگور، در قابی کوچک در فاصله قفسهها به ديوار کوبيده شده بود: کتاب وقتی باز است، ذهنی است که حرف میزند؛ وقتی بسته است، دوستی است به انتظار؛ وقتی فراموش میشود جانی است که میبخشاید؛ وقتی نابود شود، دلی است که میگرید. 1 11 بابک قائدنیا 1404/1/25 خرزهره ژان تولی 3.0 9 صفحۀ 26 اینجا زندگی چیزی جز مبارزه برای زنده ماندن نیست و حتی زنده ماندن هم گاهی تنها راهی برای مردنِ سختتر است. 0 16 بابک قائدنیا 1404/1/21 بانکدار آنارشیست/ دریانورد فرناندو پسوآ 4.1 4 صفحۀ 20 همان طور که قبلاً توضیح دادم، تطابق مادی برای چیزی که از نظر مادی هنوز وجود ندارد نمیتواند وجود داشته باشد. اما اگر به یمن شورشی ناگهانی انقلابی اجتماعی صورت پذیرد فوراً یک جامعه آزاد بنا نمیشود چون بشریت هنوز آماده آن نیست، بلکه یکی از آن دیکتاتوریهایی که میخواهند یک جامعه آزاد را بسازند برقرار میشود. شورشهای سیاسی شهر رم به کجا انجامید؟ به امپراطوری روم و استبداد نظامی آن. نتیجه انقلاب فرانسه چیست؟ ناپلئون و استبداد نظامی او و خواهید دید که نتیجه انقلاب روسیه چه خواهد شد؛ چیزی که تبلور جامعه آزاد را دهها سال به عقب خواهد انداخت. در هر صورت از یک ملت بیسواد و دینزده چه انتظاری می توان داشت؟ فرناندو پسوآ، ١٩٢٢ 0 14 بابک قائدنیا 1404/1/12 لیدی ال رومن گاری 3.7 23 صفحۀ 75 0 44 بابک قائدنیا 1404/1/11 تائو ت چینگ: راهنمای هنر زندگی و خرد ناب لائوتسه 4.2 20 صفحۀ 23 0 6 بابک قائدنیا 1404/1/11 تائو ت چینگ: راهنمای هنر زندگی و خرد ناب لائوتسه 4.2 20 صفحۀ 17 3 21 بابک قائدنیا 1404/1/11 تائو ت چینگ: راهنمای هنر زندگی و خرد ناب لائوتسه 4.2 20 صفحۀ 13 0 8 بابک قائدنیا 1404/1/11 تائو ت چینگ: راهنمای هنر زندگی و خرد ناب لائوتسه 4.2 20 صفحۀ 6 0 4 بابک قائدنیا 1404/1/9 ریگ روان استیو تولتز 3.7 28 صفحۀ 72 👈 به محض اینکه شغلی پیدا میکنید که مورد علاقه شما نیست، هر چه قدر هم مقاومت نشان بدهید باز به آن وابسته میشوید؛ الکی یک مهارت نامربوط کسب نکنید، بیخود اطلاعات تخصصی جمع نکنید و در هیچ کاری استاد نشوید، خوردن انگ «واجد شرایط»، برابر است با بدهکار شدن به زندگی. 👉 0 7 بابک قائدنیا 1404/1/6 ریگ روان استیو تولتز 3.7 28 صفحۀ 12 👈 استعداد شکوفا نشده به آدم فشار میاره 👉 0 11 بابک قائدنیا 1404/1/4 کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم اسلاونکا دراکولیچ 4.1 57 صفحۀ 41 آنچه کمونیسم به ما القا کرده بود، دقیقا همان سکون و بیحرکتی بود، این بیآییندگی، بیرویایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکل دیگر. 0 6 بابک قائدنیا 1404/1/3 تنهایی پر هیاهو بوهومیل هرابال 3.8 70 صفحۀ 11 «سی و پنج سال است که با کتابها زندگی میکنم، آنچنان که برخی با آدمها؛ عشق میورزم به آنها، در میانشان زندگی میکنم، و آنها مرا به جهانی پر از هیاهو و اندیشه بردهاند.» 0 4 بابک قائدنیا 1404/1/2 سخت پوست ساناز اسدی 3.4 61 صفحۀ 35 ساکت بودیم. به برگشتنهای پدر فکر میکردم. به اینکه بعدش چهطور دست و پا میزد که بفهمیم همینجا بهتر است و چهطور دوباره هوس رفتن به سرش میافتاد. هر جایی که میرفت میخواست بماند و هر جایی که میماند میخواست زودتر برگردد. 0 14 بابک قائدنیا 1403/12/27 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 137 ♦️ ماندالاها نماد ناپایداری چیزهایند، یادآوری زودگذری همه چیز. ناماندگاری مفهومی مهم در سنت بودایی باید ما را به زودگذری برساند و درک اینکه سرچشمه رنج در دلبستگی به اشیا و اشخاص است؛ بودیسم با تخریب ماندالا، میگوید که فقط تجربه مهم است و نه نتیجه. ◀️ پینوشت: واژه ماندالا (Mandala) در زبان باستانی مردم هندوستان به معنی دایره است. این واژه از ریشه «ماندا» به معنای ذات یا جوهر و پسوند «لا» به معنای ظرف یا در بردارنده، گرفته شده است. از این رو «ظرف جوهر» یا «چرخ زمانه» هم معنا می دهد و یک کهن الگو محسوب می شود. در واقع ماندالا یک شکل هندسی است که در ادیان هندو و بودا به عنوان دایرههایی نمادین برای نمایش جهان هسـتی، و تمرکز بر خویشتن و جستجو در درون انسان هستند. 0 12 بابک قائدنیا 1403/12/24 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 55 ♦️ ژان کلود کرییر در سوگ داریوش شایگان نوشت: «وقتی یک فیلسوف میمیرد، بدن از بین میرود و اندیشه باقی میماند» 0 10 بابک قائدنیا 1403/12/24 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 54 ♦️ داریوش (شایگان) چون ژان کلود (کرییر) و اومبرتو اکو، دانش شادیبخش داشت؛ با جدیت کار میکرد اما خود را جدی نمیگرفت. شاید نمودار جمله شمس بود: «در اندرون من بشارنی هست عجبم میآیند از این مردمان که بی آن بشارت شادند» 0 13 بابک قائدنیا 1403/12/24 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 35 ♦️ بشنو این نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند این آغاز مثنوی، قرآن فارسی، مرا به یاد جملهای از آرتور رامبو میاندازد: «چه جای افسوس، برای چوبی که ویلون شود». به عبارت دیگر برای نی شدن، برای ویلون شدن، باید از اطراف برید و درد کشید. 0 5 بابک قائدنیا 1403/12/24 از کتاب رهایی نداریم ژان کلود کریر 4.1 18 صفحۀ 266 🔴 در بخش چهاردهم این کتاب، با عنوان «کتاب در محراب، کتاب در دوزخ» ژان کلود کرییر میگوید: این جمله کتاب مقدس درخور توجه است: «در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود». اما کلمه چگونه به نوشته مبدل میشود؟ چرا کتاب باید کلمه را ارائه دهد و به آن عینیت ببخشد؟ چگونه و با چه تضمینی از یکی به دیگری رسیدهاند؟ از آن زمان به بعد، واقعیت سادهٔ «نوشتن»، اهمیتی کم و بیش جادویی به خود میگیرد گویی صاحب خط، این ابزار بیهمتا، از موهبت رابطهای پنهانی با خدا و با اسرار آفرینش برخوردار است. باز هم باید از خود بپرسیم که کلمه کدام زبان را برای عینیت بخشیدن به خود برگزیده است. اگر مسیح در این زمان به دیدارمان میآمد، شاید زبان انگلیسی را انتخاب میکرد شاید هم چینی را اما مسیح افکار خود را به زبان آرامی بیان کرد تا اینکه بعدها سخنانش به یونانی و سپس به لاتینی ترجمه شد. واضح است که همه این مراحل خطری برای پیام او به شمار میرود. آیا او به راستی حرفهایی را که به او نسبت میدهیم، گفته است؟ 0 1 بابک قائدنیا 1403/12/23 از کتاب رهایی نداریم ژان کلود کریر 4.1 18 صفحۀ 250 🔴 اومبرتو اکو: وقتی که در دانشگاه تورینو درس میخواندم، ساکن اتاقی در خوابگاه دانشگاه بودم. با یک لیر که پنهانی به سردسته تشویق کنندگان حرفه ای میدادیم، میتوانستیم برنامههای نمایشی تئاتر محلی را تماشا کنیم. در مدت چهار سال که در دانشگاه بودم همه شاهکارهای تئاتر قدیم و معاصر را دیدم. اما چون درهای خوابگاه نیمساعت بعد از نیمه شب بسته میشد، در حالی که برنامههای تئاتر به ندرت سر وقت به پایان میرسید و ما نمیتوانستیم به موقع به اتاقهایمان برگردیم. همه شاهکارهای تئاتر را بدون پنج یا ده دقیقه آخر آنها دیدم. دوستم، پائولو فابری، که بعدها با او آشنا شدم، در دوره دانشجویی در تئاتر دانشگاه اوربینو، بلیتها را بازبینی میکرد تا پول مختصری به دست بیاورد. به این ترتیب او تنها یک ربع پس از بالا رفتن پرده، وقتی که همه تماشاگران سر جایشان نشسته بودند، میتوانست نمایش را ببیند. بنابراین، او شروع نمایش و من پایان آن را از دست میدادیم. پس ضرورت داشت که متقابلاً به هم کمک کنیم. این فکری است که همیشه در آرزوی عملی کردنش بودهایم. 0 3