بریده‌ کتاب‌های محمدرضا ایمانی

پرده در پرده
بریدۀ کتاب

صفحۀ 4

«در این کتاب از «نشانه درنگ» که با علامت «'» مشخص میشود استفاده شده است. «نشانه درنگ» نویسۀ مناسبی است که به جای ویرگول نابجا می‌نشیند و بسیاری از دشواری‌های خواندن درست متن فارسی را نیز برطرف می‌کند.» ص ۴ جا داره تشکر کنم از ویراستار و مسئولین انتشارات مهراندیش که فقط کتاب خوبی منتشر نکردن بلکه سعی کردن قدمی هم در راه اصلاح رسم الخط فارسی بردارند. دیگه امروز روشنه که از این طرف با توجه به تغییر گفتار عامیانه و روزمره ما و از اون طرف عدم تغییر رسم الخط، بین گفتار و نوشتار ما فاصله زیادی افتاده. اما متاسفانه من ندیدم ( شاید هم اطلاع ندارم ) که فرهنگستان تاحالا قدمی برای بهبود این شکاف بر داشته باشه. درحالی که می‌دونم تو غرب تاحالا بارها رسم الخطشون رو به روز کردن. من خودم سعی میکنم یکسری یادداشت‌ها رو به زبان عامیانه بنویسم و همزمان یه رسم الخط معیاری رو هم رعایت کنم ولی چون اصلی وجود نداره کار همه ماها نهایتا ناقص میمونه. امید می‌ره که توجه‌ها به این حوزه‌های کمتر دیده شده هم جلب بشه.

25

حرکت در جهنم به نیت بهشت
بریدۀ کتاب

صفحۀ 20

تحلیل بهزاد نبوی از ریشه فکری سازمان برام جدید و جالب بود: «بالطبع پایه گذاران با این سه پیش فرض : اول اینکه اسلام با علم تعارض و تناقضی ندارد [ که در واقع اصلا پروژه فکری مهندس بازرگان بود] ؛ دوم اینکه فلسفه اسلامی را باید دور ریخت ، پس بنابراین پیشینه فلسفی نداشتند و بدون مطالعات فلسفی سراغ مارکسیسم رفتند ؛ سوم همه آن سمپاتی که در کل نـسـل جـوان نسـبت بـه مارکسیسم وجود داشت ؛ این سه عامل سبب شـد کـه وقتی رفتنـد ماتریالیسم دیالکتیک را خواندند شیفته اش شدند ؛ تصور کردند علم است . اسلام را از دست نداده بودند ،اسلام را قبول داشتند ، منتها می گفتند این علم است ، اسلام هم که با علم در تعارض نیست . شروع کردند این دو تا را با هم جوشکاری کردن ؛ یعنی از سال ۴۷ که به مارکسیسم رسیدند شروع کردند که همه آموزه های مارکسیستی را به صـورت ایدئولوژی التقاطی به گونه ای در اسلام پیدا کنند ؛ یعنی یا تأییدش را پـیـدا کـنـنـد یـا بـه روش بازرگان بگویند اسلام مخالفش نیست . حتی در کتاب « امام حسین » شـان اگر دقت کنید تمام آن پانوشـت هـا از مائو و بزرگان مارکسیست است ؛ لنین ، مائو و ... خیلی پانوشت دارند . می خواستند بگویند امام حسین ﷺ هم عین این ها می گفته ، یعنی این ها با هم فرقی ندارند ؛ نه به عنوان اینکه امام حسین ﷺ مارکسیست بوده یا آن ها مسلمان اند ؛ اینها دارند یک حرف علمی می زنند ، خب امام های ما هم که حرف ضد علمی نمی زنند ، آن ها هم همین حرف را می زنند ؛ این طوری به این قضیه رسیدند من استنباطم این است ؛ با سؤالاتی که از همه شان کردم ، با مطالعاتی که کردم به این نتیجه رسیدم ؛ ممکن هم هست غلط باشد . » نبوی اینجا میگه دو پیش‌فرض اول رو از نهضت و بازرگان گرفته بودند. بازرگان پروژه فکری زندگیش این بود که اثبات کنه علم و دین باهم تناقضی ندارند. از طرفی هم خودش رو ملّا‌تر از آخوندا میدونست و کلا تو نهضت سخت با آخوندا کنار میومدن. حالا نبوی میگه این دوتا مقدمه باعث شد که موسسین سازمان وقتی با مارکسیسم برخورد کردن اون رو علمی ببینن و شروع کنند آشتی دادنش با اسلام. نبوی به این هم اشاره می‌کنه که بازرگان بعد از اینکه این اتفاق رو دید متوجه اشتباهش شد و کتاب علمی بودن مارکسیسم رو نوشت ولی دیگه دیر شده بود.

12