بریدۀ کتاب
1402/10/6
صفحۀ 257
پرومتئوس: باری، زئوس چون بر اورنگ پدر تکیه زد جمله یاران ندا داد و هر یک را کاری و جایگاهی بسزا بخشید. لیک به آدمیان شوربخت نظر نکرد که می خواست این تبار براندازد و جانشین اینان را طرحی نو دراندازد. بر این دیوانگی کس از خدایان نشورید مگر من که به دادخواهی در استادم و آدمی را از خواری و ناچیز بودگی رهایی دادم. این است که زئوس دست کین بر من افراخت و به این دامگاه هولم درانداخت. و حالیا جانم در این عذاب جاودانه می فرساید و رهگذر را بر حال من گریه می آید. آری، من بر تبار آدمی رحمت آوردم و اینک زئوس بر من رحمت نمی آرد و به چار میخم میکشد. باشد که دیدار من زشت نامی از او در عالم اندازد.
پرومتئوس: باری، زئوس چون بر اورنگ پدر تکیه زد جمله یاران ندا داد و هر یک را کاری و جایگاهی بسزا بخشید. لیک به آدمیان شوربخت نظر نکرد که می خواست این تبار براندازد و جانشین اینان را طرحی نو دراندازد. بر این دیوانگی کس از خدایان نشورید مگر من که به دادخواهی در استادم و آدمی را از خواری و ناچیز بودگی رهایی دادم. این است که زئوس دست کین بر من افراخت و به این دامگاه هولم درانداخت. و حالیا جانم در این عذاب جاودانه می فرساید و رهگذر را بر حال من گریه می آید. آری، من بر تبار آدمی رحمت آوردم و اینک زئوس بر من رحمت نمی آرد و به چار میخم میکشد. باشد که دیدار من زشت نامی از او در عالم اندازد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.