بریده‌های کتاب Andromeda

وقتی از هیچ کلمه ای استفاده نمی کنی ، پنهان کردن راز هایت خیلی خیلی آسان تر می‌شود.

نمی خواهم او رااز دست بدهم،آن هم وقتی ماه ها زندگی اش را پای من ریخت تا زنده بمانم. نمی‌گذارم سقوط کند ... نمی گذارم. همین.

ما همگی موجوداتی پیچیده از طیف های خاکستری هستیم که هم می توانیم کارهای شگفت انگیز انجام دهیم،هم کار های هولناک ولی مهم تر این است که می توانیم تغییر کنیم،زیرا مثل ستارگان در آسمان ثابت نیستیم،بلکه مانند رودخانه ای جاری به سوی افقی نامعلوم همواره در حرکتیم.

زندگی بدون عشق مثل شب بی ستاره بود و من حالا فقط مهمان تاریکی بودم.

قدرت فاسد می کند. قدرت مطلق فساد مطلق در پی دارد.

گاهی چیز هایی که از نظر بیرونی متفاوت به نظر می رسن ، در درون ، دقیقا یکسان ان.

ترس می تونه چیز خوبی باشه،لایا. می تونه زنده نگهت داره. ولی اجازه نده کنترلت کنه. اجازه نده بذر شک و تردید رو در وجودت بکاره. هروقت ترس کنترل رو به دست گرفت،برای مبارزه باهاش از تنها چیزی استفاده کن که قدرتمند تر و نابود نشدنی تره : روحیه ت .قلبت.

اگه فقط کار هایی رو انجام بدی که دوست داری انجام بدی ،هیچوقت پیشرفت نمی کنی. کارهایی که از همه سخت ترن اغلب ارزش بیشتری دارن.

کوچک که بودم از هیولا های بدجنس توی قصه ها می ترسیدم .حالا کم کم می فهمیدم که به همان اندازه هم باید از لبخند بعضی ها و حرف هایی ترسید که از تیغ عمیق تر می برند .هرگز تصورش را هم نمی کردم کسانی مثل آنها وجود داشته باشند . کسانی که با خرد کردن غرور دیگران و تماشای بدبختی شان احساس خوبی پیدا می کنند.

زویا همیشه می گفت ترس مثل ققنوس می مونه. می تونی هزاران بار سوختنش رو تماشا کنی ،ولی باز برمیگرده. ر

اینژ از کز خواسته بود به شخص دیگری تبدیل شود،آدم بهتری شود،دزد مهربان تری شود.ولی چنین پسری جایی در اینجا نداشت.چنین پسری در یک کوچه تاریک از گشنگی مرده بود.چنین پسری نمی توانست اینژ را پس بگیرد. کز با خود فکر کرد، پولمو پس می گیرم .عشقمو پس می گیرم.اینژ هرگز نمی توانست در معنای واقعی کلمه مال او شود،ولی راهی پیدا می کرد تا آزادی اش که مدت ها پیش قولش را به او داده بود .برایش فراهم کند. خلاف دست آمده بود بخش ناخوشایند کار را به انجام برساند.

همیشه چیزی برای از دست دادن وجود داره.

همه چیز با یک توفان شروع شد و می توان گفت این توفان هنوز هم پایان نیافته بود. نینا همراه با باد و باران به داخل زندگی اش وزیده و دنیایش را زیر و رو کرده بود و ماتیاس از آن به بعد هرگز نتوانسته بود مجددا تعادلش را بازیابد.

از چیزی وحشت نداشته باشید ،جز خود وحشت ....

بعضی ها مثل شمع اند.خودشان را می سوزانند تا به دیگران نور بتابانند .

عالی بودن هیچ وقت راحت بدست نمی یاد .

ارزش جون همه ی انسان ها باهم برابره و نجات جون هر انسانی ارزشمنده.

(پسری که زنده ماند )نماد تموم چیز هاییه که براشون می جنگیم :غلبه نیکی،قدرت پاکی ،لزوم به ادامه مبارزه

وقتی با مر‌گ و تاریکی مواجه می شیم فقط از ناشناخته هاست که می ترسیم نه چیز دیگر.