بریدههای کتاب تاکسی سواری حوریا 1403/11/21 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 47 کنار جاده مینشینم/راننده لاستیک ماشین را عوض میکند/جایی را که از آن آمدهام دوست ندارم/جایی را هم که راهیاش هستم دوست ندارم/چرا چنین بیصبرانه/چشم دوختهام به تعویض لاستیک؟ 0 4 ابوالفضل فیروزآبادی 1403/9/21 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 47 راننده گفت (( عجله نکن ... هیچ جا خبری نیست ... وقتی عجله میکنی فقط کمی زودتر به جایی که درآن خبری نیست میرسی . مصطفی کریمی ، راننده تاکسی ، از ایران )) 2 66 مهدیه عربصالحی 1403/8/25 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 37 به راننده نگاه کردم،لبخند زد و گفت:«اینجوریه دیگه،تا کهنه نشه،نو نمیشه»بعد گفت:«۴۷ ساله تو این مسیر میرم و میام...تا چند وقت دیگه من هم میرم،ولی این خیابون میمونه.»راننده کمی سکوت کرد،بعد گفت: «شاید خیابونها هم یه روزی کهنه بشن،بعد تموم بشن.» 0 6 مهرنوش 1403/2/12 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 47 2 4 MwBy 1403/12/4 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 52 همهمون فکر میکنیم مرگ رو میشناسیم، همهمون میدونیم میمیریم، ولی تا وقتی بیخ گوشمون حسش نکنیم باورش نمیکنیم. 0 27 عطرین 1403/9/22 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 98 "اول سال،اول تابستون ،اول پاییز،اول زمستون،ماه ها تند می ان و میرن،هیچ کس هم حواسش نیست که این عمره،عمرمونه که داره عین برق و باد میگذره _"من حواسم بود..من هر روزی که از عمرم میگذشت حواسم بود" *"ولی باز هم پیر شدید که..." 0 7 فاطمه محمدی 1404/1/11 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 29 تو خونه رنده کردن پیاز با منه هم سبک میشم هم پیازا رنده میشن :) 0 1 عرفان بساکی 1403/5/3 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 17 بی حوصله پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱ جلو نشسته بودم تاکسی مسافر دیگری نداشت. هوا گرم بود و ترافیک سنگین راننده حرف نمیزد و فقط روبه رو را نگاه میکرد به راننده گفتم میشه کولر ماشین تون رو روشن کنید؟ راننده گفت «گاز نداره دوباره سکوت شد به راننده گفتم ضبط هم ندارید؟ راننده گفت نه.» میخواستم سر صحبت را باز کنم گفتم یه چیزی ازتون بپرسم؟» راننده گفت «نه» گفتم شما چه قدر تلخید راننده نگاهم کرد. مردی بود حدوداً شصت ساله با صورتی آفتاب سوخته و دستانی آفتاب سوخته تر که پیشانی بلندش عرق کرده بود چشمهایش مشکی بود و زیر چشمهایش یف کرده بود دماغش شکسته بود و چانه اش چال بزرگی داشت راننده گفت چی میگی بچه؟» گفتم «هیچی... ببخشید.» و دیگر حرفی .نزدم فقط زیر چشمی نگاهش کردم و فکر کردم لابد با زنش دعوایش شده شاید هم اصلاً زن ،نداشت شاید هیچ کس را نداشت شاید هم مردی بود حدوداً شصت ساله آفتاب سوخته و عرق کرده با چشم های مشکی و پف کرده و دماغی شکسته و چانه ای چالدار که آن روز بدون هیچ دلیلی بی حوصله بود... بدون هیچ دلیلی 0 0 •/غین عین/• 1403/3/15 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 47 عجله نکن،هیچ جا خبری نیست ،وقتی عجله میکنی فقط کمی زودتر به جایی که در آن خبری نیست می رسی! 0 44 ابوالفضل فیروزآبادی 1403/10/8 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 130 مرد گفت (( فلوبر میگه : همه چیز به کنار ، کار همچنان بهترین راه گریز از زندگی است . )) 0 27 فاطمه محمدی 1404/1/17 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 70 روی تنه درختها نباید چیزی نوشت اما با این وسوسه چ میتوان کرد ک نوشته ها روی تنه درختان می مانند. 0 5 دنیا 1403/2/17 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 86 0 3 Sana Ehtesham 1403/5/4 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 112 زمان عین سوهانه، تندی و تیزی رو می بره ولی شکل همه چی رو عوض میکنه. 0 2 🇮🇷 • خاوَردُخت •🇵🇸 2 روز پیش تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 56 ولی من میخوام بقیه زندگیم رو بفهمم چه جوری میگذره... به درک که میگذره، اقلاً بفهمم چه جوری می گذره... 0 3 محسن مهدی فر 1403/9/12 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 139 0 3 Maedeh 1403/11/16 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 109 0 0 •/غین عین/• 1403/3/13 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 22 تو خونه همیشه رنده کردن پیاز با منه.هم سبک می شم،هم پیاز ها رنده میشه! 3 39 فاطمه ارجمند 1403/10/7 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 1 راننده گفت (بله کرونا چند سال دیگه بمونه ، این بچه ها بوسیدن هم یاد نمیگیرند ، اون وقت جای بوسیدن رو چی میخواد بگیره ؟) دختر بچه گفت ( ایموجی بوس.) 0 0 •/غین عین/• 1403/3/16 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 95 چرا انقد زود رفت؟ _ درسته که جوون بود ولی خیلی زندگی کرد،اندازه ی صد سال این هایی که مثلاً زنده اند زندگی کرد..زنده بود و زندگی می کرد،بعدش هم خسته شد و دیگه زندگی نکرد 0 6 nadi 1403/10/26 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 47 راننده گفت"عجله نکن...هیچ جا خبری نیست...وقتی عجله میکنی فقط کمی زودتر به جایی که در آن خبری نیست می رسی." 0 7
بریدههای کتاب تاکسی سواری حوریا 1403/11/21 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 47 کنار جاده مینشینم/راننده لاستیک ماشین را عوض میکند/جایی را که از آن آمدهام دوست ندارم/جایی را هم که راهیاش هستم دوست ندارم/چرا چنین بیصبرانه/چشم دوختهام به تعویض لاستیک؟ 0 4 ابوالفضل فیروزآبادی 1403/9/21 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 47 راننده گفت (( عجله نکن ... هیچ جا خبری نیست ... وقتی عجله میکنی فقط کمی زودتر به جایی که درآن خبری نیست میرسی . مصطفی کریمی ، راننده تاکسی ، از ایران )) 2 66 مهدیه عربصالحی 1403/8/25 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 37 به راننده نگاه کردم،لبخند زد و گفت:«اینجوریه دیگه،تا کهنه نشه،نو نمیشه»بعد گفت:«۴۷ ساله تو این مسیر میرم و میام...تا چند وقت دیگه من هم میرم،ولی این خیابون میمونه.»راننده کمی سکوت کرد،بعد گفت: «شاید خیابونها هم یه روزی کهنه بشن،بعد تموم بشن.» 0 6 مهرنوش 1403/2/12 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 47 2 4 MwBy 1403/12/4 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 52 همهمون فکر میکنیم مرگ رو میشناسیم، همهمون میدونیم میمیریم، ولی تا وقتی بیخ گوشمون حسش نکنیم باورش نمیکنیم. 0 27 عطرین 1403/9/22 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 98 "اول سال،اول تابستون ،اول پاییز،اول زمستون،ماه ها تند می ان و میرن،هیچ کس هم حواسش نیست که این عمره،عمرمونه که داره عین برق و باد میگذره _"من حواسم بود..من هر روزی که از عمرم میگذشت حواسم بود" *"ولی باز هم پیر شدید که..." 0 7 فاطمه محمدی 1404/1/11 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 29 تو خونه رنده کردن پیاز با منه هم سبک میشم هم پیازا رنده میشن :) 0 1 عرفان بساکی 1403/5/3 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 17 بی حوصله پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱ جلو نشسته بودم تاکسی مسافر دیگری نداشت. هوا گرم بود و ترافیک سنگین راننده حرف نمیزد و فقط روبه رو را نگاه میکرد به راننده گفتم میشه کولر ماشین تون رو روشن کنید؟ راننده گفت «گاز نداره دوباره سکوت شد به راننده گفتم ضبط هم ندارید؟ راننده گفت نه.» میخواستم سر صحبت را باز کنم گفتم یه چیزی ازتون بپرسم؟» راننده گفت «نه» گفتم شما چه قدر تلخید راننده نگاهم کرد. مردی بود حدوداً شصت ساله با صورتی آفتاب سوخته و دستانی آفتاب سوخته تر که پیشانی بلندش عرق کرده بود چشمهایش مشکی بود و زیر چشمهایش یف کرده بود دماغش شکسته بود و چانه اش چال بزرگی داشت راننده گفت چی میگی بچه؟» گفتم «هیچی... ببخشید.» و دیگر حرفی .نزدم فقط زیر چشمی نگاهش کردم و فکر کردم لابد با زنش دعوایش شده شاید هم اصلاً زن ،نداشت شاید هیچ کس را نداشت شاید هم مردی بود حدوداً شصت ساله آفتاب سوخته و عرق کرده با چشم های مشکی و پف کرده و دماغی شکسته و چانه ای چالدار که آن روز بدون هیچ دلیلی بی حوصله بود... بدون هیچ دلیلی 0 0 •/غین عین/• 1403/3/15 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 47 عجله نکن،هیچ جا خبری نیست ،وقتی عجله میکنی فقط کمی زودتر به جایی که در آن خبری نیست می رسی! 0 44 ابوالفضل فیروزآبادی 1403/10/8 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 130 مرد گفت (( فلوبر میگه : همه چیز به کنار ، کار همچنان بهترین راه گریز از زندگی است . )) 0 27 فاطمه محمدی 1404/1/17 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 70 روی تنه درختها نباید چیزی نوشت اما با این وسوسه چ میتوان کرد ک نوشته ها روی تنه درختان می مانند. 0 5 دنیا 1403/2/17 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 86 0 3 Sana Ehtesham 1403/5/4 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 112 زمان عین سوهانه، تندی و تیزی رو می بره ولی شکل همه چی رو عوض میکنه. 0 2 🇮🇷 • خاوَردُخت •🇵🇸 2 روز پیش تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 56 ولی من میخوام بقیه زندگیم رو بفهمم چه جوری میگذره... به درک که میگذره، اقلاً بفهمم چه جوری می گذره... 0 3 محسن مهدی فر 1403/9/12 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 139 0 3 Maedeh 1403/11/16 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 109 0 0 •/غین عین/• 1403/3/13 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 22 تو خونه همیشه رنده کردن پیاز با منه.هم سبک می شم،هم پیاز ها رنده میشه! 3 39 فاطمه ارجمند 1403/10/7 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 1 راننده گفت (بله کرونا چند سال دیگه بمونه ، این بچه ها بوسیدن هم یاد نمیگیرند ، اون وقت جای بوسیدن رو چی میخواد بگیره ؟) دختر بچه گفت ( ایموجی بوس.) 0 0 •/غین عین/• 1403/3/16 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 95 چرا انقد زود رفت؟ _ درسته که جوون بود ولی خیلی زندگی کرد،اندازه ی صد سال این هایی که مثلاً زنده اند زندگی کرد..زنده بود و زندگی می کرد،بعدش هم خسته شد و دیگه زندگی نکرد 0 6 nadi 1403/10/26 تاکسی سواری سروش صحت 3.2 48 صفحۀ 47 راننده گفت"عجله نکن...هیچ جا خبری نیست...وقتی عجله میکنی فقط کمی زودتر به جایی که در آن خبری نیست می رسی." 0 7