بریده‌های کتاب کتاب دزد

«همانند بسیاری از بدبختی ها ، این یکی نیز با شادی شروع شد»

من توی این سال‌ها خیلی از این جوون‌ها رو دیدم که فکر میکنن دارن فرد مقابلشون رو از بین می‌برن و می‌کشن. در صورتی که این جوری نیست. تنها کسی که داره از بین می‌بره و می‌کشه منم. -فرشته مرگ

همه می‌گویند که جنگ با مرگ هم‌قافیه است ولی من نظر متفاوتی دارم. به نظر من جنگ مانند آن رئیسی است که از شما بیش از حد انتظار دارد. همان کسی که سراغتان می‌آید و به شما می‌گوید: 《این کار رو انجام بده. اون کار رو انجام بده.》شما هم تمام تلاش خود را می‌کنید و تمام کارها را انجام می‌دهید.

ترک نکردن: عملی ناشی از عشق و اعتماد که اغلب توسط کودکان کشف می‌شود.

« انسان ها کابوس من هستند »

پیشوا در آن لحظه متوجه شد که با قدرت کلمات می‌تواند دنیا را به تسخیر خود دربیاورد. با خودش گفت : به اسلحه هیچ احتیاجی نیست. چون من نیازی به آن‌ها ندارم.

بالاخره بعد از این همه باران و هوای ابری وقت تابستان و آفتاب درخشان رسیده بود.

گفت: هیچ اشکالی نداره که آدم جاه‌طلب باشه. جاه‌طلبی جرم محسوب نمی‌شه. این یکی از ساده‌ترین آزادی‌هاییه که یه فرد آلمانی می‌تونه داشته باشه.

از طرفی دیگر، از ایده‌اش سرمست شده و در پوست خود نمی‌گنجید، ایده‌ای که جرئت تجسم سختی‌ها، خطرات و چرندیات پلید آن را نداشت. فعلا خود ایده کافی و فناناپذیر بود، هرچند که تبدیل آن به واقعیت امری کاملا متفاوت به نظر می‌آمد.

یک فرصت مستقیماً به فرصت دیگری منجر می‌شود، درست مانند خطری به خطر دیگر ، زندگی ای به زندگی‌ دیگر و مرگی به مرگ دیگر. تقریباً ابن سرنوشت و تقدیر بود.

من متوجه شدم که درواقع کلمات و نوشته‌ها یک بار زندگی‌اش را نجات داده بودند یا دست‌کم، کلمات و مردی که به او آکاردئون زدن را یاد داد...

Michael Holtzapfel knew what he was doing. He killed himself for wanting to live.

⟨همه جای خیابان های شهر پر از آدم بود ولی حتی اگر خیابان خالی بود هم غریبه نمی‌توانست تنها تر از حالا باشد.⟩

یکی از بزرگ ترین مهارتهای بشر توانایی او در بزرگ کردن مسائل و افراط است ‌.