بریدههای کتاب خیابان کاتالین محمد سعید میرابیان 1403/7/23 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 21 تفاوت میان زندهها و مردهها صرفا تفاوتی کیفی است، تفاوتی که چندان به حساب نمیآید؛ و در زندگی هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظه مرگ فریاد میزند. 0 4 محمد سعید میرابیان 1403/7/24 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 97 همهچیز در نهایت تکرار میشود، روزهای زندگی و خاطراتِ گذشته کنار هم قرار میگیرند، درست مثل شیشهای که وقتی روی آینهای قرار میگیرد مثل همان آینه عمل میکند. 0 2 محمد سعید میرابیان 1403/7/23 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 19 فرایند پیر شدن آدمها به چیزی که رمانها یا کتابهای پزشکی درباره پیرشدن میگویند ربط چندانی ندارد. 0 4 مهدی عبدالعلی پور 1402/9/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 147 آن موقع نمیدانستم که بعضیها خیلی قبل از مرگ واقعیشان میمیرند. حتی چنین تصوری هم نداشتم که آخرین بار که آنها را دیدهای ممکن است آخرین باری بوده باشد که به راستی زنده بودهاند 1 35 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/12/10 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 21 و پی برده بودند که در زندگی هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظه مرگ فریاد میزند. 0 34 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/12/13 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 147 این را نمیدانستم که بعضی ها خیلی قبل از مرگ واقعیشان میمیرند. حتی چنین تصوری هم نداشتم که آخرین بار که آنهارا دیده ای ممکن است آخرین باری بوده باشد که به راستی زنده بودهاند. 0 38 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 342 بعد، یک روز فهمیدم که من هرگز نه آن چیزی بوده ام که دیگران تصور میکردهاند نه آن چیزی که خودم خیال میکردهام 0 45 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/12/12 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 97 همه چیز درنهایت باز هم تکرار میشود، روز های زندگی و خاطرات گذشته کنار هم قرار میگیرند، درست مثل شیشه ای که وقتی روی آینه ای قرار میگیرد مثل همان آینه عمل میکند. 0 7 فاطیما اربابی 1403/12/23 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 21 پی برده بودند که در زندگیِ هر کس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظهی مرگ فریاد میزند. 0 1 محدثه علیمردانی 1403/7/14 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 97 همهچیز درنهایت باز هم تکرار میشود، روزهای زندگی و خاطرات گذشته کنار هم قرار میگیرند، درست مثل شیشهای که وقتی روی آینهای قرار میگیرد مثل همان آینه عمل میکند. 0 28 fatememj 1403/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 77 بلانکا داشت گریه میکرد، اما این عجیب نبود؛ بلانکا همیشه گریه میکرد؛ همیشه یک اتفاقی میافتاد که ناراحتش کند. 3 9 محدثه علیمردانی 1403/7/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 194 همیشه این غیرقابل فهمترین چیزها هستند که باعث میشوند آدم از کوره دربرود. 0 3 فرشته سجادی فر 1403/10/30 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 147 آن موقع این را نمیدانستم که بعضیها خیلی قبل از مرگ واقعیشان میمیرند. 0 40 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/12/11 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 64 0 19 محدثه علیمردانی 1403/7/15 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 151 تنها واقعیتها نیستند که برگشت ناپذیرند؛ اعمال و احساسات ما هم چنیناند. نه میشود دوباره تجربهشان کرد نه میشود تغییرشان داد. 0 3 اندیشه 1403/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 193 در پس افکاری که در سر من میچرخید، رشته فکر و خیالاتی بود که به کل از جنسی متفاوت بودند، فکر و خیالاتی که چنان عمیق در ذهنم ته نشین شده بود که اصلاً از وجودشان آگاه نبودم. آن فکر و خیالها خوب میدانستند که بهتر است همانطور بیشکل و نامشخص بمانند و هرگز به سطح آگاهی نرسند، اما با همه اوصاف آنجا بودند، مترصد و گوش به زنگ. 0 0 محدثه حسنی 1403/7/30 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 191 نوعی از حرف زدن هست که در آن کلمات صرفاً کلمه اند، زنجیره ای از صامت ها و مصوت ها با چنان بار عاطفی ای که محلی از اعراب ندارند. 0 5 اندیشه 1403/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 243 باید خاطرات دوران اسارتش را با یک مرد در میان میگذاشت؛ هیچ زنی هیچ وقت درک نمیکرد که اسارت و مورد ظلم واقع شدن ممکن است یک جورهایی مایه آرامش باشد و گرچه اختیار زندگیت را نداری از پذیرفتن هر مسئولیتی هم معاف میشوی، چون اگر در همه امور کسی دیگر هر قدر هم بیرحمانه و احمقانه برایت تصمیم بگیرد [...] از شر همان چیز خلاص میشوی که بلینت آنقدر ازش بیزار بود و ازش میترسید، یعنی به کار گرفتن اختیار خودش و ضرورت تصمیم گیری شخصی. 0 0 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/8/8 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 184 «دلتنگی برای کسانی که مرده بودند برایشان دردناک بود و کمکم حالوهوای اتاق سنگین میشد و به نظر میرسید، مثل سقفی که فرو بریزد، روی سرشان آوار میشود. چیزی نمیگذشت که میفهمیدند کارشان بیهوده است؛ اما از آنجا که هنوز با این موضوع کنار نیامده بودند باز این کار را تکرار میکردند. امیدوار بودند که با آویختن بههـم و گرفتن دست همدیگر و انتخاب درست کلمات، راهی به بیرون از هزارتو بیابند ویکجورهایی به خانه بازگردند..» 0 4 محدثه حسنی 1403/7/30 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 191 همیشه این غیر قابل فهم ترین چیزها هستند که با عث میشوند آدم از کوره در برود. 0 4
بریدههای کتاب خیابان کاتالین محمد سعید میرابیان 1403/7/23 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 21 تفاوت میان زندهها و مردهها صرفا تفاوتی کیفی است، تفاوتی که چندان به حساب نمیآید؛ و در زندگی هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظه مرگ فریاد میزند. 0 4 محمد سعید میرابیان 1403/7/24 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 97 همهچیز در نهایت تکرار میشود، روزهای زندگی و خاطراتِ گذشته کنار هم قرار میگیرند، درست مثل شیشهای که وقتی روی آینهای قرار میگیرد مثل همان آینه عمل میکند. 0 2 محمد سعید میرابیان 1403/7/23 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 19 فرایند پیر شدن آدمها به چیزی که رمانها یا کتابهای پزشکی درباره پیرشدن میگویند ربط چندانی ندارد. 0 4 مهدی عبدالعلی پور 1402/9/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 147 آن موقع نمیدانستم که بعضیها خیلی قبل از مرگ واقعیشان میمیرند. حتی چنین تصوری هم نداشتم که آخرین بار که آنها را دیدهای ممکن است آخرین باری بوده باشد که به راستی زنده بودهاند 1 35 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/12/10 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 21 و پی برده بودند که در زندگی هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظه مرگ فریاد میزند. 0 34 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/12/13 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 147 این را نمیدانستم که بعضی ها خیلی قبل از مرگ واقعیشان میمیرند. حتی چنین تصوری هم نداشتم که آخرین بار که آنهارا دیده ای ممکن است آخرین باری بوده باشد که به راستی زنده بودهاند. 0 38 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 342 بعد، یک روز فهمیدم که من هرگز نه آن چیزی بوده ام که دیگران تصور میکردهاند نه آن چیزی که خودم خیال میکردهام 0 45 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/12/12 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 97 همه چیز درنهایت باز هم تکرار میشود، روز های زندگی و خاطرات گذشته کنار هم قرار میگیرند، درست مثل شیشه ای که وقتی روی آینه ای قرار میگیرد مثل همان آینه عمل میکند. 0 7 فاطیما اربابی 1403/12/23 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 21 پی برده بودند که در زندگیِ هر کس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظهی مرگ فریاد میزند. 0 1 محدثه علیمردانی 1403/7/14 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 97 همهچیز درنهایت باز هم تکرار میشود، روزهای زندگی و خاطرات گذشته کنار هم قرار میگیرند، درست مثل شیشهای که وقتی روی آینهای قرار میگیرد مثل همان آینه عمل میکند. 0 28 fatememj 1403/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 77 بلانکا داشت گریه میکرد، اما این عجیب نبود؛ بلانکا همیشه گریه میکرد؛ همیشه یک اتفاقی میافتاد که ناراحتش کند. 3 9 محدثه علیمردانی 1403/7/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 194 همیشه این غیرقابل فهمترین چیزها هستند که باعث میشوند آدم از کوره دربرود. 0 3 فرشته سجادی فر 1403/10/30 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 147 آن موقع این را نمیدانستم که بعضیها خیلی قبل از مرگ واقعیشان میمیرند. 0 40 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/12/11 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 64 0 19 محدثه علیمردانی 1403/7/15 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 151 تنها واقعیتها نیستند که برگشت ناپذیرند؛ اعمال و احساسات ما هم چنیناند. نه میشود دوباره تجربهشان کرد نه میشود تغییرشان داد. 0 3 اندیشه 1403/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 193 در پس افکاری که در سر من میچرخید، رشته فکر و خیالاتی بود که به کل از جنسی متفاوت بودند، فکر و خیالاتی که چنان عمیق در ذهنم ته نشین شده بود که اصلاً از وجودشان آگاه نبودم. آن فکر و خیالها خوب میدانستند که بهتر است همانطور بیشکل و نامشخص بمانند و هرگز به سطح آگاهی نرسند، اما با همه اوصاف آنجا بودند، مترصد و گوش به زنگ. 0 0 محدثه حسنی 1403/7/30 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 191 نوعی از حرف زدن هست که در آن کلمات صرفاً کلمه اند، زنجیره ای از صامت ها و مصوت ها با چنان بار عاطفی ای که محلی از اعراب ندارند. 0 5 اندیشه 1403/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 243 باید خاطرات دوران اسارتش را با یک مرد در میان میگذاشت؛ هیچ زنی هیچ وقت درک نمیکرد که اسارت و مورد ظلم واقع شدن ممکن است یک جورهایی مایه آرامش باشد و گرچه اختیار زندگیت را نداری از پذیرفتن هر مسئولیتی هم معاف میشوی، چون اگر در همه امور کسی دیگر هر قدر هم بیرحمانه و احمقانه برایت تصمیم بگیرد [...] از شر همان چیز خلاص میشوی که بلینت آنقدر ازش بیزار بود و ازش میترسید، یعنی به کار گرفتن اختیار خودش و ضرورت تصمیم گیری شخصی. 0 0 𝘔𝘢𝘩𝘴𝘢 1403/8/8 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 184 «دلتنگی برای کسانی که مرده بودند برایشان دردناک بود و کمکم حالوهوای اتاق سنگین میشد و به نظر میرسید، مثل سقفی که فرو بریزد، روی سرشان آوار میشود. چیزی نمیگذشت که میفهمیدند کارشان بیهوده است؛ اما از آنجا که هنوز با این موضوع کنار نیامده بودند باز این کار را تکرار میکردند. امیدوار بودند که با آویختن بههـم و گرفتن دست همدیگر و انتخاب درست کلمات، راهی به بیرون از هزارتو بیابند ویکجورهایی به خانه بازگردند..» 0 4 محدثه حسنی 1403/7/30 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 20 صفحۀ 191 همیشه این غیر قابل فهم ترین چیزها هستند که با عث میشوند آدم از کوره در برود. 0 4