بریدۀ کتاب
3 روز پیش
3.5
9
صفحۀ 184
«دلتنگی برای کسانی که مرده بودند برایشان دردناک بود و کمکم حالوهوای اتاق سنگین میشد و به نظر میرسید، مثل سقفی که فرو بریزد، روی سرشان آوار میشود. چیزی نمیگذشت که میفهمیدند کارشان بیهوده است؛ اما از آنجا که هنوز با این موضوع کنار نیامده بودند باز این کار را تکرار میکردند. امیدوار بودند که با آویختن بههـم و گرفتن دست همدیگر و انتخاب درست کلمات، راهی به بیرون از هزارتو بیابند ویکجورهایی به خانه بازگردند..»
«دلتنگی برای کسانی که مرده بودند برایشان دردناک بود و کمکم حالوهوای اتاق سنگین میشد و به نظر میرسید، مثل سقفی که فرو بریزد، روی سرشان آوار میشود. چیزی نمیگذشت که میفهمیدند کارشان بیهوده است؛ اما از آنجا که هنوز با این موضوع کنار نیامده بودند باز این کار را تکرار میکردند. امیدوار بودند که با آویختن بههـم و گرفتن دست همدیگر و انتخاب درست کلمات، راهی به بیرون از هزارتو بیابند ویکجورهایی به خانه بازگردند..»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.