بریده‌های کتاب از کتاب رهایی نداریم

بریدۀ کتاب

صفحۀ 266

🔴 در بخش چهاردهم این کتاب، با عنوان «کتاب در محراب، کتاب در دوزخ» ژان کلود کری‌یر می‌گوید: این جمله کتاب مقدس درخور توجه است: «در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود». اما کلمه چگونه به نوشته مبدل می‌شود؟ چرا کتاب باید کلمه را ارائه دهد و به آن عینیت ببخشد؟ چگونه و با چه تضمینی از یکی به دیگری رسیده‌اند؟ از آن زمان به بعد، واقعیت سادهٔ «نوشتن»، اهمیتی کم و بیش جادویی به خود می‌گیرد گویی صاحب خط، این ابزار بی‌همتا، از موهبت رابطه‌ای پنهانی با خدا و با اسرار آفرینش برخوردار است. باز هم باید از خود بپرسیم که کلمه کدام زبان را برای عینیت بخشیدن به خود برگزیده است. اگر مسیح در این زمان به دیدارمان می‌آمد، شاید زبان انگلیسی را انتخاب می‌کرد شاید هم چینی را اما مسیح افکار خود را به زبان آرامی بیان کرد تا اینکه بعدها سخنانش به یونانی و سپس به لاتینی ترجمه شد. واضح است که همه این مراحل خطری برای پیام او به شمار میرود. آیا او به راستی حرفهایی را که به او نسبت می‌دهیم، گفته است؟

1

سپینا

سپینا

2 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 86

ژان کلود کریر: این وفور اطلاعات، که هر کسی باید هرطور که هست راهی از آن میان برای خود باز کند، گاهی مرا به یاد معبد خدایان هند می‌اندازد با خدایان بزرگش، به تعداد سی‌وشش هزار، و خدایان کوچک‌تری که تعدادشان نامحدود است. با وجود پراکندگی و کثرت خدایان، خدایان بزرگی را می‌شناسیم که هندیان در پرستش آن‌ها با یکدیگر اشتراک دارند. چرا؟ دیدگاهی در هند وجود دارد که به آن دیدگاه لاک‌پشت می‌گویند. لا‌ک‌پشتی را روی زمین می‌گذارید، چهار پنجه‌اش که از لاکش بیرون می‌زند نمودار چهار جهت اصلی است. سوار لاک‌پشت می‌شوید و در میان هزاران خدایی که در پیرامون خود می‌بینید، آن‌هایی را انتخاب می‌کنید که به‌خصوص با شما حرف می‌زنند، و پس از آن راه خود را تعیین می‌کنید. به نظر من، مسیر شخصی‌ای که می‌توانیم برای خود در اینترنت پیدا کنیم، همان است یا چیزی نزدیک به آن. هر هندویی خدایان شخصی خود را دارد. با وجود این، همه‌ی آن‌ها یک سلسه اعتقادات مشترک هم دارند.

4

بریدۀ کتاب

صفحۀ 250

🔴 اومبرتو اکو: وقتی که در دانشگاه تورینو درس می‌خواندم، ساکن اتاقی در خوابگاه دانشگاه بودم. با یک لیر که پنهانی به سردسته تشویق کنندگان حرفه ای می‌دادیم، می‌توانستیم برنامه‌های نمایشی تئاتر محلی را تماشا کنیم. در مدت چهار سال که در دانشگاه بودم همه شاهکارهای تئاتر قدیم و معاصر را دیدم. اما چون درهای خوابگاه نیم‌ساعت بعد از نیمه شب بسته می‌شد، در حالی که برنامه‌های تئاتر به ندرت سر وقت به پایان می‌رسید و ما نمی‌توانستیم به موقع به اتاقهایمان برگردیم. همه شاهکارهای تئاتر را بدون پنج یا ده دقیقه آخر آنها دیدم. دوستم، پائولو فابری، که بعدها با او آشنا شدم، در دوره دانشجویی در تئاتر دانشگاه اوربینو، بلیتها را بازبینی می‌کرد تا پول مختصری به دست بیاورد. به این ترتیب او تنها یک ربع پس از بالا رفتن پرده، وقتی که همه تماشاگران سر جایشان نشسته بودند، می‌توانست نمایش را ببیند. بنابراین، او شروع نمایش و من پایان آن را از دست می‌دادیم. پس ضرورت داشت که متقابلاً به هم کمک کنیم. این فکری است که همیشه در آرزوی عملی کردنش بوده‌ایم.

3

بریدۀ کتاب

صفحۀ 117

🔴 ژان کلودکریر: اگر نامه نگاری با دست منسوخ شود صاحبان بعضی از مشاغل بیکار می‌شوند خط شناسان ،کاغذ نویسان گردآورندگان و فروشندگان امضاها و دستخطها ... چیزی که به سبب استفاده از رایانه نبودش را احساس می‌کنم چرکنویس است به خصوص برای صحنه‌هایی که به صورت گفتگو تنظیم می.شود. دلم برای خط خوردگی‌ها تنگ می‌شود و برای کلماتی که اینجا و آنجا در حاشیه به چشم می‌خورند بی نظمی‌های اولیه علامتهای پیکان که در همه سو به حرکت در می آیند و نشانه زندگی، جنب و جوش و جست و جویی اند که هنوز مبهم است. یک چیز دیـ دیگر: دیدی کلی وقتی که صحنه‌ای را برای سینما می‌نویسم و به شش صفحه نیاز دارم تا آن را حکایت کنم دلم می‌خواهد این شش صفحه‌ای که نوشته‌ام پیش چشمم باشد تا داستان را ارزیابی کنم و قسمتهایی را که احتمالاً طولانی است با چشم تشخیص بدهم. رایانه این امکان را به من نمی‌دهد. باید صفخات را چاپ کنم و پیش چشمم بگذارم. شما چه چیزی را هنوز با دست می‌نویسید؟

6