بریده‌ای از کتاب از کتاب رهایی نداریم اثر ژان کلود کریر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 250

🔴 اومبرتو اکو: وقتی که در دانشگاه تورینو درس می‌خواندم، ساکن اتاقی در خوابگاه دانشگاه بودم. با یک لیر که پنهانی به سردسته تشویق کنندگان حرفه ای می‌دادیم، می‌توانستیم برنامه‌های نمایشی تئاتر محلی را تماشا کنیم. در مدت چهار سال که در دانشگاه بودم همه شاهکارهای تئاتر قدیم و معاصر را دیدم. اما چون درهای خوابگاه نیم‌ساعت بعد از نیمه شب بسته می‌شد، در حالی که برنامه‌های تئاتر به ندرت سر وقت به پایان می‌رسید و ما نمی‌توانستیم به موقع به اتاقهایمان برگردیم. همه شاهکارهای تئاتر را بدون پنج یا ده دقیقه آخر آنها دیدم. دوستم، پائولو فابری، که بعدها با او آشنا شدم، در دوره دانشجویی در تئاتر دانشگاه اوربینو، بلیتها را بازبینی می‌کرد تا پول مختصری به دست بیاورد. به این ترتیب او تنها یک ربع پس از بالا رفتن پرده، وقتی که همه تماشاگران سر جایشان نشسته بودند، می‌توانست نمایش را ببیند. بنابراین، او شروع نمایش و من پایان آن را از دست می‌دادیم. پس ضرورت داشت که متقابلاً به هم کمک کنیم. این فکری است که همیشه در آرزوی عملی کردنش بوده‌ایم.

🔴 اومبرتو اکو: وقتی که در دانشگاه تورینو درس می‌خواندم، ساکن اتاقی در خوابگاه دانشگاه بودم. با یک لیر که پنهانی به سردسته تشویق کنندگان حرفه ای می‌دادیم، می‌توانستیم برنامه‌های نمایشی تئاتر محلی را تماشا کنیم. در مدت چهار سال که در دانشگاه بودم همه شاهکارهای تئاتر قدیم و معاصر را دیدم. اما چون درهای خوابگاه نیم‌ساعت بعد از نیمه شب بسته می‌شد، در حالی که برنامه‌های تئاتر به ندرت سر وقت به پایان می‌رسید و ما نمی‌توانستیم به موقع به اتاقهایمان برگردیم. همه شاهکارهای تئاتر را بدون پنج یا ده دقیقه آخر آنها دیدم. دوستم، پائولو فابری، که بعدها با او آشنا شدم، در دوره دانشجویی در تئاتر دانشگاه اوربینو، بلیتها را بازبینی می‌کرد تا پول مختصری به دست بیاورد. به این ترتیب او تنها یک ربع پس از بالا رفتن پرده، وقتی که همه تماشاگران سر جایشان نشسته بودند، می‌توانست نمایش را ببیند. بنابراین، او شروع نمایش و من پایان آن را از دست می‌دادیم. پس ضرورت داشت که متقابلاً به هم کمک کنیم. این فکری است که همیشه در آرزوی عملی کردنش بوده‌ایم.

28

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.