بریدههای کتاب عزرائیل : روزهای تاریک زهرا 1403/11/30 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 65 سختی ، مثل فشار و حرارت میمونه روی ذغال. وقتی خیلی زیاد باشه، از دو حالت خارج نیست: یا آدم رو میشکنه؛ یا گوهر وجودی آدم رو نمایان میکنه! 0 0 مهران داودی 1404/4/23 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 59 اون بسته ای که طرف در آورد برای خراب کردن یه ویلای نو ساز و ضد زلزله هم کافی بود ...... پسره بسته رو پرت کرد از اتاق بیرون و دوید سمت ما ، ماهم بدون کوچکترین فکری وقتی دیدیم اون داره با این شدت از کرده خودش فرار می کنه از پنجره پریدیم پایین. هر سه تامون انقدر بلند پریدیم که دیوار خونه رو هم رد کردیم و پرت شدیم توی کوچه. 0 1 مهران داودی 1404/4/24 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 99 تا اون روز فکر می کردم درجه فقط مال آبگرمکنه ، اما بعدا نظرم عوض شد ریشه بیشتر مشکلات هم همین بود 0 1 مهران داودی 1404/4/24 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 106 سختی مثل فشار و حرارت می مونه رو ذغال، وقتی خیلی زیاد باشه از دو حال خارج نیست یا آدمو میشکنه یا گوهر وجودی آدم رو نمایان می کنه. 0 1 مهران داودی 1404/4/24 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 128 همون موقع صدای پرواز گلوله های توپ و راکتهای کاتیوشا رو شنیدم. دمر خوابیدم و دستام رو گذاشته بودم پشت سرم و در حالی که دعا می کردم شهید بشم نه قطع نخاع یاد ارکستر سمفونی ارتش سرخ شوروی هم افتادم که اسم این هیولای آدمخوار بی پدر و مادر رو به یاد اون آهنگ معرو ف اونها گذاشته بودن کاتیوشا، به یاد و احترام دختری که به یاد شوهرش که در جبهه های دور دست حضور داره و از فراق آقاشون ناله می کنه. 0 1 مهران داودی 1404/4/24 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 128 خدا برای چلوندن آدمها اهرم های فشار زیادی داره که تصورش رو هم نمی تونی بکنی ، حتی اگر بتونی تصور کنی باورت نمیشه. فقط خدا باید بخواد بنده اش رو یه فشاری بده ، اون وقت هرکس با هر توان و ظرفیتی می رسه به اونجایی که بگه؛ ای کاش مادرم منو نزائیده بود. 0 1 هادی رضایی 1404/4/28 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 34 این شاید اولین درس جنگیم بود که گرفتم. مرد ، ادا در نمیاره. همون طور که پولدار جماعت ادای مایه داری درنمیاره و ادای پولداری مال گدا و گداصفته ، همونطور که آدم باسواد خودش رو نمیگیره و افتادهست و کنف کردن این و اون سر نادونیشون مال آدم نفهمه ، ژست مسلمونی و تریپ تعلق خاطر عمیق به امام زمان و مرید سینه چاک امام و شهدا بودن طوری که توی چشم بقیه بزنه و هزاران تا ادای دیگه هم مال منافق جماعته..... 0 3 حجره دار شرقیترین خیال 1404/5/10 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 113 نشستیم نوشابه خوردیم و مستندی با زیرنویس عربی دیدیم در حالی که پیرزن از کنارمون سینهخیز،مثل یه حلزون که از خودش یه رد لزج و سفید به جا میگذاره از کنارمون گذشت.در حالی که یه رد پهن لزج و قرمز روی زمین میگذاشت... 0 0 حجره دار شرقیترین خیال 1404/5/10 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 117 بعضی اندوه ها از روی لوح وجودی آدم پاک نمیشه،حتی اگه هزار و چهارصد سال بگذره... من آسیب دیدم. من حرمله رو دیدم. حداقل خودم که چنین فکری میکنم. 0 0 حجره دار شرقیترین خیال 1404/5/10 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 63 مردی که من دیدم،آدم خوبی بود.وجدانش راحت بود و بی قراری آدم بد ها را نداشت.اما این را هم بگویم که که مرگ در چشمان این آدم زندگی میکند.چشمها را خوب میشناسم.این یکی جنسش فرق داشت.یاد شمشیر کهنهای میافتم که هنوز خیلی تیز است و هیچ بویی از ترحم نبرده... 0 0 ♡(=...fatemeh 1404/3/23 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 16 این ها یه مشت بی وجودِ بیرونِ گودنشین هستن که از دار دنیا یه زبون دارن که باهاش به جای حرف نیش میزنن. نزار نیشت بزنن اگر هم زدن راستش کار خاصی از دستت بر نمیآد. جلو خودشون تابلو نکن فقط. یه طوری باش که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.بعد رفتی خونه بشین گریه کن یواشکی که خالی بشی وگرنه یه وقت از غصه میمیری... میدونم خیلی درد داره... 0 2 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/29 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 8 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/28 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 1 سمانه بهگام 1403/9/17 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 49 0 0 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/28 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 2 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/28 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 0 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/29 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 4 امیری 1403/7/5 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 57 هر وقت یه عده رو دیدی، به نژاد و قبیله و شهر و کشورشون مینازند، زود ازشون جدا شو..... یه احمقِ تنها، چندان خطری نداره ولی جمع که بشن میتونن یه دنیا رو بگند بکشن. 0 4 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/28 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 0 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/29 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 1
بریدههای کتاب عزرائیل : روزهای تاریک زهرا 1403/11/30 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 65 سختی ، مثل فشار و حرارت میمونه روی ذغال. وقتی خیلی زیاد باشه، از دو حالت خارج نیست: یا آدم رو میشکنه؛ یا گوهر وجودی آدم رو نمایان میکنه! 0 0 مهران داودی 1404/4/23 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 59 اون بسته ای که طرف در آورد برای خراب کردن یه ویلای نو ساز و ضد زلزله هم کافی بود ...... پسره بسته رو پرت کرد از اتاق بیرون و دوید سمت ما ، ماهم بدون کوچکترین فکری وقتی دیدیم اون داره با این شدت از کرده خودش فرار می کنه از پنجره پریدیم پایین. هر سه تامون انقدر بلند پریدیم که دیوار خونه رو هم رد کردیم و پرت شدیم توی کوچه. 0 1 مهران داودی 1404/4/24 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 99 تا اون روز فکر می کردم درجه فقط مال آبگرمکنه ، اما بعدا نظرم عوض شد ریشه بیشتر مشکلات هم همین بود 0 1 مهران داودی 1404/4/24 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 106 سختی مثل فشار و حرارت می مونه رو ذغال، وقتی خیلی زیاد باشه از دو حال خارج نیست یا آدمو میشکنه یا گوهر وجودی آدم رو نمایان می کنه. 0 1 مهران داودی 1404/4/24 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 128 همون موقع صدای پرواز گلوله های توپ و راکتهای کاتیوشا رو شنیدم. دمر خوابیدم و دستام رو گذاشته بودم پشت سرم و در حالی که دعا می کردم شهید بشم نه قطع نخاع یاد ارکستر سمفونی ارتش سرخ شوروی هم افتادم که اسم این هیولای آدمخوار بی پدر و مادر رو به یاد اون آهنگ معرو ف اونها گذاشته بودن کاتیوشا، به یاد و احترام دختری که به یاد شوهرش که در جبهه های دور دست حضور داره و از فراق آقاشون ناله می کنه. 0 1 مهران داودی 1404/4/24 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 128 خدا برای چلوندن آدمها اهرم های فشار زیادی داره که تصورش رو هم نمی تونی بکنی ، حتی اگر بتونی تصور کنی باورت نمیشه. فقط خدا باید بخواد بنده اش رو یه فشاری بده ، اون وقت هرکس با هر توان و ظرفیتی می رسه به اونجایی که بگه؛ ای کاش مادرم منو نزائیده بود. 0 1 هادی رضایی 1404/4/28 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 34 این شاید اولین درس جنگیم بود که گرفتم. مرد ، ادا در نمیاره. همون طور که پولدار جماعت ادای مایه داری درنمیاره و ادای پولداری مال گدا و گداصفته ، همونطور که آدم باسواد خودش رو نمیگیره و افتادهست و کنف کردن این و اون سر نادونیشون مال آدم نفهمه ، ژست مسلمونی و تریپ تعلق خاطر عمیق به امام زمان و مرید سینه چاک امام و شهدا بودن طوری که توی چشم بقیه بزنه و هزاران تا ادای دیگه هم مال منافق جماعته..... 0 3 حجره دار شرقیترین خیال 1404/5/10 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 113 نشستیم نوشابه خوردیم و مستندی با زیرنویس عربی دیدیم در حالی که پیرزن از کنارمون سینهخیز،مثل یه حلزون که از خودش یه رد لزج و سفید به جا میگذاره از کنارمون گذشت.در حالی که یه رد پهن لزج و قرمز روی زمین میگذاشت... 0 0 حجره دار شرقیترین خیال 1404/5/10 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 117 بعضی اندوه ها از روی لوح وجودی آدم پاک نمیشه،حتی اگه هزار و چهارصد سال بگذره... من آسیب دیدم. من حرمله رو دیدم. حداقل خودم که چنین فکری میکنم. 0 0 حجره دار شرقیترین خیال 1404/5/10 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 63 مردی که من دیدم،آدم خوبی بود.وجدانش راحت بود و بی قراری آدم بد ها را نداشت.اما این را هم بگویم که که مرگ در چشمان این آدم زندگی میکند.چشمها را خوب میشناسم.این یکی جنسش فرق داشت.یاد شمشیر کهنهای میافتم که هنوز خیلی تیز است و هیچ بویی از ترحم نبرده... 0 0 ♡(=...fatemeh 1404/3/23 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 16 این ها یه مشت بی وجودِ بیرونِ گودنشین هستن که از دار دنیا یه زبون دارن که باهاش به جای حرف نیش میزنن. نزار نیشت بزنن اگر هم زدن راستش کار خاصی از دستت بر نمیآد. جلو خودشون تابلو نکن فقط. یه طوری باش که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.بعد رفتی خونه بشین گریه کن یواشکی که خالی بشی وگرنه یه وقت از غصه میمیری... میدونم خیلی درد داره... 0 2 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/29 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 8 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/28 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 1 سمانه بهگام 1403/9/17 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 49 0 0 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/28 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 2 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/28 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 0 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/29 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 4 امیری 1403/7/5 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 57 هر وقت یه عده رو دیدی، به نژاد و قبیله و شهر و کشورشون مینازند، زود ازشون جدا شو..... یه احمقِ تنها، چندان خطری نداره ولی جمع که بشن میتونن یه دنیا رو بگند بکشن. 0 4 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/28 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 0 مژده ظهرابی دهدزی 1404/2/29 عزرائیل : روزهای تاریک نیما اکبرخانی 3.9 34 صفحۀ 1 0 1