بریده‌ای از کتاب عزرائیل : روزهای تاریک اثر نیما اکبرخانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 128

همون موقع صدای پرواز گلوله های توپ و راکتهای کاتیوشا رو شنیدم. دمر خوابیدم و دستام رو گذاشته بودم پشت سرم و در حالی که دعا می کردم شهید بشم نه قطع نخاع یاد ارکستر سمفونی ارتش سرخ شوروی هم افتادم که اسم این هیولای آدمخوار بی پدر و مادر رو به یاد اون آهنگ معرو ف اونها گذاشته بودن کاتیوشا، به یاد و احترام دختری که به یاد شوهرش که در جبهه های دور دست حضور داره و از فراق آقاشون ناله می کنه.

همون موقع صدای پرواز گلوله های توپ و راکتهای کاتیوشا رو شنیدم. دمر خوابیدم و دستام رو گذاشته بودم پشت سرم و در حالی که دعا می کردم شهید بشم نه قطع نخاع یاد ارکستر سمفونی ارتش سرخ شوروی هم افتادم که اسم این هیولای آدمخوار بی پدر و مادر رو به یاد اون آهنگ معرو ف اونها گذاشته بودن کاتیوشا، به یاد و احترام دختری که به یاد شوهرش که در جبهه های دور دست حضور داره و از فراق آقاشون ناله می کنه.

9

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.