بریدهای از کتاب عزرائیل : روزهای تاریک اثر نیما اکبرخانی
2 روز پیش
صفحۀ 16
این ها یه مشت بی وجودِ بیرونِ گودنشین هستن که از دار دنیا یه زبون دارن که باهاش به جای حرف نیش میزنن. نزار نیشت بزنن اگر هم زدن راستش کار خاصی از دستت بر نمیآد. جلو خودشون تابلو نکن فقط. یه طوری باش که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.بعد رفتی خونه بشین گریه کن یواشکی که خالی بشی وگرنه یه وقت از غصه میمیری... میدونم خیلی درد داره...
این ها یه مشت بی وجودِ بیرونِ گودنشین هستن که از دار دنیا یه زبون دارن که باهاش به جای حرف نیش میزنن. نزار نیشت بزنن اگر هم زدن راستش کار خاصی از دستت بر نمیآد. جلو خودشون تابلو نکن فقط. یه طوری باش که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.بعد رفتی خونه بشین گریه کن یواشکی که خالی بشی وگرنه یه وقت از غصه میمیری... میدونم خیلی درد داره...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.