بریده‌ای از کتاب عزرائیل : روزهای تاریک اثر نیما اکبرخانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 59

اون بسته ای که طرف در آورد برای خراب کردن یه ویلای نو ساز و ضد زلزله هم کافی بود ...... پسره بسته رو پرت کرد از اتاق بیرون و دوید سمت ما ، ماهم بدون کوچکترین فکری وقتی دیدیم اون داره با این شدت از کرده خودش فرار می کنه از پنجره پریدیم پایین. هر سه تامون انقدر بلند پریدیم که دیوار خونه رو هم رد کردیم و پرت شدیم توی کوچه.

اون بسته ای که طرف در آورد برای خراب کردن یه ویلای نو ساز و ضد زلزله هم کافی بود ...... پسره بسته رو پرت کرد از اتاق بیرون و دوید سمت ما ، ماهم بدون کوچکترین فکری وقتی دیدیم اون داره با این شدت از کرده خودش فرار می کنه از پنجره پریدیم پایین. هر سه تامون انقدر بلند پریدیم که دیوار خونه رو هم رد کردیم و پرت شدیم توی کوچه.

11

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.