بریدههای کتاب قمارباز kosar 1404/1/13 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 203 من حالا چه هستم؟هیچ!صفر! فردا چه خواهم شد؟ فردا ممکن است باز از میان مُردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم. و «انسان» را، تا هنوز کاملاً در من تباه نشده، کشف کنم. 0 4 hasti 1404/1/18 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 28 اگر حاضر نیستم برای دیگران بازی کنم برای این نیست که میل ندارم ، بلکه برای این است که اگر بکنم خواهم باخت. 0 1 پریسا صحرانورد 1403/11/12 قمارباز با نه تفسیر فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 80 مثل کسی که غرق شده و به هر ساقه علفی چنگ میزند. قبول کنید، اگر در حال غرق شدن نبود، ساقه علف را جای شاخه درخت نمیگرفت! 0 49 ایلو 1404/1/31 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 23 «درباره ی برد و سودورزی حقیقت این است که مردم نه فقط دور میز رولت و بساط قمار،بلکه همهجا همیشه سعی میکنند که چیزی از چنگ حریف بیرون آورند و در جیب خود بگذارند.» 0 4 غزل✨ 1403/4/8 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 23 0 7 سمیرا 1404/1/12 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 132 0 3 محیا 1403/3/11 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 30 یک جنتلمن واقعی نباید حتی اگر تمام دارایی و ثروت خود را باخت تحریک بشود،متأثر بشود. 0 2 ریحانه 1404/1/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 55 من شما را بی این که امیدی داشته باشم ، دوست می دارم و نیز می دانم که باز هم شما را هزار بار بیش از پیش دوست خواهم داشت . 0 6 ریحانه ضمیری 1403/2/13 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 54 میپرسید چرا به پول احتیاج دارم؟ چه سوالی! برای اینکه پول همه چیز است. 3 21 ریحانه ضمیری 1403/2/20 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 140 می خواستم پیش من بیاید و به من بگوید:《با همه اینها تو را دوست می دارم》حتی اگر این، چیزی جز یک آرزوی تحقق ناپذیر باشد. 0 15 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/11/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 172 چه بسا که روح آدمیزاد، بعد از چشیدن این همه احساس های تند، دیگر سیری نمیشناسد و بهعکس تشنگی اش تیز تر میشود و خواهان احساس های تند دیگری است، احساس هایی هر چه شدیدتر و تندتر تا آنکه پاک از رمق خالی شود. 0 7 ایلو 1404/2/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 49 «این را به شما بگویم:در بندِ داشتن هیچ خصلت برجستهای هم نیستم! حالا در من همهچیز از جوش افتاده. دیگر هیچ شوری در من نمیبینید.خودتان میدانید چرا! هیچ فکر انسانی در سر من نیست.مدت هاست که دیگر خبر ندارم در دنیا چه میگذرد.نه در روسیه نه اینجا!» 0 2 hasti 1404/1/18 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 23 من حرف آن مدعی را یاوه میشمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق میدهد 0 53 ایلو 1404/2/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 48 «روس ها به قدری با استعدادند و استعدادشان به قدری جنبه های گوناگون دارد که نمیتوانند به سرعت صورت ظاهری مناسب را پیدا کنند. این جا فقط صورت ظاهر است که مهم است.» 0 2 فاطمه اصغرزاده 1403/1/7 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 152 ناگهان بدون آنکه خودخواهی در آن میان تاثیری داشته باشد، عطش شدیدی به بازی کردن، سراپایم را فراگرفته بود. شاید این تأثرات و احساس های گوناگون بدون سیر کردن روح انسان، کاری جز عصبانی کردن آن انجام نمی دهند و شاید روح انسان تأثرات و احساس های نوینی می طلبد که بیش از پیش شدید باشند و تا از بین بردن کامل قوای انسان ادامه بیابند... 0 5 رآیلی 1404/2/4 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 52 عشق من،گرچه بسیار قوی و صمیمی بود،ولی..آخر چه شد؟ راستی اکنون چیزی از او باقی نمانده است. 0 1 hasti 1404/1/18 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 33 نمیدانید اگر میتوانستم با چه لذتی همه چیز و همهکس را می گذاشتم و پی کار خودم میرفتم. 0 38 میثم بکتاشیان 1403/3/26 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 79 مستر آستلی بیحرکت روبهروی من نشسته بود و چشم در چشمِ من دوخته گوش میداد و لب از لب برنمیداشت و حتا هیچ صدایی از او شنیده نمیشد. اما وقتی ضمن صحبت به مرد فرانسوی هم اشارهای کردم ناگهان حرفم را برید و با لحنی جدی پرسید که آیا حق دارم از این شخص نیز که به رابطهی عاطفی من با پولینا مربوط نیست حرف بزنم؟ پرسشهای مستر آستلی همیشه لحن عجیبی داشت. من جواب دادم: «حق با شماست. راست میگویید، انگار حق ندارم.» «شما در خصوص این مارکی و میس پولینا هیچ چیزِ قطعی نمیدانید. حرفهاتان همه براساس حدس و فرض است. اینطور نیست؟» باز از لحن قاطعانهی مردی به محجوبی او تعجب کردم. جواب دادم: «بله، حق با شماست، چیزی که به صحت آن یقین کامل داشته باشم نمیتوانم بگویم. هیچ!» «در این صورت کارتان درست نیست. نهفقط حق ندارید در خصوص چیزی که به صحت آن یقین ندارید با من حرف بزنید، بلکه حتا در دلتان هم نبایست دربارهی آن حکمی بکنید.» 0 0 اسکارلتِ خسته 1403/6/16 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 155 آری،شما درست از دست رفته اید! شما آدم با ذوقی هستید،خوی حساس و زنده ای هم دارید و بدجنس نیستید، می توانستید برای وطنتان که این همه به ذوق و قریحه احتیاج دارد مفید باشید، ولی اینجا مانده اید و عمرتان تمام شده است... 0 6 یگانه 1403/4/14 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 122 0 1
بریدههای کتاب قمارباز kosar 1404/1/13 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 203 من حالا چه هستم؟هیچ!صفر! فردا چه خواهم شد؟ فردا ممکن است باز از میان مُردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم. و «انسان» را، تا هنوز کاملاً در من تباه نشده، کشف کنم. 0 4 hasti 1404/1/18 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 28 اگر حاضر نیستم برای دیگران بازی کنم برای این نیست که میل ندارم ، بلکه برای این است که اگر بکنم خواهم باخت. 0 1 پریسا صحرانورد 1403/11/12 قمارباز با نه تفسیر فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 80 مثل کسی که غرق شده و به هر ساقه علفی چنگ میزند. قبول کنید، اگر در حال غرق شدن نبود، ساقه علف را جای شاخه درخت نمیگرفت! 0 49 ایلو 1404/1/31 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 23 «درباره ی برد و سودورزی حقیقت این است که مردم نه فقط دور میز رولت و بساط قمار،بلکه همهجا همیشه سعی میکنند که چیزی از چنگ حریف بیرون آورند و در جیب خود بگذارند.» 0 4 غزل✨ 1403/4/8 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 23 0 7 سمیرا 1404/1/12 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 132 0 3 محیا 1403/3/11 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 30 یک جنتلمن واقعی نباید حتی اگر تمام دارایی و ثروت خود را باخت تحریک بشود،متأثر بشود. 0 2 ریحانه 1404/1/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 55 من شما را بی این که امیدی داشته باشم ، دوست می دارم و نیز می دانم که باز هم شما را هزار بار بیش از پیش دوست خواهم داشت . 0 6 ریحانه ضمیری 1403/2/13 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 54 میپرسید چرا به پول احتیاج دارم؟ چه سوالی! برای اینکه پول همه چیز است. 3 21 ریحانه ضمیری 1403/2/20 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 140 می خواستم پیش من بیاید و به من بگوید:《با همه اینها تو را دوست می دارم》حتی اگر این، چیزی جز یک آرزوی تحقق ناپذیر باشد. 0 15 آنی از آن سوی تپه ها:) 1402/11/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 172 چه بسا که روح آدمیزاد، بعد از چشیدن این همه احساس های تند، دیگر سیری نمیشناسد و بهعکس تشنگی اش تیز تر میشود و خواهان احساس های تند دیگری است، احساس هایی هر چه شدیدتر و تندتر تا آنکه پاک از رمق خالی شود. 0 7 ایلو 1404/2/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 49 «این را به شما بگویم:در بندِ داشتن هیچ خصلت برجستهای هم نیستم! حالا در من همهچیز از جوش افتاده. دیگر هیچ شوری در من نمیبینید.خودتان میدانید چرا! هیچ فکر انسانی در سر من نیست.مدت هاست که دیگر خبر ندارم در دنیا چه میگذرد.نه در روسیه نه اینجا!» 0 2 hasti 1404/1/18 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 23 من حرف آن مدعی را یاوه میشمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق میدهد 0 53 ایلو 1404/2/2 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 48 «روس ها به قدری با استعدادند و استعدادشان به قدری جنبه های گوناگون دارد که نمیتوانند به سرعت صورت ظاهری مناسب را پیدا کنند. این جا فقط صورت ظاهر است که مهم است.» 0 2 فاطمه اصغرزاده 1403/1/7 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 152 ناگهان بدون آنکه خودخواهی در آن میان تاثیری داشته باشد، عطش شدیدی به بازی کردن، سراپایم را فراگرفته بود. شاید این تأثرات و احساس های گوناگون بدون سیر کردن روح انسان، کاری جز عصبانی کردن آن انجام نمی دهند و شاید روح انسان تأثرات و احساس های نوینی می طلبد که بیش از پیش شدید باشند و تا از بین بردن کامل قوای انسان ادامه بیابند... 0 5 رآیلی 1404/2/4 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 52 عشق من،گرچه بسیار قوی و صمیمی بود،ولی..آخر چه شد؟ راستی اکنون چیزی از او باقی نمانده است. 0 1 hasti 1404/1/18 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 33 نمیدانید اگر میتوانستم با چه لذتی همه چیز و همهکس را می گذاشتم و پی کار خودم میرفتم. 0 38 میثم بکتاشیان 1403/3/26 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 79 مستر آستلی بیحرکت روبهروی من نشسته بود و چشم در چشمِ من دوخته گوش میداد و لب از لب برنمیداشت و حتا هیچ صدایی از او شنیده نمیشد. اما وقتی ضمن صحبت به مرد فرانسوی هم اشارهای کردم ناگهان حرفم را برید و با لحنی جدی پرسید که آیا حق دارم از این شخص نیز که به رابطهی عاطفی من با پولینا مربوط نیست حرف بزنم؟ پرسشهای مستر آستلی همیشه لحن عجیبی داشت. من جواب دادم: «حق با شماست. راست میگویید، انگار حق ندارم.» «شما در خصوص این مارکی و میس پولینا هیچ چیزِ قطعی نمیدانید. حرفهاتان همه براساس حدس و فرض است. اینطور نیست؟» باز از لحن قاطعانهی مردی به محجوبی او تعجب کردم. جواب دادم: «بله، حق با شماست، چیزی که به صحت آن یقین کامل داشته باشم نمیتوانم بگویم. هیچ!» «در این صورت کارتان درست نیست. نهفقط حق ندارید در خصوص چیزی که به صحت آن یقین ندارید با من حرف بزنید، بلکه حتا در دلتان هم نبایست دربارهی آن حکمی بکنید.» 0 0 اسکارلتِ خسته 1403/6/16 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 155 آری،شما درست از دست رفته اید! شما آدم با ذوقی هستید،خوی حساس و زنده ای هم دارید و بدجنس نیستید، می توانستید برای وطنتان که این همه به ذوق و قریحه احتیاج دارد مفید باشید، ولی اینجا مانده اید و عمرتان تمام شده است... 0 6 یگانه 1403/4/14 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 187 صفحۀ 122 0 1