بریدههای کتاب دایی جان ناپلئون بهاره سلمانی 1403/6/5 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 476 اولین بار بود که جلسه مشاوره با حضور من تشکیل میشد. 0 2 Zeinab 1404/2/22 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 110 0 2 Zeinab 1404/2/22 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 28 0 2 نرجس خیری 1403/2/14 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 678 0 8 منتظرت میمانم روی همان نیمکت چوبی پاییز🍁🖤 1403/7/6 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 26 خدایا! عاشقی چه کار سختی است. از درس حساب و هندسه هم سخت تر. 0 8 Sahar Chambary 1404/1/30 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 196 زیاد غصه نخور! با همه اینها، باز برنده هستی که عشق را شناختی. سعادتی بردی که در عمر کوتاه آدم نصیب همه کس نمیشود 0 5 niyayesh 1403/11/15 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 10 قبل از اینکه درباره عاشق شدن یا نشدنم به نتیجه برسم از سرنوشت عشاقی که مرور کرده بودم وحشت کردم. تقریباً همه آنها سرنوشت غم انگیزی داشتند و ماجرا به مرگ و میر تمام شده بود. ليلى ومجنون مرگ و میر، شیرین و فرهاد مرگ و میر رومئووژولیت مرگ و میر پل و ویرژینی مرگ و میر آن پاورقی عاشقانه مرگ و میر. خدایا نکند واقعاً عاشق شده باشم و من هم بمیرم؟ 0 4 ماهی 1402/11/18 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 10 0 20 بهاره سلمانی 1403/6/5 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 431 ما بیهوا گوشمان به سوراخ کلید خورد و حرفهاشان را شنیدیم. 0 43 محدثه حسنی 1403/2/9 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 42 0 4 Sahar Chambary 1404/1/31 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 280 به قول ناپلئون آن چیزی که حدی ندارد خریت است. 0 4 niyayesh 1403/11/15 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 10 آدم از یک فکر احمقانه خنده اش نگیرد ولی دلیل نمیشود که احمقانه نباشد. 0 4 Sahar Chambary 1404/2/6 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 45 آدم چطور میفهمد که عاشق شده است؟ ــ واللّه، بابامجان … دروغ چرا؟ … اونکه ما دیدیم اینجوری است که وقتی خاطر یکی را میخواهی.. آن وقتی که نمیبینیش توی دلت پنداری یخ میبنده … وقتی میبینیش یک هُرمی توی این دلت بلند میشه، پنداری تنور نانوایی را روشن کردند … همه چیز دنیا را، همه مال و منال دنیا را برای اون میخواهی، پنداری حاتم طایی شدی … خلاصه آرام نمیگیری مگر اینکه آن دختر را برات شیرینی بخورند 0 3 بهاره سلمانی 1403/5/30 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 20 0 0 محمد حسن صبوری 1404/4/5 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 678 جسم آدم توی کارخانه ی ننه آدم درست می شود اما روح ادم توی کارخانه دنیا... 1 5 سارا ایمانی 1402/12/1 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 23 0 11 فاطمه عظیمی (فارال) 1402/11/23 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 1 من يک روز گرم تابستان، دقيقا يک سيزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. تلخي ها و زهر هجري که چشيدم بارها مرا به اين فکر انداخت که اگر يک دوازدهم يا يک چهاردهم مرداد بود شايد اين طور نمي شد. 0 17 منتظرت میمانم روی همان نیمکت چوبی پاییز🍁🖤 1403/7/4 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 143 خدایا! چرا فرار کردم؟ چرا نماندم تا عکس العمل او را ببینم؟ خودم هم هیچ نفهمیدم. به خاطره ام رجوع کردم. هیچ جا نخوانده و نشنیده بودم که عاشق بلافاصله بعد از اظهار عشق فرار کند. 6 48 •آکانه• 1404/4/9 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 187 0 9 ماری 1404/4/11 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 205 مومنت ؛ زیاد هم دلواپس نباش.خدا با آدم های عاشق است.. 0 13
بریدههای کتاب دایی جان ناپلئون بهاره سلمانی 1403/6/5 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 476 اولین بار بود که جلسه مشاوره با حضور من تشکیل میشد. 0 2 Zeinab 1404/2/22 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 110 0 2 Zeinab 1404/2/22 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 28 0 2 نرجس خیری 1403/2/14 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 678 0 8 منتظرت میمانم روی همان نیمکت چوبی پاییز🍁🖤 1403/7/6 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 26 خدایا! عاشقی چه کار سختی است. از درس حساب و هندسه هم سخت تر. 0 8 Sahar Chambary 1404/1/30 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 196 زیاد غصه نخور! با همه اینها، باز برنده هستی که عشق را شناختی. سعادتی بردی که در عمر کوتاه آدم نصیب همه کس نمیشود 0 5 niyayesh 1403/11/15 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 10 قبل از اینکه درباره عاشق شدن یا نشدنم به نتیجه برسم از سرنوشت عشاقی که مرور کرده بودم وحشت کردم. تقریباً همه آنها سرنوشت غم انگیزی داشتند و ماجرا به مرگ و میر تمام شده بود. ليلى ومجنون مرگ و میر، شیرین و فرهاد مرگ و میر رومئووژولیت مرگ و میر پل و ویرژینی مرگ و میر آن پاورقی عاشقانه مرگ و میر. خدایا نکند واقعاً عاشق شده باشم و من هم بمیرم؟ 0 4 ماهی 1402/11/18 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 10 0 20 بهاره سلمانی 1403/6/5 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 431 ما بیهوا گوشمان به سوراخ کلید خورد و حرفهاشان را شنیدیم. 0 43 محدثه حسنی 1403/2/9 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 42 0 4 Sahar Chambary 1404/1/31 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 280 به قول ناپلئون آن چیزی که حدی ندارد خریت است. 0 4 niyayesh 1403/11/15 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 10 آدم از یک فکر احمقانه خنده اش نگیرد ولی دلیل نمیشود که احمقانه نباشد. 0 4 Sahar Chambary 1404/2/6 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 45 آدم چطور میفهمد که عاشق شده است؟ ــ واللّه، بابامجان … دروغ چرا؟ … اونکه ما دیدیم اینجوری است که وقتی خاطر یکی را میخواهی.. آن وقتی که نمیبینیش توی دلت پنداری یخ میبنده … وقتی میبینیش یک هُرمی توی این دلت بلند میشه، پنداری تنور نانوایی را روشن کردند … همه چیز دنیا را، همه مال و منال دنیا را برای اون میخواهی، پنداری حاتم طایی شدی … خلاصه آرام نمیگیری مگر اینکه آن دختر را برات شیرینی بخورند 0 3 بهاره سلمانی 1403/5/30 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 20 0 0 محمد حسن صبوری 1404/4/5 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 678 جسم آدم توی کارخانه ی ننه آدم درست می شود اما روح ادم توی کارخانه دنیا... 1 5 سارا ایمانی 1402/12/1 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 23 0 11 فاطمه عظیمی (فارال) 1402/11/23 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 1 من يک روز گرم تابستان، دقيقا يک سيزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. تلخي ها و زهر هجري که چشيدم بارها مرا به اين فکر انداخت که اگر يک دوازدهم يا يک چهاردهم مرداد بود شايد اين طور نمي شد. 0 17 منتظرت میمانم روی همان نیمکت چوبی پاییز🍁🖤 1403/7/4 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 143 خدایا! چرا فرار کردم؟ چرا نماندم تا عکس العمل او را ببینم؟ خودم هم هیچ نفهمیدم. به خاطره ام رجوع کردم. هیچ جا نخوانده و نشنیده بودم که عاشق بلافاصله بعد از اظهار عشق فرار کند. 6 48 •آکانه• 1404/4/9 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 187 0 9 ماری 1404/4/11 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 107 صفحۀ 205 مومنت ؛ زیاد هم دلواپس نباش.خدا با آدم های عاشق است.. 0 13