بریدهای از کتاب دایی جان ناپلئون اثر ایرج پزشکزاد
7 روز پیش
صفحۀ 343
ای آقا!ناراحتی من برای خودم نیست . تکلیف من روشن است . من چه اینجا چه آنجا ، از دست آنها نمیتوانم فرار کنم . غصه من برای خودم نیست.هزار ها مثل من فدای مملکت ! من غصه مملکت را می خورم . دریغا از ایران ویران شود ، کنام پلنگان و شیران شود . بغضی در صدای او بود وقتی از لای در نگاه کردم دیدم با انگشت گوشه چشم را ماک میکند.
ای آقا!ناراحتی من برای خودم نیست . تکلیف من روشن است . من چه اینجا چه آنجا ، از دست آنها نمیتوانم فرار کنم . غصه من برای خودم نیست.هزار ها مثل من فدای مملکت ! من غصه مملکت را می خورم . دریغا از ایران ویران شود ، کنام پلنگان و شیران شود . بغضی در صدای او بود وقتی از لای در نگاه کردم دیدم با انگشت گوشه چشم را ماک میکند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.