بریدههای کتاب زیبا صدایم کن سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 108 0 3 Zahra 1403/8/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 90 یک لامپ سوخته همیشه سوخته نیست… 0 11 سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 164 0 2 Saleh Alavi 1403/8/14 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 46 « کجا کجا کجا کجا کجا کجا کجا کجا کجا کجا کجا ؟ تا بی نهایت کجا؟ » 0 1 fatemeh yekta 1403/11/21 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 79 میدونی زیبا، به قول دکتر عباسی دوباره پاشدنه که سخته، وگرنه همهی ما یهروزی زمین میخوریم. 0 3 محبوبه احمدی 1402/11/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 149 من یه لامپ سوخته ام.لامپ سوخته ای که هیچ امیدی بهش نیست. 0 15 Raha Behdad 1402/12/29 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 87 گفت :《آخه ...همه کس من تویی . می فهمی زیبا ، دخترکم ؟ 》 0 7 سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 133 0 2 فرشته سجادی فر 1402/12/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 73 پیاده رو خلوت بود دست تو دست هم راه افتادیم و به چیزهای خنده دار خندیدیم به چیزهایی که برای هیچ کس جز خودمان خنده دار نبود. به موشهای چاق و تپل تو جویها خندیدیم به درختی که شبیه یک لک لک کج و کوله پاهاش توی جوی بود و هیکلش توی آسمان به پیرزن و پیرمردی که مثل لاک پشت ها راه می رفتند اما مثل گنجشک ها جیک جیک و بگومگو میکردند به مرغ های پرکنده ای که به سیخ کشیده شده بودند و بالای آتش میچرخیدند و عرق می ریختند و کباب می شدند به دختربچه ای که داخل رستوران بود و دماغش را چسبانده بود به شیشه و بیرون را دید میزد من صورتم را چسباندم به شیشه بچه غش کرد از خنده و بعدش که بابا این کار را کرد غش کرد از گریه و مجبور شدیم قرار کنیم. شانه به شانه و هر هرکنان از لابه لای درختهای چسبیده به جوی و پیاده رو زدیم به چاک وای که چه قدر خندیدیم حس خوب خوشبختی قلقلکم می داد و انگار اولین بار بود باهاش بیرون میرفتم 0 10 بهار توکلی 1402/7/25 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 112 جایی از پیاده رو جلوی پارک ملت مردی بساط بلال فروشی راه انداخته بود. بابا گفت: "تو میدونی چرا وقتی بلالو بو میدن، ترق و تروق می کنه؟" اول گفتم: "نه." بعد گفتم: " خب دون ها باد می کنه و می ترکه دیگه." گفت: "نه. طفلی دردش میآد دیگه. داغ که می کنه، استخوناش باد می کنه و دردش میآد. اگه دردش نیاد که ترق و تروق نمی کنه." صفحه ۱۱۳: و سرش را چسباند به شیشه باران خوردهی تاکسی و گفت: " بلال اگر ترق و تروق نکنه، چی کار کنه رو آتیش؟" 0 19 فرشته سجادی فر 1402/12/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 75 گفتم حیف شد ولی یه روز دوست دارم برم بالا یعنی میشه؟ بابا گفت: «چرا نمیشه؟ بالای تاور حرف نداره لامصب بالا که هستی آدما مث مورچه ان لامصب وقتی چند تن آهنو سیمانو با یه فشار دست جابه جا می کنی خیلی کیف میده. صورتش پر از شادی شد و چشمهاش یک جور دیگر گفت: اون بالا حس میکنی خیلی زورت زیاده حس میکنی اصلا آدم بدبختی نیستی بدبختی تو مشتته، میفهمی زیبا مشتتو که وا کنی و و فوتش کنی بدبختی می پره نه زیبا خانومی عینهو به پرررر که فوتش میکنی تو باد .خیلی چرت و پرت میگم ؟ اگه پرت و پلا میگم بگو من خیلی وقته با یه آدم حسابی حرف نزدم. دلم سوخت از بس دیوانه دور و برش ریخته بود به من میگفت آدم حسابی گفتم نه راس میگی آدم اون بالا که باشه خب احساس قدرت میکنه دیگه یعنی عالیه من که خیلی دلم میخواد برم بالا فکر کنم بهتر از جزایر قناری باشه.» 0 11 Sara 1403/8/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 152 زبانم نمیچرخید که جواب بدم. لوسی هیچوقت ویلی رو لو نداد. 0 2 Sara 1403/8/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 159 آره. میخوام صداتو ضبط کنم، هر وقت دلم تنگید گوش بدم. 0 5 سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 164 0 0 Zahra 1403/8/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 84 گذشته چیز لامصبیه زیبا من نباس پل بزنم به گذشته باس همیه پل هارا خراااااااب کنم 0 8
بریدههای کتاب زیبا صدایم کن سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 108 0 3 Zahra 1403/8/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 90 یک لامپ سوخته همیشه سوخته نیست… 0 11 سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 164 0 2 Saleh Alavi 1403/8/14 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 46 « کجا کجا کجا کجا کجا کجا کجا کجا کجا کجا کجا ؟ تا بی نهایت کجا؟ » 0 1 fatemeh yekta 1403/11/21 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 79 میدونی زیبا، به قول دکتر عباسی دوباره پاشدنه که سخته، وگرنه همهی ما یهروزی زمین میخوریم. 0 3 محبوبه احمدی 1402/11/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 149 من یه لامپ سوخته ام.لامپ سوخته ای که هیچ امیدی بهش نیست. 0 15 Raha Behdad 1402/12/29 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 87 گفت :《آخه ...همه کس من تویی . می فهمی زیبا ، دخترکم ؟ 》 0 7 سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 133 0 2 فرشته سجادی فر 1402/12/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 73 پیاده رو خلوت بود دست تو دست هم راه افتادیم و به چیزهای خنده دار خندیدیم به چیزهایی که برای هیچ کس جز خودمان خنده دار نبود. به موشهای چاق و تپل تو جویها خندیدیم به درختی که شبیه یک لک لک کج و کوله پاهاش توی جوی بود و هیکلش توی آسمان به پیرزن و پیرمردی که مثل لاک پشت ها راه می رفتند اما مثل گنجشک ها جیک جیک و بگومگو میکردند به مرغ های پرکنده ای که به سیخ کشیده شده بودند و بالای آتش میچرخیدند و عرق می ریختند و کباب می شدند به دختربچه ای که داخل رستوران بود و دماغش را چسبانده بود به شیشه و بیرون را دید میزد من صورتم را چسباندم به شیشه بچه غش کرد از خنده و بعدش که بابا این کار را کرد غش کرد از گریه و مجبور شدیم قرار کنیم. شانه به شانه و هر هرکنان از لابه لای درختهای چسبیده به جوی و پیاده رو زدیم به چاک وای که چه قدر خندیدیم حس خوب خوشبختی قلقلکم می داد و انگار اولین بار بود باهاش بیرون میرفتم 0 10 بهار توکلی 1402/7/25 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 112 جایی از پیاده رو جلوی پارک ملت مردی بساط بلال فروشی راه انداخته بود. بابا گفت: "تو میدونی چرا وقتی بلالو بو میدن، ترق و تروق می کنه؟" اول گفتم: "نه." بعد گفتم: " خب دون ها باد می کنه و می ترکه دیگه." گفت: "نه. طفلی دردش میآد دیگه. داغ که می کنه، استخوناش باد می کنه و دردش میآد. اگه دردش نیاد که ترق و تروق نمی کنه." صفحه ۱۱۳: و سرش را چسباند به شیشه باران خوردهی تاکسی و گفت: " بلال اگر ترق و تروق نکنه، چی کار کنه رو آتیش؟" 0 19 فرشته سجادی فر 1402/12/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 75 گفتم حیف شد ولی یه روز دوست دارم برم بالا یعنی میشه؟ بابا گفت: «چرا نمیشه؟ بالای تاور حرف نداره لامصب بالا که هستی آدما مث مورچه ان لامصب وقتی چند تن آهنو سیمانو با یه فشار دست جابه جا می کنی خیلی کیف میده. صورتش پر از شادی شد و چشمهاش یک جور دیگر گفت: اون بالا حس میکنی خیلی زورت زیاده حس میکنی اصلا آدم بدبختی نیستی بدبختی تو مشتته، میفهمی زیبا مشتتو که وا کنی و و فوتش کنی بدبختی می پره نه زیبا خانومی عینهو به پرررر که فوتش میکنی تو باد .خیلی چرت و پرت میگم ؟ اگه پرت و پلا میگم بگو من خیلی وقته با یه آدم حسابی حرف نزدم. دلم سوخت از بس دیوانه دور و برش ریخته بود به من میگفت آدم حسابی گفتم نه راس میگی آدم اون بالا که باشه خب احساس قدرت میکنه دیگه یعنی عالیه من که خیلی دلم میخواد برم بالا فکر کنم بهتر از جزایر قناری باشه.» 0 11 Sara 1403/8/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 152 زبانم نمیچرخید که جواب بدم. لوسی هیچوقت ویلی رو لو نداد. 0 2 Sara 1403/8/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 159 آره. میخوام صداتو ضبط کنم، هر وقت دلم تنگید گوش بدم. 0 5 سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 164 0 0 Zahra 1403/8/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 83 صفحۀ 84 گذشته چیز لامصبیه زیبا من نباس پل بزنم به گذشته باس همیه پل هارا خراااااااب کنم 0 8