بریدههای کتاب زیبا صدایم کن محبوبه احمدی 1402/11/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 149 من یه لامپ سوخته ام.لامپ سوخته ای که هیچ امیدی بهش نیست. 0 20 زهرا اکرمی 1404/3/29 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 137 گفت:خیلی خوبه آدم بره زیارت، قلبش نورانی میشه عینهو لامپ نسوخته ، عینهو طلا. 0 14 Shamim 1404/3/11 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 42 گفت: تو میدونی آدمای دنیا چند دستهان؟ گفتم:نه. دوتا از انگشتهاش را بالا گرفت و گفت: دو دسته. اونایی که فکر میکنن دیوونه هستن و اونایی که فکر میکنن دیوونه نیستن. درحالی که همه دیوونه هستن. 0 10 Raha Behdad 1402/12/29 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 87 گفت :《آخه ...همه کس من تویی . می فهمی زیبا ، دخترکم ؟ 》 0 10 سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 133 0 4 فرشته سجادی فر 1402/12/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 73 پیاده رو خلوت بود دست تو دست هم راه افتادیم و به چیزهای خنده دار خندیدیم به چیزهایی که برای هیچ کس جز خودمان خنده دار نبود. به موشهای چاق و تپل تو جویها خندیدیم به درختی که شبیه یک لک لک کج و کوله پاهاش توی جوی بود و هیکلش توی آسمان به پیرزن و پیرمردی که مثل لاک پشت ها راه می رفتند اما مثل گنجشک ها جیک جیک و بگومگو میکردند به مرغ های پرکنده ای که به سیخ کشیده شده بودند و بالای آتش میچرخیدند و عرق می ریختند و کباب می شدند به دختربچه ای که داخل رستوران بود و دماغش را چسبانده بود به شیشه و بیرون را دید میزد من صورتم را چسباندم به شیشه بچه غش کرد از خنده و بعدش که بابا این کار را کرد غش کرد از گریه و مجبور شدیم قرار کنیم. شانه به شانه و هر هرکنان از لابه لای درختهای چسبیده به جوی و پیاده رو زدیم به چاک وای که چه قدر خندیدیم حس خوب خوشبختی قلقلکم می داد و انگار اولین بار بود باهاش بیرون میرفتم 0 14 یه لیوان چای لیمو از هاگوارتز 🍋🏰✨ 1404/4/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 42 دوتا از انگشت هاش را بالا گرفت و گفت:« دو دسته.اونایی که فکر میکنن دیوونه هستن و اونایی که فکر میکنن دیوونه نیستن.درحالی که همه دیوونه هستن.» 0 5 بهار توکلی 1402/7/25 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 112 جایی از پیاده رو جلوی پارک ملت مردی بساط بلال فروشی راه انداخته بود. بابا گفت: "تو میدونی چرا وقتی بلالو بو میدن، ترق و تروق می کنه؟" اول گفتم: "نه." بعد گفتم: " خب دون ها باد می کنه و می ترکه دیگه." گفت: "نه. طفلی دردش میآد دیگه. داغ که می کنه، استخوناش باد می کنه و دردش میآد. اگه دردش نیاد که ترق و تروق نمی کنه." صفحه ۱۱۳: و سرش را چسباند به شیشه باران خوردهی تاکسی و گفت: " بلال اگر ترق و تروق نکنه، چی کار کنه رو آتیش؟" 0 21 فرشته سجادی فر 1402/12/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 75 گفتم حیف شد ولی یه روز دوست دارم برم بالا یعنی میشه؟ بابا گفت: «چرا نمیشه؟ بالای تاور حرف نداره لامصب بالا که هستی آدما مث مورچه ان لامصب وقتی چند تن آهنو سیمانو با یه فشار دست جابه جا می کنی خیلی کیف میده. صورتش پر از شادی شد و چشمهاش یک جور دیگر گفت: اون بالا حس میکنی خیلی زورت زیاده حس میکنی اصلا آدم بدبختی نیستی بدبختی تو مشتته، میفهمی زیبا مشتتو که وا کنی و و فوتش کنی بدبختی می پره نه زیبا خانومی عینهو به پرررر که فوتش میکنی تو باد .خیلی چرت و پرت میگم ؟ اگه پرت و پلا میگم بگو من خیلی وقته با یه آدم حسابی حرف نزدم. دلم سوخت از بس دیوانه دور و برش ریخته بود به من میگفت آدم حسابی گفتم نه راس میگی آدم اون بالا که باشه خب احساس قدرت میکنه دیگه یعنی عالیه من که خیلی دلم میخواد برم بالا فکر کنم بهتر از جزایر قناری باشه.» 0 13 Sara 1403/8/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 152 زبانم نمیچرخید که جواب بدم. لوسی هیچوقت ویلی رو لو نداد. 0 7 fagol 1404/4/1 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 133 گفتم:« بخون» خواند:«کی اشکاتو پاک می کنه.. شبا که غصه داری... دست رو موهات کی می کشه.. وقتی منو نداری...» می خواند و اشک هایم را پاک می کرد. می خواند و دست روی مو هایم می کشید. 0 3 یه لیوان چای لیمو از هاگوارتز 🍋🏰✨ 1404/4/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 117 یه لامپ سوخته همیشه سوخته نیست . 0 5 Sara 1403/8/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 159 آره. میخوام صداتو ضبط کنم، هر وقت دلم تنگید گوش بدم. 0 7 سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 164 0 0 یه لیوان چای لیمو از هاگوارتز 🍋🏰✨ 1404/4/6 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 15 آدم نباس خودشو به یه چیز عادت بده . عادت چیز بدیه زیبا . 0 4 Zahra 1403/8/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 84 گذشته چیز لامصبیه زیبا من نباس پل بزنم به گذشته باس همیه پل هارا خراااااااب کنم 0 8 dina((: 1404/4/8 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 71 بابا خوب نشده،عوض شده،خیال میکند خوب شده.خوب شدن با عوض شدن فرق دارد. 0 9 زهرا 1404/4/17 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 78 همه چیز تمیز و مرتب و مرتب و تمیز و آرام بود، درست مثل خانه ای که مادر دارد؛ 0 4 نرگس عمویی 1404/4/20 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 21 مامان چشمهای خوشگل و تیزی داشت ولی همهچیز را نمیدید. اگر میدید که روزگارمان این ریختی نمیشد. 0 11 نرگس عمویی 1404/4/20 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 42 گفت:« تو میدونی آدمای دنیا چند دستهان؟» گفتم:«نه.» دو تا از انگشتهاش را بالا گرفت و گفت:« دو دسته. اونایی که فکر میکنن دیوونه هستن و اونایی که فکر میکنن دیوونه نیستن. در حالی که همه دیوونه هستن.» 2 12
بریدههای کتاب زیبا صدایم کن محبوبه احمدی 1402/11/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 149 من یه لامپ سوخته ام.لامپ سوخته ای که هیچ امیدی بهش نیست. 0 20 زهرا اکرمی 1404/3/29 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 137 گفت:خیلی خوبه آدم بره زیارت، قلبش نورانی میشه عینهو لامپ نسوخته ، عینهو طلا. 0 14 Shamim 1404/3/11 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 42 گفت: تو میدونی آدمای دنیا چند دستهان؟ گفتم:نه. دوتا از انگشتهاش را بالا گرفت و گفت: دو دسته. اونایی که فکر میکنن دیوونه هستن و اونایی که فکر میکنن دیوونه نیستن. درحالی که همه دیوونه هستن. 0 10 Raha Behdad 1402/12/29 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 87 گفت :《آخه ...همه کس من تویی . می فهمی زیبا ، دخترکم ؟ 》 0 10 سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 133 0 4 فرشته سجادی فر 1402/12/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 73 پیاده رو خلوت بود دست تو دست هم راه افتادیم و به چیزهای خنده دار خندیدیم به چیزهایی که برای هیچ کس جز خودمان خنده دار نبود. به موشهای چاق و تپل تو جویها خندیدیم به درختی که شبیه یک لک لک کج و کوله پاهاش توی جوی بود و هیکلش توی آسمان به پیرزن و پیرمردی که مثل لاک پشت ها راه می رفتند اما مثل گنجشک ها جیک جیک و بگومگو میکردند به مرغ های پرکنده ای که به سیخ کشیده شده بودند و بالای آتش میچرخیدند و عرق می ریختند و کباب می شدند به دختربچه ای که داخل رستوران بود و دماغش را چسبانده بود به شیشه و بیرون را دید میزد من صورتم را چسباندم به شیشه بچه غش کرد از خنده و بعدش که بابا این کار را کرد غش کرد از گریه و مجبور شدیم قرار کنیم. شانه به شانه و هر هرکنان از لابه لای درختهای چسبیده به جوی و پیاده رو زدیم به چاک وای که چه قدر خندیدیم حس خوب خوشبختی قلقلکم می داد و انگار اولین بار بود باهاش بیرون میرفتم 0 14 یه لیوان چای لیمو از هاگوارتز 🍋🏰✨ 1404/4/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 42 دوتا از انگشت هاش را بالا گرفت و گفت:« دو دسته.اونایی که فکر میکنن دیوونه هستن و اونایی که فکر میکنن دیوونه نیستن.درحالی که همه دیوونه هستن.» 0 5 بهار توکلی 1402/7/25 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 112 جایی از پیاده رو جلوی پارک ملت مردی بساط بلال فروشی راه انداخته بود. بابا گفت: "تو میدونی چرا وقتی بلالو بو میدن، ترق و تروق می کنه؟" اول گفتم: "نه." بعد گفتم: " خب دون ها باد می کنه و می ترکه دیگه." گفت: "نه. طفلی دردش میآد دیگه. داغ که می کنه، استخوناش باد می کنه و دردش میآد. اگه دردش نیاد که ترق و تروق نمی کنه." صفحه ۱۱۳: و سرش را چسباند به شیشه باران خوردهی تاکسی و گفت: " بلال اگر ترق و تروق نکنه، چی کار کنه رو آتیش؟" 0 21 فرشته سجادی فر 1402/12/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 75 گفتم حیف شد ولی یه روز دوست دارم برم بالا یعنی میشه؟ بابا گفت: «چرا نمیشه؟ بالای تاور حرف نداره لامصب بالا که هستی آدما مث مورچه ان لامصب وقتی چند تن آهنو سیمانو با یه فشار دست جابه جا می کنی خیلی کیف میده. صورتش پر از شادی شد و چشمهاش یک جور دیگر گفت: اون بالا حس میکنی خیلی زورت زیاده حس میکنی اصلا آدم بدبختی نیستی بدبختی تو مشتته، میفهمی زیبا مشتتو که وا کنی و و فوتش کنی بدبختی می پره نه زیبا خانومی عینهو به پرررر که فوتش میکنی تو باد .خیلی چرت و پرت میگم ؟ اگه پرت و پلا میگم بگو من خیلی وقته با یه آدم حسابی حرف نزدم. دلم سوخت از بس دیوانه دور و برش ریخته بود به من میگفت آدم حسابی گفتم نه راس میگی آدم اون بالا که باشه خب احساس قدرت میکنه دیگه یعنی عالیه من که خیلی دلم میخواد برم بالا فکر کنم بهتر از جزایر قناری باشه.» 0 13 Sara 1403/8/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 152 زبانم نمیچرخید که جواب بدم. لوسی هیچوقت ویلی رو لو نداد. 0 7 fagol 1404/4/1 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 133 گفتم:« بخون» خواند:«کی اشکاتو پاک می کنه.. شبا که غصه داری... دست رو موهات کی می کشه.. وقتی منو نداری...» می خواند و اشک هایم را پاک می کرد. می خواند و دست روی مو هایم می کشید. 0 3 یه لیوان چای لیمو از هاگوارتز 🍋🏰✨ 1404/4/7 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 117 یه لامپ سوخته همیشه سوخته نیست . 0 5 Sara 1403/8/13 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 159 آره. میخوام صداتو ضبط کنم، هر وقت دلم تنگید گوش بدم. 0 7 سودآد 1403/1/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 164 0 0 یه لیوان چای لیمو از هاگوارتز 🍋🏰✨ 1404/4/6 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 15 آدم نباس خودشو به یه چیز عادت بده . عادت چیز بدیه زیبا . 0 4 Zahra 1403/8/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 84 گذشته چیز لامصبیه زیبا من نباس پل بزنم به گذشته باس همیه پل هارا خراااااااب کنم 0 8 dina((: 1404/4/8 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 71 بابا خوب نشده،عوض شده،خیال میکند خوب شده.خوب شدن با عوض شدن فرق دارد. 0 9 زهرا 1404/4/17 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 78 همه چیز تمیز و مرتب و مرتب و تمیز و آرام بود، درست مثل خانه ای که مادر دارد؛ 0 4 نرگس عمویی 1404/4/20 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 21 مامان چشمهای خوشگل و تیزی داشت ولی همهچیز را نمیدید. اگر میدید که روزگارمان این ریختی نمیشد. 0 11 نرگس عمویی 1404/4/20 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 4.0 129 صفحۀ 42 گفت:« تو میدونی آدمای دنیا چند دستهان؟» گفتم:«نه.» دو تا از انگشتهاش را بالا گرفت و گفت:« دو دسته. اونایی که فکر میکنن دیوونه هستن و اونایی که فکر میکنن دیوونه نیستن. در حالی که همه دیوونه هستن.» 2 12