بریدههای کتاب رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم زهرا صفری 1404/4/15 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 17 حسین! من یک جایی یک چیزی را باختهام، حالا میایستم کنار آتش، کارهایی که حمالی محسوب میشود و خواهان زیاد ندارد برایت انجام میدهم. همین. 0 2 زهرا صفری 1404/4/15 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 19 نمیدانم چرا حسین فکر کرد نقل کنکور است که همان سال قبول شدم. باید پیش بیاید که ببینمش و بگویمش به خاطر هیچ چیز نبود که دیوار را گرفته بودم گریه میکردم و میرفتم سمت خانهمان. من دلم برای تو سوخته بود. غمم تو بودی... 0 2 زهرا صفری 1404/4/31 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 77 آن وقتی که عمو زانو زد روی خاک، با چشمهای نافذش از پشت اشک نگاهم کرد و گفت مگر میشود فهمید عاشورا چه خبر بوده است؟ احساس کردم تمام شد؛ آدمها گاهی تمام میشوند. 0 5 زهرا صفری 1404/4/31 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 80 «گاهی چارهای نیست. توی قلبت خیمه به پا کن. خیمهی سیار» 0 7 زهرا صفری 1404/5/2 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 114 جعفر مى گفت حادثه كربلا جورى طراحى شده که هر كدام از اجزاى حادثه به تنهايی تكانت دهد. لازم نيست درک خاصى از شأن امام يا ابعاد عميق ماجرا داشته باشى. كافى است انسان باشى. همين كافى است تا بسوزى، تا اشک بريزى. مىگفت نوع حوادث كربلا و جنس ماجراها را طورى تقدير كردهاند كه هر كسى، با هر دينى، با هر مرامى به آن نزدیک شود. 0 5 زهرا صفری 1404/5/5 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 99 زن ها برايشان فرقى نمىكند. دشتى بخوانى يا معمولى، آواز بخوانى يا مداحى، بسم اللّٰه را كه بگویی چادر میكشند توى صورتشان و مىروند. وقتى روضهخوان قصه حُر را مىگوید، همراه مخدرات توى كجاوهها نشستهاند و از دور، از پشت حصير به حُر و سربازهايش نگاه مى كنند كه راه بر حضرت بستهاند. وقتى از شش ماهه مىگوید، خودشان را رباب مىبينند. على اصغر را میدهند دست امام و بدون آن كه نگاهشان به نگاه آقا بگیرد، سرشان را مىاندازند پایین و میروند توى خيمه. صداى گریههاى على كه ضعيفتر بيايد، ته دلشان آشوب مىشود. نگاهشان دودو مىزند. مىنشينند يک گوشه و گوش تيز میكنند تا صداى امام را بشنوند. دنبال امام مىدوند پشت خيمه، صدا مىزنند «آقا! خودتان سلامتيد؟» همين است كه تا بسم الله روضهخوان را مىشنوند چادر را میکشند توى صورت و شانه هايشان تكان مىخورد. 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/7 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 3 گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است 0 5 رضا میلانلویی 1404/5/7 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 18 این همان خورشیدیست که ای کاش برنمیآمد. فکر میکنم ممکن بود التماسها کارگر بیفتد، خورشید برنیاید و دمدمای ظهر، روی خاک، توی بیابان، خون حسین ریخته نشود. 0 0 زهرا صفری 1404/5/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 158 آدمها اندازه خودشان غم میخواهند. غمهای کوچک قابل حملی که بشود با خود برد، که بتوان سنگینیاش را عمری با خود کشید. 0 2 زهرا صفری 1404/5/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 178 … آدمها سياه و سفيد نيستند، خاكسترىاند. هركس هرعيبى داشته باشد، گند مطلق نيست؛ بالاخره یک جاهايی خوبى هم دارد. منتظر بودم نادرى بک جايی بُعدِ سفيدترِ وجودش را رو كند. 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 19 ایستادهاند؛ به کهکشان و همهی اجزایش رو میاندازند و خواهش میکنند که اگر امکان دارد، اگر مقدور است، اگر عیب ندارد، خورشید روز عاشورا بالا نیاید. بالا هم آمد، حداقل نرود توی سقف آسمان...ظهر نشود... 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 104 دست گذاشت رو نقطهضعف ما. مردای ما غیرتیان زن آقا. روی روضهی اسارت و معجر و محمل و مسمار تعصب دارن. 0 4 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 104 《 برمیگردم مسجد. شبهای عاشورا مردای اینجا تا نزدیک صبح مراسم دارن. سینهزنی، چوبزنی، زنجیرزنی. منتظرم نمون دیر برمیگردم》 شبِ آخر، شبِ مردها بود. 0 3 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 18 محرم همین الان داخل روز دهمش شد. همین الان. آخرین چکههای شب که مانده بود رفت و هرچه زنها و پیرمردهای محله شکری چرخیدند و زدند به سر و سینههاشان و التماس صبح کردند که یک دم مَدَمَد، گوش نداد. 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 117 ندیده و نشنیده است چرخ دونپرور پدر ز مهر بپوشد کفن به جسم پسر 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 103 تا شب نهم اتفاقاتی که گفتم رو باور نمیکردن. انگار هنوز امید داشتن که امسال دل حرمله بلرزه و سه شعبه رو غلاف کنه. شاید امسال اون ملعون منصرف بشه و شفاعت اباعبدالله رو به جون بخره. شاید عباس به خیمهگاه برگرده... 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 104 مرد کویر اهل گریه نیست. مثل آسمونش. مصیبت امام حسین و اصحابش خون به دل ما میکنه، کمر میشکنه، موی سر سفید میکنه اما اشک درنمیآره. 0 3 ریحانه ابوالحسنی 1402/4/26 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 18 اذان صبح چه روزی خودش خالی خالی روضه است ؟ 1 26 ریحانه شهبازی 1404/4/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 167 یاد گرفتهام جایی که جزئیات روضه را ندارم، پناه ببرم به نازَبانی. یاد گرفتهام گره بیجزئیاتی را با اشکِ نفهمیدن باز کنم. یاد گرفتهام دست بگیرم به دامن حسین (ع) که خلاصم کند از زبان مادری و پرتابم کند میان مشتی کلمه، میان مشتی فراز و فرود در لحن، میان مشتی حرکات بدن روضهخوان و سخنران. حسین (ع) یادم داد که جزئیات را در حرفهایی پیدا کنم که نمیفهممشان، در کلمات غریبهای که میآیند تا آدم را نجات دهند، در صداهایی که اگر خودشان باشند هیچ معنایی ندارند و همهی وجود و هویتشان را از روضه میگیرند... 0 9 فادم|Fadem 1403/4/29 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 194 0 3
بریدههای کتاب رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم زهرا صفری 1404/4/15 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 17 حسین! من یک جایی یک چیزی را باختهام، حالا میایستم کنار آتش، کارهایی که حمالی محسوب میشود و خواهان زیاد ندارد برایت انجام میدهم. همین. 0 2 زهرا صفری 1404/4/15 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 19 نمیدانم چرا حسین فکر کرد نقل کنکور است که همان سال قبول شدم. باید پیش بیاید که ببینمش و بگویمش به خاطر هیچ چیز نبود که دیوار را گرفته بودم گریه میکردم و میرفتم سمت خانهمان. من دلم برای تو سوخته بود. غمم تو بودی... 0 2 زهرا صفری 1404/4/31 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 77 آن وقتی که عمو زانو زد روی خاک، با چشمهای نافذش از پشت اشک نگاهم کرد و گفت مگر میشود فهمید عاشورا چه خبر بوده است؟ احساس کردم تمام شد؛ آدمها گاهی تمام میشوند. 0 5 زهرا صفری 1404/4/31 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 80 «گاهی چارهای نیست. توی قلبت خیمه به پا کن. خیمهی سیار» 0 7 زهرا صفری 1404/5/2 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 114 جعفر مى گفت حادثه كربلا جورى طراحى شده که هر كدام از اجزاى حادثه به تنهايی تكانت دهد. لازم نيست درک خاصى از شأن امام يا ابعاد عميق ماجرا داشته باشى. كافى است انسان باشى. همين كافى است تا بسوزى، تا اشک بريزى. مىگفت نوع حوادث كربلا و جنس ماجراها را طورى تقدير كردهاند كه هر كسى، با هر دينى، با هر مرامى به آن نزدیک شود. 0 5 زهرا صفری 1404/5/5 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 99 زن ها برايشان فرقى نمىكند. دشتى بخوانى يا معمولى، آواز بخوانى يا مداحى، بسم اللّٰه را كه بگویی چادر میكشند توى صورتشان و مىروند. وقتى روضهخوان قصه حُر را مىگوید، همراه مخدرات توى كجاوهها نشستهاند و از دور، از پشت حصير به حُر و سربازهايش نگاه مى كنند كه راه بر حضرت بستهاند. وقتى از شش ماهه مىگوید، خودشان را رباب مىبينند. على اصغر را میدهند دست امام و بدون آن كه نگاهشان به نگاه آقا بگیرد، سرشان را مىاندازند پایین و میروند توى خيمه. صداى گریههاى على كه ضعيفتر بيايد، ته دلشان آشوب مىشود. نگاهشان دودو مىزند. مىنشينند يک گوشه و گوش تيز میكنند تا صداى امام را بشنوند. دنبال امام مىدوند پشت خيمه، صدا مىزنند «آقا! خودتان سلامتيد؟» همين است كه تا بسم الله روضهخوان را مىشنوند چادر را میکشند توى صورت و شانه هايشان تكان مىخورد. 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/7 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 3 گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است 0 5 رضا میلانلویی 1404/5/7 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 18 این همان خورشیدیست که ای کاش برنمیآمد. فکر میکنم ممکن بود التماسها کارگر بیفتد، خورشید برنیاید و دمدمای ظهر، روی خاک، توی بیابان، خون حسین ریخته نشود. 0 0 زهرا صفری 1404/5/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 158 آدمها اندازه خودشان غم میخواهند. غمهای کوچک قابل حملی که بشود با خود برد، که بتوان سنگینیاش را عمری با خود کشید. 0 2 زهرا صفری 1404/5/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 178 … آدمها سياه و سفيد نيستند، خاكسترىاند. هركس هرعيبى داشته باشد، گند مطلق نيست؛ بالاخره یک جاهايی خوبى هم دارد. منتظر بودم نادرى بک جايی بُعدِ سفيدترِ وجودش را رو كند. 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 19 ایستادهاند؛ به کهکشان و همهی اجزایش رو میاندازند و خواهش میکنند که اگر امکان دارد، اگر مقدور است، اگر عیب ندارد، خورشید روز عاشورا بالا نیاید. بالا هم آمد، حداقل نرود توی سقف آسمان...ظهر نشود... 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 104 دست گذاشت رو نقطهضعف ما. مردای ما غیرتیان زن آقا. روی روضهی اسارت و معجر و محمل و مسمار تعصب دارن. 0 4 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 104 《 برمیگردم مسجد. شبهای عاشورا مردای اینجا تا نزدیک صبح مراسم دارن. سینهزنی، چوبزنی، زنجیرزنی. منتظرم نمون دیر برمیگردم》 شبِ آخر، شبِ مردها بود. 0 3 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 18 محرم همین الان داخل روز دهمش شد. همین الان. آخرین چکههای شب که مانده بود رفت و هرچه زنها و پیرمردهای محله شکری چرخیدند و زدند به سر و سینههاشان و التماس صبح کردند که یک دم مَدَمَد، گوش نداد. 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 117 ندیده و نشنیده است چرخ دونپرور پدر ز مهر بپوشد کفن به جسم پسر 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 103 تا شب نهم اتفاقاتی که گفتم رو باور نمیکردن. انگار هنوز امید داشتن که امسال دل حرمله بلرزه و سه شعبه رو غلاف کنه. شاید امسال اون ملعون منصرف بشه و شفاعت اباعبدالله رو به جون بخره. شاید عباس به خیمهگاه برگرده... 0 2 رضا میلانلویی 1404/5/9 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 104 مرد کویر اهل گریه نیست. مثل آسمونش. مصیبت امام حسین و اصحابش خون به دل ما میکنه، کمر میشکنه، موی سر سفید میکنه اما اشک درنمیآره. 0 3 ریحانه ابوالحسنی 1402/4/26 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 18 اذان صبح چه روزی خودش خالی خالی روضه است ؟ 1 26 ریحانه شهبازی 1404/4/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 167 یاد گرفتهام جایی که جزئیات روضه را ندارم، پناه ببرم به نازَبانی. یاد گرفتهام گره بیجزئیاتی را با اشکِ نفهمیدن باز کنم. یاد گرفتهام دست بگیرم به دامن حسین (ع) که خلاصم کند از زبان مادری و پرتابم کند میان مشتی کلمه، میان مشتی فراز و فرود در لحن، میان مشتی حرکات بدن روضهخوان و سخنران. حسین (ع) یادم داد که جزئیات را در حرفهایی پیدا کنم که نمیفهممشان، در کلمات غریبهای که میآیند تا آدم را نجات دهند، در صداهایی که اگر خودشان باشند هیچ معنایی ندارند و همهی وجود و هویتشان را از روضه میگیرند... 0 9 فادم|Fadem 1403/4/29 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 42 صفحۀ 194 0 3