محمد مهدی اکبرزاده

محمد مهدی اکبرزاده

@m_akbarzade
عضویت

خرداد 1404

197 دنبال شده

211 دنبال کننده

                عظمت انسان به بینش اوست نه به دانش او
              

یادداشت‌ها

        اولین محتوایی که بعد خوندن این کتاب به ذهنم رسید
نامه حضرت امیر به مردم مصر هنگام فرستادن مالک اشتر به آنجا بود؛ 

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اَللَّهِ لاَ يَنَامُ أَيَّامَ اَلْخَوْفِ وَ لاَ يَنْكُلُ عَنِ اَلْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ اَلرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى اَلْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ اَلنَّارِ وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ اَلْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ
پس از ستايش پروردگار! من بنده‌اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم، كه در روزهاى وحشت، نمى‌خوابد، و در لحظه‌هاى ترس از دشمن روى نمى‌گرداند، بر بدكاران از شعله‌هاى آتش تندتر است، او مالك پسر حارث مذحجى است

فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ اَلْحَقَّ فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اَللَّهِ لاَ كَلِيلُ اَلظُّبَةِ وَ لاَ نَابِي اَلضَّرِيبَةِ فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا فَإِنَّهُ لاَ يُقْدِمُ وَ لاَ يُحْجِمُ وَ لاَ يُؤَخِّرُ وَ لاَ يُقَدِّمُ إِلاَّ عَنْ أَمْرِي
آنجا كه با حق است، سخن او را بشنويد، و از او اطاعت كنيد، او شمشيرى از شمشيرهاى خداست، كه نه تيزى آن كند مى‌شود، و نه ضربت آن بى اثر است. اگر شما را فرمان كوچ كردن داد، كوچ كنيد، و اگر گفت بايستيد، بايستيد، كه او در پيش روى و عقب نشينى و حمله، بدون فرمان من اقدام نمى‌كند

وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ
مردم مصر! من شما را بر خود برگزيدم كه او را براى شما فرستادم، زيرا او را خير خواه شما ديدم، و سر سختى او را در برابر دشمنانتان پسنديدم

قبول دارم که به لحاظ کیفی نسبت به دیگر آثار امیرخانی ضعیف بود ولی ارزش ی بار خوندن رو داشت 


      

4

        داستان نمایش، تقابل میان «مَن» به عنوان خالق و «مَن مَن» به عنوان مخلوق است. کشمکش این دو که در نهایت به عصیانی مدرن می‌رسد:
قتل خالق به دست مخلوق. این پایان، تقریبا همان مفهوم (مرگ خدا) نیچه را به یاد می‌آورد؛ گویی انسان مدرن با انکار هرگونه قدرت برتر در پی آزادی مطلق است. این رابطه را حتی می‌توان با «عقده اودیپ» در روانکاوی فروید نیز مقایسه کرد؛ همان‌گونه که اودیپ برای رسیدن به جایگاه پدر (نماد قانون و قدرت)  ناخواسته مرتکب قتل می‌شود، «مَن مَن» نیز برای رهایی از چارچوب‌های خالق، او را از پیش رو برمی‌دارد.

اما به نظر من داستان اصلی پس از این نقطه تازه شروع می‌شود. در فضای پست‌مدرن، بنیاد این پرسش عوض می‌شود و سوال اصلی نه از وجود خالق، که از «سودمندی باور به خالق» پرسیده می‌شود. این نگاه، مسئله وجود را به مسئله #کارکرد تبدیل می‌کند و نمایش «مَن»  این پرسش را در مخاطب برمی‌انگیزد که آیا حذف خالق، واقعاً راه رهایی بود؟ یا «مَن مَن» را در ورطه نهیلیسم تنها گذاشت؟

بدون شک «مَن» اثری است که با مفاهیم کلان فلسفی درگیرتان می‌کند . اما جای این پرسش باقی است که آیا این درگیری، یک گفت‌وگوی انتقادی با جریان فکری غرب است یا تنها بازتابی تقلیدی است که می‌کوشد آن را در فضای فرهنگی خودمان هضم و بازخوانی کند؟
به گمان من، چنین آثاری ظرفیت آن را دارند که گفت‌وگوهای عمیق فکری را رقم بزنند و نباید صرفاً به عنوان یک کاری هنری تلقی شوند.


من این شانس را داشتم که این نمایش را در روزهای پایانی اکرانش به کارگردانی مصطفی هرآیئنی و بازی بی نقص آقایان ایمان صیاد و سپندار اعلم از نزدیک ببینم و همین تجربه، انگیزه نوشتن این سطور شد. 
      

18

49

        این حس من از اولین تجربه تعامل با مدرسه زندگی آلن دوباتن هست و خب طبیعتا همین باعث میشه پذیرای انتقادات وارده به این حس باشم. 

من با اصل ایدهٔ عمومی‌سازی دانش، به ویژه دانش فلسفه که هنر خوب زیستن در آن نهفته کاملاً موافقم. این یک مشکل بزرگه که نظریه‌پردازان و متفکرین در یک سو کار خودشون رو می‌کنند و مردم و دولت ها هم در یک سوی دیگر کار خودشون، و بین این دو، عموماً ارتباط نزدیکی وجود ندارد.

و همین میشه که ما همیشه درحال  تکرار تجربه‌های پیشینیانیم. اما این نهضت عمومی‌سازی، ظرافت‌های خاص خودش رو داره: اینکه چه چیزی را، کجا، چگونه و با چه کیفیتی بیان کنیم. اگر هر یک از این موارد به درستی و بدون در نظر گرفتن همه این ملاحظات انجام نشه، به نوعی خیانت تبدیل می‌شه. 
و در این صورته که مخاطب عادی که تا دیروز زندگی معمولی خودش رو می‌کرده، ممکنه همون زندگی معمولی‌اش هم دچار اشتباه و خطا شه.

این حسیه که احتمالاً بعد از خواندن این کتاب به آدم دست می‌ده.

 البته نباید از اطلاعات عمومی خوبی که با جذابیت دربارهٔ زندگی متفکران بیان شده غافل شد. 
      

71

        باید اعتراف کنم این اثر، یکی از متفاوت‌ترین و تأمل‌برانگیزترین سفرنامه هایی بود که در طول سال‌های اخیر خوانده‌ام. امیرخانی در این کتاب، با نثری روان، پخته و گاهی هیجانی خواننده را نه‌تنها به کوچه‌پس‌کوچه‌های کابل و شهرهای افغانستان می‌برد، بلکه او را به ژرفای اندیشه‌های سیاسی، اقتصادی و دینیِ خود دعوت می‌کند.  
یکی از زیباترین بخش‌های کتاب، توصیف سبک زندگی مردمان شریف افغانستان و معرفی بناهای تاریخی این سرزمین است. امیرخانی با دقت و احترام فراوان از مردم افغانستان می‌گوید. او از بازارهای پررنگ‌و‌نقش کابل، از مساجد و مدارس علمیۀ قدیم، و از مهمان‌نوازی بی‌نظیر افغان‌ها می‌نویسد و خواننده را به تماشای فرهنگی می‌برد که ریشه در تمدن مشترک ما و افغان ها دارد. 
اما همونطور که از رضا امیرخانی عزیز انتظار میره این کتاب فقط سفرنامه نیست، جانستان کابلستان در فضای انتخابات 88 ایران و ایضا افغانستان نوشته شده و پر از تحلیل‌های تیزبینانه دربارۀ مدل‌ها و ظرفیت های اقتصادی، حکمرانی و کنشگری‌های دینی است. امیرخانی با نگاهی منتقدانه، هم به عملکرد نظام‌های سیاسی نگاه می‌کند و هم به نقش مردم و نخبگان در ساختن جامعه‌ای بر پایۀ عدالت و معنویت. او همچنین از انقلاب اسلامی و آرمان‌های آن دفاع می‌کند، اما این دفاع، سطحی و شعارزده نیست؛ بلکه با پرسش‌های جدی همراه است.  

در آخر هم باید اضافه کنم؛ خوندن این اثر در شرایطی که با بی تدبیری و بی مهری داریم با این همسایگان شریف و دلسوزمون بدون در نظر گرفتن پیوند های تاریخی و فرهنگی مشترک رفتار میکنیم بیشتر از همیشه ضروری به نظر میرسه 
      

50

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 127

جمع بین زندگی یک زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایفش در خانه از یک طرف، و بین وظایف یک انسان مجاهدِ غیورِ خستگی ناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی مهم بعد از رحلت رسول اکرم که به مسجد می‌آید؛ سخنرانی، موضع‌گیری و دفاع می‌کند از طرف دیگر. همچنین از جهت سوم یک عبادت گر و به پادارنده نماز در شب‌های تار و قیام کننده لِله و خاضع و خاشع برای پروردگار است. این سه بعد را با هم جمع کردن نقطه درخشان زندگی فاطمه زهرا است. آن حضرت این سه جهت را از هم جدا نکرد. بعضی خیال می‌کنند انسانی که مشغول عبادت می‌باشد نمی‌تواند یک انسان سیاسی باشد یا بعضی خیال می‌کنند کسی که اهل سیاست است و در میدان جهاد فی سبیل الله حضور فعال دارد اگر زن است نمی‌تواند یک زنِ خانه با وظایف مادری و همسری باشد و اگر مرد است می‌تواند یک مرد خانه و دکان و زندگی باشد. در حالی که از نظر اسلام نه تنها این سه چیز با یکدیگر منافات و ضدیت ندارد بلکه در شخصیت انسان کامل کمک کننده هم هست.

30

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.