بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

حمیده کاظمی

@hmkazemi

14 دنبال شده

4 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

                کتاب "دست‌نامه روایت و روایت نویسی ( مجموعه شیوه نامه های نشر مرز و بوم)" کتابی 460 صفحه‌‌ایست، که دو هفته ای خواندمش. کتاب را از سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سفارش دادم و خیلی سریع به دستم رسید. تا به حال دست نامه نخوانده بودم. راستش تا همین چند دقیقه پیش هم نمی‌دانستم چیست؛ کتابیست مرجع شامل مجموعه ای از دستور العمل ها که به درد مراجعه سریع می‌خورد. اگر تعریفش این باشد، دست‌نامه‌ها باید صحافی قوی تری داشته باشند؛ یا حداقل کمی لاغر‌تر و خوش‌دست تر باشد؛ کتابِ من الآن مثل پوشه ای چاق است که چند دسته ورق در آن جای دارد؛ اصلا به دردِ مراجعه سریع نمی‌خورد.
برای کتابی که شانزده نویسنده دارد خیلی سخت است تشخیص دهی هر نویسنده چه می‌خواسته بگوید و چقدر موفق بوده است؛ پس از خیر این قسمت با یک ان‌شاالله می‌گذرم، انشاالله آنچه را می‌خواستند منتقل کنند، کرده اند. با خواندن کتاب، دیدی کلی نسبت به مجموعه شیوه‌نامه های نشر مرز‌و‌بوم پیدا کردم. مزه دهانشان را فهمیدم. یک جا درِ گوشی با هم گفتند نباید کار را به داستان نویسان داد. بهترین و جذاب ترین قسمت کتاب برای من بخش تدوین بود. انقدر خوب یاد گرفتم که حاضرم بروم سرِ وقتِ یک مصاحبهِ پیاده شدهِ چند هزار صفحه ای؛ بدون اینکه بترسم از کجا باید شروع کنم. آقای قاضی خیلی خوب این بخش را توضیح دادند. وقتی این بخش را می خواندم انگار در یک دورهِ حضوریِ تدوین نفس می‌کشیدم. خسته کننده‌ترین بخش کتاب برایم بخش آخر بود؛ وقتی اعلام و نمایه ها را با مثال های واضحش می‌خواندم و به شعورم توهین می‌شد. به نظرم این بخش باید در یک صفحه خلاصه می‌شد و من را به یک رمزینه (کیو آر کد)، فیلمی کوتاه از شیوه فنی استخراج اعلام، مهمان می کرد؛ تا هم خستگی 400 صفحه ای ام در رود و هم یک" آخیش! چقدر خوب بود"، با زبان روزه نثارشان کنم.
بخش "شیوه نامه پیاده سازی مصاحبه در مستند نگاری" را مهمان مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید زیوداریِ اندیمشک بودم. خدا قوت بهشان. حتی انتهای بخش، آدرس و تلفن هم داده بودند. تعارف آمد نیامد دارد، شاید اندیمشک نروم ولی حتما سری به صفحه‌شان می‌زنم.
به بخش "شیوه نامه تحقیق و مصاحبه در مستند نگاری" که رسیدم، کلی مطلب خوب در مورد تحقیق، مصاحبه و تعاملات با راوی یاد گرفتم. منطق چینش این بخش یک مقدار برایم گیج کننده بود؛ بهتر بود در تیترها به جای عدد از عبارات توصیفی استفاده می شد. پیشنهاد می‌کنم این بخش را بدون توجه به تیترها و بولت ها بخوانید تا در ذهن و منطقِ نویسنده گیر نکنید. پرسش های آخرِ این بخش هم می توانید به عنوان تقلب، هنگام مصاحبه با خودتان ببرید.
راستش را بخواهید مثل دست‌نامه که نمی دانستم چیست، شیوه‌نامه هم نمیدانم درست و حسابی چه قالبی دارد و در عمرم فقط یک آئین نامه اجرائی نوشتم که به نظرم خیلی سخت بود. کتاب برای من که یک آماتورم و تازه وارد این وادی شدم مفید بود ولی به گمانم با یک دست نامه خوب و جذاب، کمی فاصله دارد. کتابی که می‌خواهد مرجعِ نشری برای نگارش کتاب باشد رسالت سنگین تری دارد و باید یک نفر مسئولیتش را بپذیرد. شاخ و برگ اضافی اش را بزند؛ در تدوین بخش های کتاب نظارت دقیق‌تری باشد؛ مقدمه مختصرتری بنویسد و پایان بندی بهتری هم داشته باشد. مثلا بخش "فرم ارائه کتاب جهت ارزیابی در انتشارات مرز و بوم" اصلا فرم نبود یک گونی سوال بود که ریخته بودند توی چند صفحه.  با همه این نقدها من تشکر می کنم از عواملی که این مجموعه خوب را به نگارش درآوردند و به بند کشیدند دانسته ها و تجربه هایشان را و از همه مهم تر منتشر کردند آن را. خدا قوت.
همیشه برایم سوال بود که سوژه چیست و چطور می توان یک سوژه را انتخاب کرد؛ مصاحبه را چطور باید پیش بُرد؛ بعد از مصاحبه باید چطور شنیده ها را پیاده کرد و بعد پیاده شده ها را چطور دسته بندی کرد؛ روند کلی نگارش کتاب تاریخ شفاهی چگونه است و چه افرادی در پروژه دخیل اند؛ اسناد تاریخ شفاهی چقدر اهمیت دارد و چقدر در کتاب باید به آن‌ها پرداخت؛ کتاب همه اینها را برایم روشن کرد و حتی ذهنم را در مواردی که سوالی نداشتم به کار گرفت و با سوالاتش مغزم را فعال کرد.
مخاطب کتاب فقط نویسنده ها نیستند و یک طیف افراد اعم از: نویسنده، محقق، ناظر، ارزیاب، کارفرما و .. را شامل می شود. به همه علاقمندان فعال در این حوزه پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید. من که دید خیلی خوبی پیدا کردم و امیدوارم بتوانم خوانده هایم را روزی عملی کنم.
        
                کتاب "عملیات احیا'" کتابیست که دو نفسه خواندمش؛ دو هفته مانده به عید، وسط خانه تکانی؛ هیچ چیز سر جایش نبود، ولی من نمی توانستم، به آخر نرسیده، کتاب را ول کنم؛ حدس بزن چه کتابی است!! راستش از زبان نویسنده تعریفش را شنیده بودم؛ که صد میلیون جایزه جلال بُرده. خودمانی اش می شود این :"بخونم ببینم چی نوشته حالا".
کتاب روایتیست واقعی و شاید یک خط اسرائیلیات هم ندارد؛  بعد از خواندن کتاب احساس نمی کنی وقتت تلف شد. روایت صعود یک مجموعه دانش بنیان به قله دانش و فناوری، که بهتر بود می نوشت: " روایت صعود یک مجموعه با تراز مالی منفی شصت میلیارد تومان(یا شرکتی که تا مرز ورشکستگی رفته )  به قله دانش و فناوری".
یک خط واضح، بدون جنگولک کاری و ایهام؛ یک داستان لو رفته، که تو را کنجکاو می کند به چگونگی ها؛ تا دست در دستش در مسیر پیشرفت قدم بزنی. هر چقدر تعریف کنم از پله های چیده شده پیشرفت، در قالب فصل های کتاب، کم گفتم.
وقتی از زبان چند نفر، روایت پیشرفت را می خوانی، خسته نمی شوی؛ احساس بُلف نمی کنی. وراجی زیادی که نمی شنوی، نقاط مهم و جزئیات مطرح شده، در ذهنت حک می شود. 
وقتی مدیر عامل جدید برای بازدید می رود، تو با چشم اوست که می بینی؛ حتی کبریت های سوخته دور اجاق گاز را .
باورت نمی شود!! کتاب من را برد نیرو گاه اتمی؛ کنار آن موتور های غول پیکر و پیچیده. رفتم در جلد آن نیروی فنی و چند مقاله روسی برای همسرش فرستادم، تا ترجمه کند!
حتی رفتم در بچگی مهندس رستمی و برای پدرش دست تکان دادم،  چند خط بعد، در بهت او، من هم مات شدم و اشک ریختم.
اصلا انگار خودم در جمکو کار می کنم؛ وقتی در خیابان ها، صف های طولانی ماشین  را جلوی جایگاه های سوخت سی ان جی  نمی بینم، لبخند میزنم؛ چون جمکو توانست موتور ضد انفجار هم بسازد. 

نویسنده همه چیز را از زبان افراد جمکو نشان می دهد، خودش اصلا درون متن نیست؛ احساس نمیکنی کسی دارد برایت گزارش می دهد. حتی اول کتاب هم نبود. در سخن پایانی از جریان مصاحبه هایش می گوید. بعد انتخاب قالب و سیر نگارش. بدون ترس از چشم زخم، می گوید، بعد از تحقیق، نگارش کتاب، دو ماه زمان برد و آخر،اسم تمام کسانی که در این کتاب، به نحوی کمکش کرده اند را می برد و دعا می کند. از چگونگی انتخاب سوژه و سفارش کتاب چیزی نمی گوید و خواننده را با یک پرسش، که آیا با اعظم حکم آبادی(تنها راوی مهندس خانم کتاب)نسبتی دارد یا نه؟، رها میکند.
کتاب که تمام شد، رفتم سایت جمکو، تمام صفحاتش را بررسی کردم. حتی اخبارش به روز بود؛ کارمندانش درخت کاشته بودند. کاتالوگش را دانلود کردم. کامل سر در نیاوردم چی به چی است؛ ولی دلم میخواهد، هر جایی که نیازشان است، معرفی اش کنم.
جمکو برایم شرکت گوگل شده؛ جایی رویایی برای کار. حتی به این فکر کردم که چطور مخ همسرم را بزنم که از کارش استعفا دهد و برود جمکو.
کتاب، جمکو را به من نشان داد. 

باید چند جلد "عملیات احیا" بخرم؛ یکی را بدهم آن فامیلم که همه جنس های ریز و درشت زندگی اش خارجیست؛ یکی را بدهم به تعمیر کار لباسشویی مان که با آب و تاب از موتور آاگ تعریف می کرد و سر تکان می داد، برای جنس ایرانی؛
یکی را بدهم به آن دانشجوی فامیل که سودای مهاجرت دارد؛ 
یکی هم بدهم همسرم بخواند، چون خودم از فیدیبو خواندم!
فقط کاش پیشگفتار ناشر، آنقدر از انقلاب، دفاع مقدس، هیئت و روضه نیاورده بود؛ تا هر کس با این چیزها سر و سری ندارد هم، میل به خواندنش کور نشود.
        
                کتاب "الی، سفرنامه شامات و حدود سرزمین های اشغالی" را از فیدیبو خریدم. کتاب از همان اول دستت را می گیرد و تا به آخر نرسیدی ول نمی کند. حتی جاهایی که پسرت می خواهد با بدجنسی بین تو و صفحه موبایلت فاصله ایجاد کند؛ دورخیز می کند و با یک دست شیرجه می رود رویت؛ درست در فاصله بین گوشی و چشمانت و جایش را جوری تنظیم می کند که نتوانی بخوانی؛ موفق نمی شود چون قلاب کتاب قوی تر است. ببینید با چه اوصافی کتاب را خواندم.
راستش را بخواهید قبلا به سوریه و لبنان سفر کرده بودم و مدیترانه زیبا را هم دیده بودم، خواندنم از روی تکلیف بود ولی بدون اکراه، میخواستم با سبک نویسنده و کلا تکنیک های نویسندگی آشنا شوم.
عنوان کتاب خیلی هوشمندانه و وسوسه کننده برای خواندن انتخاب شده است. خصوصا سرزمین های اشغالی اش. اول کتاب هم انتظار داری بروی در جمع خانواده ای از غزه و بیشتر با آنها آشنا شوی.
۱۵ درصد کتاب را می خوانی تا میرسی به لبنان. در خانه ای که برای شهیدی است و قبلا حاج قاسم هم در آن قدم گذاشته..
همین طور میخوانی و گاهی اشک میریزی و گاهی می خندی، به خودت می آیی میبینی کتاب تمام شد و تو به هیچکدام از آن جاهایی که انتظار داشتی نرسیدی.
تاثیر گذارترین جمله کتاب برایم این بود: "فرق است بین زائر و توریست"
کلی سوال برایم ایجاد شد و نویسنده به تمام آنها پاسخ داد. امیدوارم جلسه نقدی هم برایش برگزار شود ببینم چقدر نقدهایی که دارم جایز است یا مکروه.
ممنونم از خانم غفار حدادی که بدون هیچ ملاحظه کاری سوالاتم را جواب داد و دعا می کنم قلم ایشان هر چه توانمند تر و پر نورتر تا سالیان سال برایمان بنویسد.
        

باشگاه‌ها

این روزهااا

202 عضو

پس از بیست سال

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            کتاب "دست‌نامه روایت و روایت نویسی ( مجموعه شیوه نامه های نشر مرز و بوم)" کتابی 460 صفحه‌‌ایست، که دو هفته ای خواندمش. کتاب را از سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سفارش دادم و خیلی سریع به دستم رسید. تا به حال دست نامه نخوانده بودم. راستش تا همین چند دقیقه پیش هم نمی‌دانستم چیست؛ کتابیست مرجع شامل مجموعه ای از دستور العمل ها که به درد مراجعه سریع می‌خورد. اگر تعریفش این باشد، دست‌نامه‌ها باید صحافی قوی تری داشته باشند؛ یا حداقل کمی لاغر‌تر و خوش‌دست تر باشد؛ کتابِ من الآن مثل پوشه ای چاق است که چند دسته ورق در آن جای دارد؛ اصلا به دردِ مراجعه سریع نمی‌خورد.
برای کتابی که شانزده نویسنده دارد خیلی سخت است تشخیص دهی هر نویسنده چه می‌خواسته بگوید و چقدر موفق بوده است؛ پس از خیر این قسمت با یک ان‌شاالله می‌گذرم، انشاالله آنچه را می‌خواستند منتقل کنند، کرده اند. با خواندن کتاب، دیدی کلی نسبت به مجموعه شیوه‌نامه های نشر مرز‌و‌بوم پیدا کردم. مزه دهانشان را فهمیدم. یک جا درِ گوشی با هم گفتند نباید کار را به داستان نویسان داد. بهترین و جذاب ترین قسمت کتاب برای من بخش تدوین بود. انقدر خوب یاد گرفتم که حاضرم بروم سرِ وقتِ یک مصاحبهِ پیاده شدهِ چند هزار صفحه ای؛ بدون اینکه بترسم از کجا باید شروع کنم. آقای قاضی خیلی خوب این بخش را توضیح دادند. وقتی این بخش را می خواندم انگار در یک دورهِ حضوریِ تدوین نفس می‌کشیدم. خسته کننده‌ترین بخش کتاب برایم بخش آخر بود؛ وقتی اعلام و نمایه ها را با مثال های واضحش می‌خواندم و به شعورم توهین می‌شد. به نظرم این بخش باید در یک صفحه خلاصه می‌شد و من را به یک رمزینه (کیو آر کد)، فیلمی کوتاه از شیوه فنی استخراج اعلام، مهمان می کرد؛ تا هم خستگی 400 صفحه ای ام در رود و هم یک" آخیش! چقدر خوب بود"، با زبان روزه نثارشان کنم.
بخش "شیوه نامه پیاده سازی مصاحبه در مستند نگاری" را مهمان مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید زیوداریِ اندیمشک بودم. خدا قوت بهشان. حتی انتهای بخش، آدرس و تلفن هم داده بودند. تعارف آمد نیامد دارد، شاید اندیمشک نروم ولی حتما سری به صفحه‌شان می‌زنم.
به بخش "شیوه نامه تحقیق و مصاحبه در مستند نگاری" که رسیدم، کلی مطلب خوب در مورد تحقیق، مصاحبه و تعاملات با راوی یاد گرفتم. منطق چینش این بخش یک مقدار برایم گیج کننده بود؛ بهتر بود در تیترها به جای عدد از عبارات توصیفی استفاده می شد. پیشنهاد می‌کنم این بخش را بدون توجه به تیترها و بولت ها بخوانید تا در ذهن و منطقِ نویسنده گیر نکنید. پرسش های آخرِ این بخش هم می توانید به عنوان تقلب، هنگام مصاحبه با خودتان ببرید.
راستش را بخواهید مثل دست‌نامه که نمی دانستم چیست، شیوه‌نامه هم نمیدانم درست و حسابی چه قالبی دارد و در عمرم فقط یک آئین نامه اجرائی نوشتم که به نظرم خیلی سخت بود. کتاب برای من که یک آماتورم و تازه وارد این وادی شدم مفید بود ولی به گمانم با یک دست نامه خوب و جذاب، کمی فاصله دارد. کتابی که می‌خواهد مرجعِ نشری برای نگارش کتاب باشد رسالت سنگین تری دارد و باید یک نفر مسئولیتش را بپذیرد. شاخ و برگ اضافی اش را بزند؛ در تدوین بخش های کتاب نظارت دقیق‌تری باشد؛ مقدمه مختصرتری بنویسد و پایان بندی بهتری هم داشته باشد. مثلا بخش "فرم ارائه کتاب جهت ارزیابی در انتشارات مرز و بوم" اصلا فرم نبود یک گونی سوال بود که ریخته بودند توی چند صفحه.  با همه این نقدها من تشکر می کنم از عواملی که این مجموعه خوب را به نگارش درآوردند و به بند کشیدند دانسته ها و تجربه هایشان را و از همه مهم تر منتشر کردند آن را. خدا قوت.
همیشه برایم سوال بود که سوژه چیست و چطور می توان یک سوژه را انتخاب کرد؛ مصاحبه را چطور باید پیش بُرد؛ بعد از مصاحبه باید چطور شنیده ها را پیاده کرد و بعد پیاده شده ها را چطور دسته بندی کرد؛ روند کلی نگارش کتاب تاریخ شفاهی چگونه است و چه افرادی در پروژه دخیل اند؛ اسناد تاریخ شفاهی چقدر اهمیت دارد و چقدر در کتاب باید به آن‌ها پرداخت؛ کتاب همه اینها را برایم روشن کرد و حتی ذهنم را در مواردی که سوالی نداشتم به کار گرفت و با سوالاتش مغزم را فعال کرد.
مخاطب کتاب فقط نویسنده ها نیستند و یک طیف افراد اعم از: نویسنده، محقق، ناظر، ارزیاب، کارفرما و .. را شامل می شود. به همه علاقمندان فعال در این حوزه پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید. من که دید خیلی خوبی پیدا کردم و امیدوارم بتوانم خوانده هایم را روزی عملی کنم.