یادداشت حمیده کاظمی

فتح خون
        بعضی کتاب‌ها را تو انتخاب می‌کنی، بعضی کتاب‌ها تو را. کتاب فتح خون با یک چشمک مرا کِشاند سمت خودش؛ داشتم از ضحاک بن عبدالله مشرقی در ویکی شیعه میخواندم که یک پاراگراف از کتاب برایم شد چشمکی دلربا. پِی‌اش را گرفتم و از طاقچه خریدمش. ۳۴ ساعت تاریخ تحلیلی که از موسسه پُرسمان گوش داده بودم شُد خلاصه توی صفحات این کتاب. چقدر از اسم‌هایی که برایم مرور می‌شد لذت می‌بردم. این اولین کتاب از شهید آوینی بود که می‌خواندم. شهید آوینی توی این سی و اندی سال زندگی‌ام یک پارک بود توی خیابان مطهری که سُرسُره پیچی داشت و من توی سرویس مدرسه کشفش کرده بودم، یک دوربین به دستِ خوشرو توی جاده‌خاکی‌های جنگ که صدای روایتش را گاهی از رادیو و تلویزیون شنیده بودم و این اواخر توصیه مسئول رویداد دو روزه روایت خدمت به من، که گفت از شهید آوینی بخوان.
چون یک کله، دو روزه و از طاقچه خواندم خیلی تفکیک فصل‌ها را متوجه نشدم. فقط ناشئه الیل توجهم را جلب کرد و نگاه متفاوتش از آن شبی که مهلت گرفتند. و بقیه فصل‌ها بیشتر وصل بودند تا فصل. راستش قلم شهید آوینی مثل یک خودنویس طلاکوبِ خاصِ خودش برایم جلوه کرد، دلم می‌خواهد بیشتر از شهید آوینی بخوانم؛ چرا که فکر می‌کنم نوشته‌هایش هم زیباست، هم عمیق و هم دقیق. من توی این کتاب دعوت به تفکر شدم، گاهی اشک ریختم و گاهی شور گرفتم. وقتی یادداشت‌های خوانندگان کتاب را خواندم، از تعداد زیادشان حالم خوب‌تر شد. شهید اوینی دیگر برایم یک پارک، یک صدا و یک توصیه نیست، یک رود است که مرا به دریایی زیبا وصل می‌کند. به دریایی پر موج، مرموز و زیبا. کتاب فتح خون یک دوره واقعی تاریخ تحلیلی است که زحمت تلنگر و تفکرت را جاهایی که راوی حرف می‌زند برایت می کشد. می‌پُرسد تا چشمه‌های سوال درونت نخشکد.. گاهی خودافشاگری می‌کند از ندانستن‌ها و سوال‌های خودش و گاهی استفهام انکاری می‌پرسد. در یک جمله کتاب فتح خون کتابیست خواندنی. شاید هم قایقی‌است که تو را روی رود شهید آوینی سوار می‌کند تا به دریا وصل شوی.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.