پایان ماجرای آپولو و مگ بی نظیر و همه ی دوستام😭😭😭😭😭😭😭😭😭
آزمون هایی که گذشتن...و حالا...آپولو هستی.
آپولو(شاید)تا ابد!ها؟اما دیگه نه اون آپولو.آپولوی سرخوش و بیخیال که به چیزی جز خودش توجه نمیکرد.
بلکه آپولویی که با همه ی سختی های انسان بودن و فراتر از اون!(نگاه چپچپ به زئوس)دست و پنجه نرم کرد،
موضوعات زیادی پیش اومد...ولی با این وجود باهاشون کنار اومد و جنگید و موفق شد.و این کارا بدون کمک بقیه ممکن نبودن!مگ،ریچل،پرسی،ویل،گراور،کیلا،آستین،نیکو،لئو،کالیپسو،رینا،فرانک،هیزل،تالیا،لاوینیا...و...پایپر...و...داکوتا و دان:)و جیسون:)و همینطور آرتمیس و شکارچیاش:)و تمام بچه های کمپ دورگه ها و ژوپیتر!
و به یاد خواهد داشت:)))))
و از این پس چیزی فراتر از آپولو خواهد بود.آپولویی که بیشتر از قبل میفهمه و احساس میکنه،با دیدی بهتر.کاش بقیه هم این تجربه هارو داشتن.هعی.امیدوارم زئوس از تعجب دهنش وا شه🤣
منظورت چیه؟این نباید تموم بشههههه!😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
من که نمیگم خداحافظ!
پونزده جلد با کمپ دورگه و ژوپیتر زندگی کردم و حالا حالا ها قرار نیست ازش دست بکشم:))))))
همین الانشم شمشیرم تو دستمه و دارم میرم با موانع سر راهم تا کمپ دورگه بجنگم!
هیچ داستانی تموم نمیشه.فقط به دیگران واگذار میشه:)😭😂✨️
پس بهتره بگم...تا بعد!
راستی،
من هم به یاد خواهم داشت:)))))))
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.