از لحظه ای که این شاهکار را تمام کردم تا الان که این یادداشت را مینویسم هرچه گذشته بیشتر به بزرگی و قلدریِ امیل زولا پی برده ام.
من اصلا عاشق و چاکر نویسنده های قلدرم که زورشان از من بیشتر باشد. آخرین باری که سر و کارم با چنین نویسنده ای افتاد بعد از خواندن دوجلدیِ عظیم بینوایان بود که ویکتور هوگو زور و بازویش را حسابی به رخم کشید و با مشت و لگد افتاد به جانم و حالا امیل زولای بزرگ.
البته ویکتورِ بامعرفت خدا و پیغمبر سرش میشود و جوانمردانه مبارزه کرد اما این زولای بیرحم کار را کشاند به چاقو کشی!
نقل قولی اگر اشتباه نکنم از اسکار وایلد به خاطر دارم که میگوید (نقل به مضمون): بهترین اثر هنری آن است که نتوانی بگویی چرا دوستش داری (یا چیزی شبیه به این).
البته من هم از آقای وایلد فقید و هم از شما عذرخواهم که از این جمله سوءاستفاده کرده و نوشتن یک یادداشت درست و حسابی را از سر خود وا کردم.
واقعا درباره اش حرف ها دارم اما به زبان نمیآیند یا بسیار پراکنده اند. شاید اسکار وایلد پر بیراه هم نگفته باشد؛ با این حال به چند نکته تا جایی که توانش را دارم اشاره میکنم.
اولاً این که امیل زولای بزرگ آنچه خوبان همه دارند را یکجا دارد و بی انصافی است که نگویم از زمان خود جلوتر نبوده.
هم خودِ قصه و هم شیوهی روایت هر دو دقیق و مهندسی شده اند.
قصه واقعا لایه لایه و پرجزئیات است و به طور نبوغ آمیزی ایده هایش را کنار هم می چیند.
در فصل اول انگیزه قتلی ایجاد و میشود و رفته رفته در فصول بعدی، قصه هنرمندانه هم در عرض و هم در طول حرکت میکند.
در پس زمینهی روایت به فساد مقامات بلندپایه و دستگاه قضاییِ حاکمِ فرانسه و ورود صنعت به زندگیِ افراد نیز میپردازد اما همه در خدمت داستان.
رخداد های مکملِ قصه کم نیست ولی آنقدر حرفه ای در کنار هم قرار گرفته اند که اگر دستِ نویسندهای ناشی بود به چند پاره شدن و شعار های زننده منجر میشد.
پایان بندی هم که قطعا از بهترین پایان هایی است که خواندم هم پایان بخش داستان است هم به شکل دیوانه کننده ای نمادین و سمبولیک بدون اینکه که رو باشد.
افسوس میخورم که بسیار ناشیانه و پر از لکنت نوشتم. ولی چند وقت دیگر قطعا دوباره سراغش خواهم رفت و بار دیگر این شاهکار را خواهم خواند شاید یادداشت درخوری نوشتم؛ اصلا بزرگیِ اثر با این نیاز به بازخوانی، بار دیگر ثابت میشود.
نکته آخر اینکه ترجمه واقعا خوب بود ولی متاسفانه مترجم فکر کرده در انتخاب اسم از زولا خوش ذوق تر است و اسم اصلی را که تقریبا به معنای "هیولای درون" است به چنین اسمی تغییر داده است.