معرفی کتاب سایه های شب اثر امیل زولا مترجم علی اکبر معصوم بیگی

سایه های شب

سایه های شب

امیل زولا و 1 نفر دیگر
3.9
7 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

13

ناشر
نگاه
شابک
9789643519896
تعداد صفحات
484
تاریخ انتشار
1398/9/19

توضیحات

        
سایه هاى شب (دیو درون) هفدهمین رمان از مجموعه ى بیست جلدى خانواده ى روگون ـماکار است که امیل زولا در 1889 نوشتن آن را آغاز کرد و سپس چندى بعد در 1890 از چاپ درآمد. اما سایه هاى شب نیز مانند خوشبختى بانوان، ژرمینال و پول تفاوتى اساسى با دیگر رمان هاى این مجموعه ى سترگ دارد و آن این است که نگارش آن بیشتر تحت تأثیر دگرگونى ها و رویدادهاى صنعتى بزرگ ربع واپسین سده ى نوزدهم شکل گرفته است تا بر پایه ى طرح نخستین زولا براى نوشتن مجموعه اى از داستان ها در توصیف دوران موسوم به امپراتورى دوم فرانسه (1852تا 1870) که غرق در خودکامگى، دزدى، تباهى، روسپیگرى و قوادى بود. زولا از نخستین رمان نویسان سده ى نوزدهم است که به صنعت مدرن اقبال نشان مى دهد.سایه هاى شب از ایستگاه راه آهن پاریس مى آغازد، در میان محوطه ى راه آهن چون جویبارى از فلز و خون و هیجان ادامه مى یابد و روى خطوط راه آهن به پایان مى رسد. توصیف هاى زولا از محیط راه آهن و زندگى روى خط آهن چنان زنده و تپنده است که گویى تعمیرگاه ها، لکوموتیوها، چرخش سینىِ دوّار و حرکات مداوم دستگاه هاى لکوموتیو نفس مى کشند. زولا در سایه هاى شب از شلوغى ایستگاه، بخار لکوموتیوها، سرعت سرسام آور و مرگبار قطارها، فانوس هاى سبز و سرخِ سوزنبان ها، سگ ها و شکارچى ها، پیرزن ها و پیرمردها، روغن و آتش و زغال و خاکستر به جا مانده از سوخت لکوموتیوها، قطارهایى شتابنده که بى اعتنا به سرنوشت هاى انسانى به سوى «آینده» روان اند، سخن مى گوید.اما سایه هاى شب فقط داستان عشق و مرگ، حسد و خشونت، تباهى و نومیدى، هوس و سرکوفتگى نیست؛ سایه هاى شب روایت شگفت آور گوشت و فولاد، سیاهى زغال، و رنگ پریدگى پوست زنانه، سرعت سرسام آور ماشین و حرکت مهارنشدنى روح بشر نیز هست.
      

لیست‌های مرتبط به سایه های شب

یادداشت‌ها

          کتاب هفدهم از خانواده‌ی روگن ماکار
سایه‌های شب (امیل زولا، ترجمه‌ی علی‌اکبر معصوم بیگی، تهران: نگاه، 1395) هفدهمین رمان از مجموعه‌ی بیست جلدی خانواده‌ی روگن ماکار است. مجموعه‌ی روگن ماکار بیش از هر چیز نشان‌دهنده‌ی تلاش زولا در پروراندن شخصیت‌ها و رویدادها به شکل علمی و آزمایشگاهی بود. تاکید او بر علومی چون وراثت و تاثیر شرایط اجتماعی و محیطی بر عمیق‌ترین احوال و رفتارهای انسانی در این مجموعه به خوبی نمود پیدا می‌کند. ژاک لانتیه، شخصیت محوری رمان سایه‌های شب، پسر ژروز ماکار، قهرمان رمان آساموار، و برادر ایتن لانتیه در رمان ژرمینال است. ژاک لوکوموتیوران مجنونی است که رابطه‌ای عجیب و عاشقانه با لوکوموتیوش «لیزون» (اسمی زنانه) دارد و برخلاف ظاهر آرام و مهربانش، سال‌های زیادی را در اندیشه‌ی کشتن زنان به سر برده است. معصوم‌بیگی در مقدمه‌ای که بر کتاب نوشته سایه‌های شب را متاثر از جنایت و مکافات داستایفسکی و قهرمان غریب آن می‌داند و می‌گوید: «ژاک نیز مانند راسکولنیکوف می‌خواهد با دست زدن به جنایت هویت خود را به اثبات برساند، هر چند خشونتی که در این دو قهرمان هست، از دو سرچشمه‌ی متفاوت مایه می‌گیرد: راسکولنیکوف با جنایت در پی اثبات تبار برتر خویش است. ژاک آدم می‌کشد چون نیازی درونی و سیری‌ناپذیر به آدم‌کشی در خود احساس می‌کند.


ماهنامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی چهاردهم، سال ۱۳۹۵.
        

4

امیر کوهی

امیر کوهی

6 ساعت پیش

از لحظه ای
          از لحظه ای که این شاهکار را تمام کردم تا الان که این یادداشت را می‌نویسم هرچه گذشته بیشتر به بزرگی و قلدریِ امیل زولا پی برده ام.
من اصلا عاشق و چاکر نویسنده های قلدرم که زورشان از من بیشتر باشد. آخرین باری که سر و کارم با چنین نویسنده ای افتاد بعد از خواندن دوجلدیِ عظیم بینوایان بود که ویکتور هوگو زور و بازویش را حسابی به رخم کشید و با مشت و لگد افتاد به جانم و حالا امیل زولای بزرگ.
البته ویکتورِ بامعرفت خدا و پیغمبر سرش می‌شود و جوانمردانه مبارزه کرد اما این زولای بی‌رحم کار را کشاند به چاقو کشی!

نقل قولی اگر اشتباه نکنم از اسکار وایلد به خاطر دارم که میگوید (نقل به مضمون): بهترین اثر هنری آن است که نتوانی بگویی چرا دوستش داری (یا چیزی شبیه به این).
البته من هم از آقای وایلد فقید و هم از شما عذرخواهم که از این جمله سوءاستفاده کرده و نوشتن یک یادداشت درست و حسابی را از سر خود وا کردم.

واقعا درباره اش حرف ها دارم اما به زبان نمی‌آیند یا بسیار پراکنده اند. شاید اسکار وایلد پر بیراه هم نگفته باشد؛ با این حال به چند نکته تا جایی که توانش را دارم اشاره میکنم.
اولاً این که امیل زولای بزرگ آنچه خوبان همه دارند را یکجا دارد و بی انصافی است که نگویم از زمان خود جلوتر نبوده.
هم خودِ قصه و هم شیوه‌ی روایت هر دو دقیق و  مهندسی شده اند.
قصه واقعا لایه لایه و پرجزئیات است و به طور نبوغ آمیزی ایده هایش را کنار هم می چیند.
در فصل اول انگیزه قتلی ایجاد و می‌شود و رفته رفته در فصول بعدی، قصه هنرمندانه هم در عرض و هم در طول حرکت می‌کند.
در پس زمینه‌ی روایت به فساد مقامات بلندپایه و دستگاه قضاییِ حاکمِ فرانسه و ورود صنعت به زندگیِ افراد نیز می‌پردازد اما همه در خدمت داستان.
 رخداد های مکملِ قصه کم نیست ولی آنقدر حرفه ای در کنار هم قرار گرفته اند که اگر دستِ نویسنده‌ای ناشی بود به چند پاره شدن و شعار های زننده منجر می‌شد.
پایان بندی هم که قطعا از بهترین پایان هایی است که خواندم هم پایان بخش داستان است هم به شکل دیوانه کننده ای نمادین و سمبولیک بدون اینکه که رو باشد.

افسوس میخورم که بسیار ناشیانه و پر از لکنت نوشتم. ولی چند وقت دیگر قطعا دوباره  سراغش خواهم رفت و بار دیگر این شاهکار را خواهم خواند شاید یادداشت درخوری نوشتم؛ اصلا بزرگیِ اثر با این نیاز به بازخوانی، بار دیگر ثابت می‌شود.

نکته آخر اینکه ترجمه واقعا خوب بود ولی متاسفانه مترجم فکر کرده در انتخاب اسم از زولا خوش ذوق تر است و اسم اصلی را که تقریبا به معنای "هیولای درون" است به چنین اسمی تغییر داده است.
        

3