یادداشت امیر
6 روز پیش

یک رمان به شدت شیرین و ایرانی! وقتی میگویم ایرانی یعنی همه چیزش ایرانی است. حتی ناپلئونش! این آقای پزشکزادِ دوست داشتنی و تو دل برو یکی از متفاوت ترین و بهترین رمان های تاریخ ادبیات ما را نوشته. صاف و ساده، یک قصهی شوخ و شنگ ولی درست و حسابی و اصولی به ما هدیه کرده و بی گمان بهترین رمان طنز فارسی است. قصه درمورد یک خاندان اشرافی و توهمات بزرگِ این خاندان است. البته با خرده داستان هایی که جذابیت داستان را به اوج رسانده. نمیشود خواند و شخصیت ها را فراموش کرد(بخصوص مشقاسم) و بی شک شیرینیاش همیشه زیر زبان آدم میماند. آقاایرج لبخند به لب ما را دعوت به لذت بردن از این باغ و آدمها و قصه هایشان میکند. هر لحظه با لبخند و گاه قهقههای حالمان را خوش میکند و متاسفانه چندبار هم حالمان را میگیرد. دایی جان ناپلئون یک پناهگاه امن بود برایم. همهمه و اضطراب و صدای انفجار و اخبار را رها کردم و به سمت جنگ بزرگتری رفتم، جنگ ممسنی! آنجا کنار دایی جان و مشقاسم نشستم و دمار از روزگار دشمنان درآوردیم (البته حالا که فکر میکنم به نظرم جنگ کازرون بود). هنوز یک روز از اتمامش نگذشته دلتنگش شده ام و ای کاش بتوانم بار دیگر در یک زمان مناسب بی دغدغه و با آرامش بخوانمش. با این نیمچه یادداشتِ ناتوان نمی توانم حتی حقِ یک هزارم مطلب را هم ادا بکنم. پس بیش از این چیزی نمینویسم جز اینکه این کتاب از تعریفاتی که شنیده بودم بسیار فراتر بود و شما هم این لطف را به خودتان بکنید و هرچه زودتر این قند و نبات را بخوانید که قطعا از تصورات و شنیدههایتان فراتر خواهد بود.
(0/1000)
مریم قاسمی
6 روز پیش
0