یادداشت امیر

امیر

امیر

1404/4/15

حدود یک هف
        حدود یک هفته از خواندن همسایه ها می‌گذرد ولی یک دفعه و ناگهانی به سرم زد که حتما باید چیزکی در باب این رمان شاهکار فارسی بنویسم. 
یادداشت بی مایه‌ی من نه ذره ای اهمیت و بزرگیِ این کتاب را بهتر نشان می‌دهد _که خودش در طی این سالها خودش را ثابت کرده_ و نه من خود را چنان بزرگ می‌دانم که حتما باید یادداشت خود را به جمع این تعداد یادداشت نوشته شده اضافه کنم. بلکه نوشتنش فقط یک قلقلکِ درونی و شخصی‌ست. یک تحریکِ نام ناپذیر.

مدتها پیش نقل قولی از گوستاو فلوبرِ افسانه ای شنیده‌ بودم با این مضمون که هنر (یا نوشتن یا چنین چیزی) شبیه خاراندن زخمی‌ست که هرچند دردش انکار نشدنی است ولی با این حال لذت خود را دارد. و من نیز این تشبیه را به خواندن و نوشته شدن همسایه ها تعمیم می‌دهم. احمد محمودِ بزرگ افتاده به جان برهه ای از تاریخ مملکت و زخم های تنش را می‌خاراند زخمی که از آن نفت و خون بیرون میزند و قطراتش به صورت خواننده برخورد می‌کند ولی با این حال احساسِ لذت از قصه و روایت و هنرمندی‌اش را نصیبمان می‌کند.

کلِ قصه، قصه‌ی بلوغ است، بلوغ از همه نظر. بلوغ خالد و البته بلوغ مخاطب. ما در آغاز با گرمی و گیرایی و هیاهو و حس و حال و شیطنتی نابالغ همراه می‌شویم و کتاب را در سردی و سکوت و البته بلوغ به پایان می‌رسانیم. دیگر هیچکدام آدم اول نیستیم نه خالد نه ما.

 احمد محمود را در مستند زندگی‌اش که مدت ها پیش دیده بودم آدمی زخم خورده و سختی های بسیار کشیده و زهر های بسیار چشیده ولی با اقتدار، قلدر و از پا نیفتاده یافتم. حکایت همسایه ها نیز دقیقا همین طور است.
احمد محمودِ لوطی منش با زخم های تنش از لای به لای همسایه ها به ما می‌گوید: من بهترین رمان نویس ایرانم.
و حرف حساب جواب ندارد.
      
87

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.