چهار سال یا شش سال یا هشت سال زندهگی دانشجویی فقط تو را از زندهگی واقعی دور کرده است. همین. تازه نه فقط به اندازهی همین مدتی که وقت صرف کردهای، که پارهای اوقات به قاعدهی یک عمر از زندهگی پرت میفتی. چرا؟ برای این که دانشگاه دستگاه فکری تو را قرمقات کردهاست. چیزهایی یادت دادهاست که در هیچ کجای این ملک به کارت نمیآید و اتفاق را در ممالکی که از ایشان علم را ترجمه کردهایم بیشتر به کار میآید. چه باید کرد تا خود را عاطل و باطل نپنداریم؟