hanna

تاریخ عضویت:

دی 1403

hanna

@K_hannah

29 دنبال شده

21 دنبال کننده

                 I spent my life between the pages of books .
              

یادداشت‌ها

hanna

hanna

1404/4/18

        من این کتابو خیلی تعریفشو شنیده بودم و بله نشستم و خوندم
بشدت جداب و عالی ولی بعصی نقص ها و اولاش به دلم نمی شسبید و اولاش احساس بدی داشتم اینکه وقتی ارمنی ان چرا ایرانن چطوری اومدن اینجا چرا خمسایه هاشون ارمنی ان چرا غدا ایدانی میخورن و چرا به زبان خودشون حرف نمیزنن و بعضی از مسائل خارجی و اینها خب در یک رمان ایدانی برایم گیج کننده بود ولی خب خوش گذشت با افکار زیبا و داستلن زیبا کلاریس و کتابش که واقعا عادت کرده بودم بهشون و واقعا من چراغ هارو خاموش میکنم پیشنهادیه حتما بخونبن ولی یه نقصی داشت چرا از انتخاب زنان بیشتر نگفت بحث سیاسی خوبی داشت میتونست بهترش کنه و چیزی یاد بده تفاوت بین ارمنی ها و ایرانی ها ولی خب خوب بود بعصی از بخش ها جمله هرو تموم میکرد و صحنه رو پایان میداد توی ذهنت انگار نصفس و انگار باید ادامه داشته باشه ولی نه نداشت و ننوشته بود . و کلا هیچی از ابادان نگفت فقط چقدر گرمه گرمه این نقص هارا داشت و میتونست بهترش کنه و بهتر و بیشتر توضیح بده و من واقعا شخصیت کلاریس رو دوست داشتم همشونو دوست داشتم حتما حتما بخونین خوشتون میاد . ممنونم از زویا پیرزاد
      

1

hanna

hanna

1403/10/11

        وقتی با عشق مواجه میشی دیگه نمیتونی خودتو ازش دور کنی ....
این کتاب به من بخشیدن رو یاد داد مهر مادر به فرزند عشق ورزیدن و فراموش نکردن دیگران این داستان با اینکه کمی کند بود ولی میتونست هر حس مختلفی رو به شما منتقل کنه . نسبت به کتاب هایی که از کالین خوندم ابن بینطیر بود و واقعا حس متفاوتی رو بهم داد . من تونستم با این کتاب حس مادرانه رو تجربه کنم و بفهمم که مادر بودن فقط بزرگ کردن بچه نیست و اون عشقی که بین توی مادر و فزرندت هست میتونه غوقا کنه . و حتی عشق واقعی بین دو فرد که بخاطرش دست به هر کاری بزنی و تا به اون چیزی که هست دست یابی چیز با ارزشی باشه و اون چیز با ارزش دیدن فرزندش بعد ۵ سال بود . بخشیدن ، بعد سالها دردی که در دل خود کاشتی و کینه ای که پرورشش دادی در قلبت و با سختی داری اونو از بین میبری کار دشوار اما لذت بخشیست . و من واقعا با این کتاب زندگی کردم و گاهی اوقات فکر میکردم که اگه من جای کنا بودم چه حسی داشتم و چطوری رفتار میکردم و چه تصمیمی میگرفتم و گاهی اوقات واقعا سخت بود فهم و درک . و اون قسمت داستان که تصادف کنا و اسکاتی رو توصیح داد و درد هایی که کنا داشت تحمل میکر واقعا بد بود طوری که میخوایتم گریه کنم ولی نه نکردم و بعصی اوقات داستان انقدر حس خوبی بهم میداد که دوست داشتم واقعا یک دور برم توی داستان و زندگی کنم و تجربه های جالب دیگه ای رو به دست بیاورم و تشکر میکنم از کالین ، نویستده مهربون و پر اشتیاق که تونست یک کتاب عالی رو بنویسه و امیدوارم در کتاب وریتی تونسته باشه چیز خفنی رو در کتاب بکاره . که خیلی با افتخار قراره تابستون بخونمش و بی صبرانه منتظرش هستم و امیدوارم بتونم با کتاب های خوبی نطرم رو در این مکان در میان بگدارم
_ با تشکر از بیانسه 🩵
      

11

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.