آیدا کشمیری

آیدا کشمیری

@Aida1992

30 دنبال شده

12 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        با توجه به کامنتهایی که خونده بودم حدس می زدم این رمان جین آستن ضعیف ترین رمانش هست. ولی من این رمان رو حتی از غرور و تعصب هم بیشتر دوست داشتم . واقعا دوسش داشتم و تقریبا یک روزه تموم کردم. هم طنز خیلی خوبی داشت، هم عاشقانه قشنگی بود و همینطور فضای گوتیک در بعضی جاهای رمان واقعا جالب بود. داستان کشش خیلی خوبی هم داشت تعجب می کنم که چطور حوصله بعضی خوانندگان سر برده بود. جین آستن بعضی جاها نظرات خودش رو هم میگه خیلی جالب. من عاشق این تیکه هاش بودم .

مثل این تیکه از کتاب:

تصور کنید قهرمان زن یک داستان در پایان ماجراهایش به روستای زادگاهش برمی‌گردد، کامیاب، از نام و آبروی باز یافته، با دیدبه و کبکبه کنترس‌ها، با صف طولانی بستگان و آشنایان در کالسکه‌های دواسبه، و سه ندیمه در کالسکه چهارچرخه سفری در پشت سر... خب، این واقعه ای است که هر داستان‌پردازی با کمال میل درباره‌اش قلم‌فرسایی می‌کند، چون به پایان داستان اعتبار و منزلت می‌بخشد و نویسنده هم قاعدتاً در این شکوه و جلالی که خرج می‌کند سهیم می‌شود.... اما داستان من خیلی فرق دارد. من قهرمان داستانم را تنها و سرافکنده به خانه‌اش برمی‌گردانم، و هیچ شور و حالی نمی‌تواند مرا به اطناب و تفضیل بکشاند. قهرمان زنی که در کالسکه کرایه نشسته است چنان توی ذوقکه هر گونه تلاش برای القای عظمت یا رقت بی‌نتیجه می‌ماند. بنابراین، کالسکه‌ران خیلی سریع از وسط روستا می‌گذرد، از مقابل نگاه دسته  دستهآدم‌هایی که روز یکشنبه از منزل خارج شده‌اند. بعد هم، قهرمان ما خیلی سریع از کالسکه پیاده می‌شود.
      

35

        همه ی ما عاشقان کتاب کلی کتاب نخونده داریم. من هم یک سری کتاب دارم که قبلا خریدم ولی هنوز فرصت نکردم که بخونم. با این حال، بعضی وقتا خیلی دوست دارم به کتابخونه برم و کتاب بگیرم. حال و هوای کتابخونه رو خیلی دوست دارم.
خلاصه من یه چند تا کتاب از کتابخونه گرفته بودم و اصلا به سلیقه ام نخورد. بعد از به سختی تموم کردن اون کتابا با خودم عهد بسته بودم دیگه از کتابخونه کتاب نگیرم و فعلا فقط کتاب هایی که قبلا خریدم رو بخونم. 

ولی از اون جایی که آدم ها در مقابل کتابا سست می شن من هم اون روز برخلاف چیزی که از خودم انتظار داشتم رفتم کتابخونه و چند تا کتاب کلاسیک که یکیش جین ایر بود رو برداشتم. 

از لحظه ای که این کتاب رو شروع کردم فهمیدم عجب کتاب معرکه ای. هر چقدر که می خوندمش بیشتر عاشقش می شدم. باورم نمیشه این کتاب 200 سال پیش نوشته شده . چقدر احساسات جین ایر برام آشنا بود و چقدر زیاد لذت بردم از خوندن این کتاب. 

نتیجه گیری این که اگه خواستید از کتابخونه ای که خیلی کتاباش چنگی به دل نمی زنه کتاب بردارید برید سراغ کتاب های کلاسیک مثل جین ایر. پشیمون نمی شید.
      

33

        بسیار کتاب خوب و در عین حال غم انگیزی بود. تقلای بین مرگ و زندگی و درک احساسات افرادی که فرد محتضر در بستر دارند. من هم متاسفانه مادرم را به علت سرطان از دست دادم و این کتاب من رو یاد دوران سخت بیماری مادرم انداخت. ولی هیچ وقت مرگ مانند خاموش شدن شمع نیست، بلکه سانحه است.. هر مرگی یک سانحه است. هیچ مرگی طبیعی نیست. 

"وقتی زن پنجاه ساله ای را میدیدم که مرگ مادرش او را از پادرآورده میگفتم او حتما به بیماری اختلال اعصاب دچار شده است  میگفتم همه میمیریم اما آدم هشتادساله دیگر آن قدر پیر شده که مرده به حساب می آید.
اما نه، انسان بدین سبب نمی میرد که به دنیا آمده، زندگی کرده و پیر شده، بلکه به علتی میمیرد. دانستن این که مامان به علت سن و سالش به مرگ نزدیک بود، از این غافلگیری نکاست، او یک غده سرطانی داشت. سرطان انسداد شریان و نارسایی ریوی همان قدر سبعانه گ پیش بینی ناپذیرتذ که از کارافتادن موتور هواپبما در سینه آسمان.

مرگ هر آدمی برای او یک سانحه است، حتی اگر آن را بشناسد و به آن تن در دهد، باز خشونی است ناروا."
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.