معرفی کتاب سوفیا پتروونا اثر لیدی یا کارنی یونا چوکوفسکایا مترجم خشایار دیهیمی

سوفیا پتروونا

سوفیا پتروونا

4.0
17 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

25

ناشر
ماهی
شابک
9789642093182
تعداد صفحات
184
تاریخ انتشار
1398/8/11

توضیحات

        من در رمان کوتاهم سعی کرده ام نشان دهم جامعه چگونه آلوده به دروغ و مسموم شده بود، درست به همان اندازه که می توان یک ارتش را با گازهای سمی مسموم کرد. من زن قهرمان داستانم را نه یک خواهر قرار دادم، نه همسر، نه معشوقه، و نه یک دوست، بلکه او را نماد دلسپردگی انسان قرار دادم _ یک مادر... فقط یک دادگاه است که دوست دارم رمانم را به پیشگاهش عرضه کنم: دادگاه هموطنانم... مخصوصا پیرها، آن هایی که همان چیزهایی را زیستند که بر سر من و آن زنی آمد که انتخابش کردم تا قهرمان رمانم باشد - سوفیا پتروونا، یکی از هزارانی که دور و برم می دیدم.
      

یادداشت‌ها

          این کتاب تقریبا حس مشابهی با آثار جورج اورول برای من داشت :)
مثل "۱۹۸۴" از نظر توپیدن به حکومت کمونیستی در روسیه و "دختر کشیش" از نظر ترس از تغییر و تحول عقاید.
هرچند که جورج اورول آینده شوروی رو پیش‌بینی کرده (اون هم با چه خلاقیت و ظرافتی)  و لیدیا چوکوفسکایا اون چه رو که زیسته روی کاغذ آورده.
ظاهرا استالین تونسته بود اکثریت جامعه رو به این یقین برسونه که حکومت هیچ اقدامی نمی‌کنه مگر در راستای تامین منافع جامعه و اجرای عدالت. سوفیا پتروونا هم یکی از کسانی بود که تحت تاثیر نفوذ و تبلیغات گسترده به درست‌کاری حکومت ایمان کامل داشت.
با این حال زمانی که صحت تمام این باورها زیر سوال رفت، برای حفظ روال زندگی‌ای که بهش عادت داشت تمام شواهد رو حتی به قیمت از دست دادن نزدیک‌ترین افراد به خودش نادیده گرفت.
مشکلی که می‌شه گفت شاید بسیاری از ما باهاش درگیریم. ترس کنار گذاشتن عقاید قبلی و رو آوردن به زندگی و افکار جدید!
در کل کتاب جالبی بود :)
        

26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          بدون ذره‌ای شک و تردید این اثر از جذاب‌ترین آثاری است که خوانده‌ام.

اگر کتاب  <a href="https://www.goodreads.com/book/show/58122968">یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ</a> را خوانده باشید، این کتاب فضایی شبیه به آن دارد با این تفاوت که قهرمان این رمان کوتاه یک زن است؛ سوفیا پتروونا.

کتاب روایتگر زندگی در زمانه‌ی اتحاد جماهیر شوروی تحت رهبری استالین است. شخصیت اصلی داستان مادری است که فرزندش مورد تایید و تمجید حاکمیت است تا آن‌که...

نویسنده در رابطه با کتابش چنین می‌گوید:
«من در رمان کوتاهم سعی کرده‌ام نشان دهم جامعه چگونه آلوده به دروغ و مسموم شده بود، درست به همان اندازه که می‌توان یک ارتش را با گازهای سمی مسموم کرد. من زن قهرمان داستانم را نه یک خواهر قرار دادم، نه همسر، نه معشوقه و نه یک دوست، بلکه او را نماد دلسپردگی انسان قرار دادم - یک مادر...»

ترجمه‌ی بسیار روان خشایار دیهیمی، این انسان فرهیخته‌ی عصر ما نیز در مطالعه‌ی بی‌وقفه این کتاب موثر بود.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

سن آدمی که
          سن آدمی که بالا می رود،  احساس ترحم بیشتری نسبت به والدین پیدا میکند، ابعاد مختلف آنان که را در میابیم فهمیدن آنکه  کودکی رنجور هستند که از محیط بیرون و هر چیز جدید می هراسند  چه برای خود چه برای فرزند خود. 
که چقدر در کودکی درک نشده اند و تربیت به آن ها دیکته نشده بلکه القا شده  و... 
اما این صحبت ها به  شرح حال داستان ما مربوط نیست دلنوشته ای است که از حال داستان بر من مستولی گشت. 

داستان سوفیا پتروونا
درباره مادر است و مادرانگی. 
کسی که خود نمی خورد تا فرزندش کمی بیشتر بخورد بپوشد بگردد و...
 
سوفیا به تنهایی پسرش را بزرگ میکند پسری سرسپرده اهداف والا حزب است  بزرگ میشود به دانشگاه میرود و جذب کارخانه میشود تا می رسیم به دوران پاکسازی بزرگ استالین. 
در داستان ما خفقان غالب بر جامعه شوروی را می خوانیم و دروغ گسترده در شعار ها و افراد،  ترس توام با جهل مردم در برار ظلم نظام حاکم. 
ولی داستان بیشتر داستان درد و غم مادر فرزندی است و ما چه میدانیم مادر بودن یعنی چه؟ چقدر میتواند برای کسی سخت باشد که تمام امید و ارزو هایش را گره بزند فرزندی که فرزندی که تمام زندگی اوست و یک دفعه همه چیز به هم بریزد
        

0