یادداشت آیدا کشمیری

        با توجه به کامنتهایی که خونده بودم حدس می زدم این رمان جین آستن ضعیف ترین رمانش هست. ولی من این رمان رو حتی از غرور و تعصب هم بیشتر دوست داشتم . واقعا دوسش داشتم و تقریبا یک روزه تموم کردم. هم طنز خیلی خوبی داشت، هم عاشقانه قشنگی بود و همینطور فضای گوتیک در بعضی جاهای رمان واقعا جالب بود. داستان کشش خیلی خوبی هم داشت تعجب می کنم که چطور حوصله بعضی خوانندگان سر برده بود. جین آستن بعضی جاها نظرات خودش رو هم میگه خیلی جالب. من عاشق این تیکه هاش بودم .

مثل این تیکه از کتاب:

تصور کنید قهرمان زن یک داستان در پایان ماجراهایش به روستای زادگاهش برمی‌گردد، کامیاب، از نام و آبروی باز یافته، با دیدبه و کبکبه کنترس‌ها، با صف طولانی بستگان و آشنایان در کالسکه‌های دواسبه، و سه ندیمه در کالسکه چهارچرخه سفری در پشت سر... خب، این واقعه ای است که هر داستان‌پردازی با کمال میل درباره‌اش قلم‌فرسایی می‌کند، چون به پایان داستان اعتبار و منزلت می‌بخشد و نویسنده هم قاعدتاً در این شکوه و جلالی که خرج می‌کند سهیم می‌شود.... اما داستان من خیلی فرق دارد. من قهرمان داستانم را تنها و سرافکنده به خانه‌اش برمی‌گردانم، و هیچ شور و حالی نمی‌تواند مرا به اطناب و تفضیل بکشاند. قهرمان زنی که در کالسکه کرایه نشسته است چنان توی ذوقکه هر گونه تلاش برای القای عظمت یا رقت بی‌نتیجه می‌ماند. بنابراین، کالسکه‌ران خیلی سریع از وسط روستا می‌گذرد، از مقابل نگاه دسته  دستهآدم‌هایی که روز یکشنبه از منزل خارج شده‌اند. بعد هم، قهرمان ما خیلی سریع از کالسکه پیاده می‌شود.
      
1.1k

35

(0/1000)

نظرات

📗💚🌿🍏

1