محمدصادق علیزاده

محمدصادق علیزاده

پدیدآور کتابدار بلاگر
@mhsadeq1414
عضویت

دی 1400

64 دنبال شده

291 دنبال کننده

                روزنامه‌نگار کتاب و فرهنگ، علاقه‌مند به مسائل نظامی و هوانوردی
              
mhsadeq1414.new
mhsadeq1414new

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        هر چه بگذرد با یک اسرائیلِ وحشی‌تر، افسارگسیخته‌تر و فاشیست‌تر روبرو خواهیم بود. این را «فتح سنگر به سنگر» به ما می‌گوید. مولف، ساحت سیاست داخلی رژیم را از ابتدای تشکیل تا حوالی دوهزاروپانزده رصد کرده. او در این تحلیل روندی به این نتیجه رسیده که سیاست داخلی اسرائیل در سه دهه اول تشکیل تا اوایل دهه هشتاد میلادی در اختیار یهودیان سکولار غرب‌تبارِ متاثر از سوسیالیسم بوده. همان هستۀ اولیۀ بنیانگذاران اسرائیل که از ابتدای قرن بیستم نطفۀ اسرائیل را در فلسطین تحت حاکمیت عثمانی بستند و در ادامه هم در هزارونهصدوچهل‌‍وهشت با پوئن‌های واگذار شده از جانب بریتانیا و فرانسه و ایالات متحده و شوروی، سنگِ بنای اسرائیل را گذاشتند. امثال وایزمن و بن‌گورین نمادهای واضح این جریانند. 

ابتدای دهۀ هشتاد میلادی اما ورق بر می‌گردد. یهودیان شرقی‌تبار (که از مبدا کشورهای افریقایی و خاورمیانه و مسلمان و شرقی به اسرائیل مهاجرت کرده بودند) خسته از تبعیض‌های ساختارمند داخل اسرائیل در نسبت با یهودیان غربی‌تبار(که از مبدا امریکای شمالی و اروپا به اسرائیل مهاجرت کرده بودند) و ایضا یهودیانِ متنسک به آیین یهود(اعم از ملی‌گرایان صهیونیست و یهودیان متدین سنتی) که سکولارها را مایۀ فساد اسرائیل می‌دانند، علیه سکولارهای سوسیالیست با راست‌گرایان ائتلاف کردند تا به امروز. تحلیل روندی مولف نشان می‌دهد واقعیت‌های جاری درون جامعه اسرائیل و سیاست‌های اتخاذ شده توسط جریان‌های شرقی‌تبار و یهودیان متنسک طی سه دهه اخیر، مراکز تصمیم‌گیری و نظامی و امنیتی اسرائیل را تا امروز به تسخیر راست‌گرایان در آورده.

این روند اگر متوقف نشود اسرائیل هر روز بیش از دیروز فاشیست‌تر و افسارگسیخته‌تر می‌شود چرا که سیاست‌هایش بیش از گذشته متاثر از آمیزه‌های نژادپرستانۀ تلمودی و یهودیت قومیِ ملی‌گرا خواهد شد. این یعنی افتادن رژیم اسرائیل در یک چرخۀ رادیکالیسم که مدام تشدید می‌شود و هیچ انتهایی نمی‌شود برایش متصور بود. رادیکالیسمی که #یهودیت را از دریچهٔ جهان‌بینی قومی می‌‎بیند و تفسیر و اقدام می‌کند نه یک عقیدۀ فراقومی و فراملی مانند مسیحیت یا اسلام. یعنی نژادپرستی بی‌انتها و پدید آمدن لیدرهایی که امثال نتانیاهو در برابرشان بابانوئل‌اند. اتفاقی که رشحات و نشانه‌هایش را همین امروز در شخصیت‌هایی مانند بن‌گویر می‌توان دید. فتح سنگر به سنگر توسط صالح النعامی و با ترجمۀ وحید خضاب و سعی انتشارات روزنامه ایران روانه بازار شده.
      

5

        نمونۀ خوبی از اینکه چطور بدون آویزان شدن از احساسات مخاطب و اشک و آه و صرفا با تکیه به واقعیات ملموس، خواننده را بکشانی به عمق چاه ویلِ سیاست‌های ضدانسانی یک ساختار. نویسنده یک یهودی امریکایی‌ست. یک اتفاق تراژیک را بهانه قرار داده و با محوریت آن، گزارشی توصیفی ارائه کرده از واقعیت زندگی در کرانۀ باختری که هر جان‌داری را بی‌تاب می‌کند چه برسد به انسان. 

اینکه در هم تنیدگی جغرافیایی منطقه و اهتمام اسرائیلی‌ها برای گتو کردن فلسطینی‌ها، نتیحه‌اش شده ساختارهای تبعیض‌آمیز حول دیوار حائل و زندگی قفس‌گونه را به ده‌ها هزار فلسطینی تحمیل می‌کند. نگاه واقع‌گرایانه‌ای از وضعیت زندگی  فلسطینی‌ها در کرانه به طور اعم و رام‌الله و بیت‌المقدس شرقی به‌طور اخص. 

کنارش هم نگاهی عینی و از متن میدان از سیاست سرطان‌گونۀ رژیم در پیش‌روی تدریجی سیاست شهرک‌سازی در کرانۀ باختری که طبق توافقات اسلو، تمامیت ارضی(!) دولت فلسطینی باشند. دولتی که البته نه ارتش داشته باشد نه بانک مرکزی و اقتصاد مختص به خودش. همین تمامیت هم تکه‌پاره و به سه دستۀ الف و ب و ج تقسیم‌بندی شد. 

مناطق الف با حدود هیجده درصد کل اراضی کرانۀ باختری تحت ادارۀ مدنی و امنیتی تشکیلات خودگردان، مناطق ب با حدود بیست‌ودو درصد اراضی کرانه تحت ادارۀ مدنی تشکیلات خودگردان و ادارۀ امنیتی اسرائیل و در نهایت هم مناطق ج با حدود شصت درصد اراضی کرانۀ باختری که مدنی و امنیتی‌اش توامان به اسرائیل واگذار شد. جغرافیای کتاب جزو مناطق ج است.
      

5

        تصور مرحوم مصدق آن بود با ملی کردن، بریتانیایی‌ها را از خرِ مراد نفتِ ایران پایین می‌کشد. قضیه اما برای بریتانیایی‌هایِ دهۀ سی شمسی که هنوز کاملا از اریکۀ تبختر امپراتوری‌شان پایین نیامده بودند ناموسی‌تر از این حرف‌ها بود. بعد از دو سال و اندی با دگنک کودتا برگشتند با این تفاوت که این مرتبه امریکایی‌ها را هم با خود شریک کردند. نخست‌وزیر منتخب مردم شتک شد و نفت هم ری‌استارت شد به کنسرسیومی متشکل از چهل درصد سهم انگلیسی‌، چهل درصد سهم امریکایی‌ و بیست درصد هلندی‌ و فرانسوی‌. شاهنشاه آریامهر ایران هم که به ایتالیا گریخته بود برگشت سر جایش. به همین راحتی!

منوچهر فرمانفرماییان از شاخه‌های شجرۀ فرمانفرماهای قجر و از کسانی است که پس از شهریور بیست، قاطی دیوان‌سالاری اداری و اقتصادی پهلوی دوم شده و بعدش هم مدیر نفتی. روایتش از وضعیت نفتِ پیش از ملی شدن، حین ملی شدن و پسا ملی شدن خواندنی است. مخ آدم سوت می‌کشد از حجم سواری گرفتن چهل پنجاه سالۀ انگلیسی‌ها از نفت ایران تا پیش از ملی شدن. بعد هم دسیسه‌‎چینی مشترک‌شان با امریکایی‌ها برای زمین زدن پروژۀ ملی کردن.

در فاصله دو سه سالۀ ملی شدن تا پیش از کودتای۲۸مرداد هم هر کاری کرده‌اند برای شکستن کمر دولت مصدق و برگشتن به خر مراد؛ از تحریم کردن همۀ شناورها و وسایل نقلیه‌ای که محمول نفت ایران باشد بگیرید تا بلوکه کردن حساب‌های ارزی و همراه کردن شرکت‌های گردن کلفت نفتی دنیا از امریکا و اروپا برای نخریدن نفت ایران تا مصدق بماند و نفت باد کردۀ روی دستش. بعد از خوردن همۀ اینها به طاق هم متوسل شدند به کودتا و اقدام نظامی. یانکی‌ها را هم با خود همراه کردند. شاه فراری هم با سلام و صلوات به کشور بازگشت و راوی تا بهمن پنجاه‌وهفت و بعد از فرار از ایران در بطن همۀ این حوادث حضور داشته.

سوای اینها اما یک چیز دیگر #کتاب هم جالب است . راوی از قجرهاست و نمایندۀ نظم قدیم. پهلوی‌ها چون جوشیده از ساختار طبیعی قدرت در جامعۀ ایرانی نبودند(هر دو با دست بیگانه بر سر کار آمدند؛ هم پدر هم پسر) مصرّند برای بهم زدن نظم قدیم. مدرنیته هم که هست پس چه بهتر که نظم سابق شخم بخورد. این وسط کسانی مثل راوی هم شاهد نظم قدیم بوده‌اند و هم راوی نظم جدید؛ ایستاده در میانۀ این طوفان. پس چه پیشنهاد خوبی برای #جامعه_شناسی فرهنگیِ ایرانِ ابتدای قرن چهاردهم شمسی که در تلاطم طوفان نظم جدید و قدیم دست و پا می‌زند.
      

8

        سوژۀ اصلی کتاب روابط پشت پردۀ میان ایران و امریکاست. روابطی که از اواخر دورۀ ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد شروع و چند سال بعد در دورۀ حسن روحانی به برجام منتهی شد. امتیاز کتاب تشریح چارچوب تحلیلی واشنگتن است که نه تنها برجام بلکه سایر رفتارهایش در غرب آسیا را در آن قالب فرموله کرده و سیاست منطقه‌ای خود را پیش‌ می‌برد. واضح است اسرائیل، ایران، سعودی و متحدان امریکا در منطقه هر کدام یک متغیر از این دستگاه معادلاتی‌اند. یکصد صفحۀ ابتدایی کتاب فرازهای درخشان این بخش است که چگونه امریکا در چند دهه با ایران در این چارچوب تحلیلی مواجه شده و سعی داشته‌ او را به نفع سعودی و اسرائیل به عقب برانند.

نکتۀ مهم دیگر اشاراتی است که مولف در قالب مصادیق به ساختار قدرت در ایالات متحده و اختلافات این ساختار با اوباما را در فقرۀ ایران روایت می‌کند. تریتا پارسی هرچند مُصر است این اختلاف را به اختلافات شخص و سلیقه‌ای تخفیف دهد و با عبارتی مانند «دوستان جنگ‌طلب نتانیاهو» و دوگانۀ «جنگ و دیپلماسی» مخالفان داخلی اوباما را تحقیر کند اما مخاطب متوجه می‌شود که طرف مقابل نه اوباما بلکه ساختار نامرئی قدرت(اعم از دموکرات و جمهوری‌خواه) است که هم‌پوشانی‌هایی با منافع اسرائیل دارد. اینان معتقدند مشوق‌های داخل برجام برای ایران زیادی است و همینقدر هم ایران نباید بهره‌مند شود. چیزی که برای سیاستمداران عمل‌‎گراتری مانند اوباما قابل قبول نیست.

ساختار نامرئی قدرت در ایالات متحده نه آن هستۀ صُلبی است که اصولگرایان ایرانی تصویرش می‌کنند و تصور می‌کنند با یک دستگاه پیش‌بینی‌پذیر تک‌خطی روبرویند؛ نه آن جامعۀ کلاسیک لیبرالی که اصلاح‌طلب‌ ایرانی ترسیم می‌کند که اساس ثابتی ندارد و می‌توان با اعمال برخی متغیرها راهبردش را تغییر داد. واقعیت چیزی جز این دو است. ساختار هرچند در راهبرد کلان وحدت دارد - و قدرت را هم به‌گونه‌ای تقسیم کرده که ثابتات سیستم حداقل آسیب را از رفت و آمدهای دموکراتیک ببیند - اما در فهم واقعیت بیرونی جهان و تاکتیک هم اختلافات قابل لمسی با هم دارند. «داستان یک توافق» در ظاهر پشت پردۀ برجام است اما در باطن کالبدشکافی و تشریح منطق دو چیز است: بستۀ نرم‌افزاری مطلوب امریکا برای غرب آسیا و هندسۀ قدرت در ساختار این کشور.

پ.ن۱: به عقیدۀ من مخاطب اصلی کتاب، حوزۀ سیاست داخلی امریکاست هرچند برای من مخاطب خاورمیانه‌ی هم مفید است.

پ.ن۲: کتاب به ترجمۀ فاطمه‌سادات موسوی و توسط نشر ستاک منتشر شده.
      

2

11

        
💢جلسۀ این هفتۀ کارگاه بحث مفصلی کردیم دربارۀ الهیات #یهود از ابتدای خلقت تا الان. بحثی مفید اما متفاوت نسبت به مواضع رائفی‌پوری و ماسونی که صهیونیسم را مافیایی و ماورایی به تصویر می‌کشند. برخلاف تصورم مناقشه‌برانگیز هم نشد. تهش یکی از بچه‌ها گلایه کرد چرا در کالبدشکافی اسرائیل نهایتا تا دویست سال پیش عقب می‌روم و دی‌اِن‌اِی الهیاتی جهود و سرریز گفتمان بنی‌اسرائیلی به عالم مسیح و اسلام را نادیده می‌گیرم که به تعبیر خودش، گفتمان یهود گفتمانیست که تنه به تنه گفتمان‌های فرقه‌ای و سازمانی می‌زند و رد پایش در بسیاری از بزنگاه‌های تاریخ هست. 

💢#صهیونیسم پدیده‌ای مدرن است لاجرم ماهیتش هم مربوط به دویست سال اخیر. این منافی اسپرم‌‎های الهیاتی و ادراکات سیطره‌طلبانۀ تلمودی در گفتمان صهیون نیست اما این ماهیت و جنس و هویت اصلی آن تشکیل نمی‌دهد. ماهیت صهیونیسم یک ماهیت تا بُن دندان استعماریست. وقتی در کالبدشکافی صهیونیسم در این لایه بایستیم، تبیینش آنقدر انسانیست و قابل فهم‌ که با یک آتئیست در آن سوی کرۀ خاکی که می‌شود ادبیا و حرف مشترک پیدا کرد؛ تبیین از موضع برخلاف نگاه نطفه‌شناسانۀ الهیاتی نه مناقشه‌برانگیز است و نه پیچیده. سرراست و هلو توی گلو! 

💢بخار معدۀ استعمار آنقدر نامطبوع هست که مشام هر انسانی را بیازارد فرقی هم نمی‌کند که داریم از صهیونیسم در فلسطین سخن می‌گویم یا آپارتاید سفیدها در قعر ا#فریقا یا ظلم کمپانی در امریکای لاتین یا تسمه‌ای که فرانسوی‌ها از گردۀ انسان مظلوم الجزایری کشیدند! تحلیل ماجرا از این موقف آنقدر ملموس و قابل استشمام است که نیازی نیست به بحث‌‎های پاتولوژیک و تئوریک الهیاتی تا ببینیم نظام معرفت‌شناسی بشر از کدام ایستگاه تاریخی دچار اعوجاج شده و تاویل هستی‌شناسانۀ خود را به سازمان #یهود واگذار کرد. این شکلی مخاطب‌مان دیگر محدود به مخاطب شیعی یا حتی اسلامی نیست. 

💢هر جا انسانی باشد بی‌غرض و بی‌مرض، مخاطب ماست. اینها همه را گفتم که این را بگویم؛ #برداشت_دوم از #نشر_هرمس دقیقا در این موضع ایستاده. #عدنیه_شبلی خودش فلسطینیست. #داستان که البته نیمی از آن واقعیت است آنقدر همه‌فهم و فطری بوده که در خود غرب هم بتواند جایی باز کند و کار تا تقدیر در #نمایشگاه_کتاب_فرانکفورت بالا بگیرد. قضیه اما می‌خورَد به هفت اکتبر و آن روی دیکتاتوری تمدن غرب بیرون می‌زند و شبلی هم کوبیده می‌شود گوشهٔ طاق. داستانی سرراست با کسالتی ملایم در ابتدا، تحریک شاخک‌های مخاطب در میانه‌ و در نهایت چَکی که در پایان می‌زند بی ادا و اطوار و شعار.
      

9

        «از نظر فیزیکی و سیاسی یک غول بود. یک رهبر فوق‌العاده که اخلاق بدوی را گرفت و آن را در فرقه اسلام وهابی پیچید.» اینها توصیفی است که رسانه امریکایی نشنال‌اینترست از عبدالعزیز آل‌سعود دارد. کسی که در ربع اول قرن بیستم، قبایل ناهمگون شبه‌جزیره عربستان را به هر طریق ممکن کنار هم قرار داد تا از تصویر جورچینی که از پیوند این قبایل در ظاهر ناهمگون پدید می‌آید کشوری متولد شود که امروز به نام عربستان سعودی می‌شناسیم. کشوری که حداقل برای ایرانی‌ها نامی آشناست. رقیب منطقه‌ای ایران که هرچند در همۀ سال‌های اخیر روابطش با همسایۀ فارس‌زبان شمال‌شرقی بالا و پایین‌هایی داشته اما همیشه در یک رقابت دائمی با ایران بوده است.

فارغ از اینکه ما به‌عنوان یک مخاطب ایرانی چه موضعی نسبت به عربستان سعودی داشته باشیم اما نمی‌توان منکر این موضوع شد که عربستان سعودی نه تنها در جهان اسلام و منطقه بلکه در دنیا هم کشور مهمی محسوب می‌شود. این کشور نه تنها میزبان دو مکان مقدس مسلمانان است بلکه داعیۀ رهبری جریان اهل‌سنت را هم در جهان اسلام دارد. همۀ اینها سوای این موضوع است که این کشور متحد اصلی غرب و ایالات متحده امریکا در منطقه محسوب می‌شود. به همین جهت هم شناخت دقیق و جزئی از این کشور و تاریخ و ساختار سیاسی این کشور بخشی از شناخت غرب آسیا محسوب می‌شود.

به گفتۀ نشنال‌اینترسنت در نشناختن عربستان سعودی و بنیانگذارش همین بس که در عنوان کتاب عبارت ابن‌سعود منعکس شده که به معنای «پسر سعود» است اما در عربستان سعودی این فرد به عبدالعزیزبن‌سعود معروف است. به تعبیر این رسانه، مولفان کتاب به جهت رعایت حال مخاطب غربی ظاهراً تسلیم نامی شدند که بریتانیایی‌ها به او اختصاص دادند. اینجاست که «بن‌سعود؛ جنگجوی صحرا و معمار پادشاهی عربستان» اهمیت خودش را نشان می‌دهد. یک خواننده انگلیسی‌زبان بعد از مطالعۀ کتاب ناظر به همین موضوع چنین نوشته است: «این بهترین منبعی است که عموماً در مورد تاریخ اولیه خاندان سعودی در قرن ۱۸ و ۱۹ در دسترس است یعنی زمانی که جنبش وهابی منشاء ایجاد کشور عربستان سعودی شد. این کتاب بیش از یک بیوگرافی ساده از ابن سعود است که البته زندگی شگفت‌انگیز و جسورانه‌‎ای داشت. کتاب یک اثر ارزشمند در آداب و رسوم و سیاست عربستان از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم محسوب می‌شود.»

و اما مولفان عجیب کتاب

مولفان کتاب هم به اندازۀ خود سوژه جالب و شگفت‌انگیزند. روی کتاب نام دو نفر به‌عنوان مولف و پدیدآورنده ذکر شده: مایکل دارلو و بارابارا بِرِی. جالب است بدانید که این دو نفر نه پژوهشگر تاریخ هستند نه استاد دانشگاه و آکادمیسین. دارلو یک تهیه‌کنندۀ و نویسنده تلویزیونی است که سال‌های برای رادیو و تلویزیون انگلیس کار کرده است. او موفق به کسب جوایز متعددی هم برای کارهایش شده از بفتا تا گرمی! برای سلطان عمان هم فیلم مستند ساخته و در ادامه هم کتابی با عنوان آخرین گوشۀ عربستان منتشر کرده. خانم بری دیگر مولف کار هم از این قاعده مستثنی نیست.

خانم باربارا که البته حدود ۱۴ سالی است راهی دیار باقی شده مترجم و منتقد و فیلمنامه‌نویس و البته از کسانی بوده که به مانند دارلو کارش را با بی‌بی‌سی آغاز کرده. بنیانگذار عربستان سعودی و پدر پادشاه فعلی این کشور، مایکل و بارابارا را به یک پروژۀ مشترک رساند. باربارا در سال ۱۹۷۵ برای نوشتن یک فیلمنامه دربارۀ زندگی ابن‌سعود وارد تحقیق و همکاری با پروژه شد. فیلنامه‌ای که البته ظاهراً تا لحظۀ نگارش این سطور به تولید فیلم ختم نشد و به بایگانی سپرده شده. این شکلی شد که مایکل دارلو و باربارا بری اطلاعات خودشان را در کنار هم گذاشتند تا تصویری از ابن‌‎سعود بسازند؛ رهبری که از بیابان‌های عربستان مرکزی برخاست. کتاب در شبکه اجتماعی گودریدز که محل گپ و گعدۀ کتابخوانان از اقصی نقاط مختلف دنیاست امتیاز بسیار بالای ۴.۲ را از ۵ کسب کرده که امتیاز بالایی محسوب می‌شود. بررسی وضعیت استقبال از کتاب در سایت آمازون هم به نتیجۀ مشابهی ختم می‌شود: ۴.۴ از ۵.

پدر پادشاه عربستان زیر تیغ کالبدشکافی

تنه به تنۀ قصه

با وجود آنکه نسخۀ انگلیسی کتاب سال‌ها قبل منتشر شده اما نسخۀ فارسی آن در ۱۴۰۲ راهی بازار نشر ایران شده. از همین جهت هم کمتر در رسانه‌های فارسی دربارۀ آن جرف زده شده است. همۀ اینها اما نشانۀ کم‌اهمیتی این اثر نیست. کتاب ترجمۀ روان و بدون مشکلی دارد. نکتۀ مهم دیگر آنکه مولفان سعی کرده‌اند به زبان روایی، مادۀ سخت تاریخ را بازگو کنند. به همین جهت هم سیر تاریخی آن توی چشم نمی‌زند. همچنین به همین جهت هم کتاب به سمت گزارشی نرم از تاریخ میل می‌کند که زبان آن را به زبان یک اثر قصه‌گو تبدیل می‌کند. «بن‌سعود» شخصیت عبدالعزیز آل‌سعود که علاوه بر بنیانگذار بودن کشور عربستان سعودی، پدر ملک‌سلمان پادشاه فعلی عربستان هم محسوب می‌شود وسط میدان قرار داده و سایه به سایه او و اقداماتش را دنبال می‌کند.

از زمانی که کودکی بیش نبود و به‌دلیل رقابت بر سر حکمرانی محل، خانه و کاخ‌شان محل تاخت و تاز رقیب محلی در شمال ریاض قرار گرفت و بن‌سعود به همراه دیگر اعضای خانواده مجبور به هجرت به کویت و حاشیه جنوبی خلیج فارس شد تا دم‌خور بودنش با جکمران وقت کویت و آشنایی با مامور سیاسی سفارت بریتانیا در کویت و تبدیل شدن‌شان به رفقای گرمابه و گلستان و در ادامه هم پیمان دو جانبه با علمای وهابی منطقه و نزاع با رقبای داخلی عربستان مرکزی و غلبه بر دیگر قبایل و قوی شدن ارتباطات با بریتانیا علیه امپراطوری عثمانی و فتح حجاز و در نهایت هم کشف نفت و آغاز دوران عصر ارتباط سعودی با ایالات متحده امریکا و مقامات کاخ سفید که سنگ بنای رابطه‌ای را گذاشتند که تا امروز هم ادامه داشته است.

یک نکتۀ دیگر آنکه کتاب با همۀ ارزشمندی اما سمپات ملایم مثبتی نسبت به شخصیت عبدالعزیز دارد. به همین جهت هم تعامل عبدالعزیز و سلسله‌ای که بنیانگذاری کرد با دیگر فرق اسلامی داخل شبه‌جزیرۀ عربستان و اعمال سخت‌گیری‌های خشن نسبت به آنها یا روایت نشده یا ملایم شده. موضوعی که البته برای مخاطبی که کتاب را مطالعه می‌کند تا حدی قابل لمس و حس است. از این جهت اما باید رعایت جانبداری ملایم اثر نسبت به سوژۀ خود را در نظر داشت اما این نقد هم چیزی از رزشمندی کلی کتاب کم نمی‌کند.

کتاب «بن‌سعود؛ جنگجوی صحرا و معمار پادشاهی عربستان» به قلم مایکل دارلو و باربارا بری و ترجمۀ خوب کیهان بهمنی و به سعی انتشارات کتابسرای تندیس راهی بازار نشر شده است.
      

6

        اگر واکنش فردی و جمعی انسانی را در برابر واقعیت پیچیده بیرونی دانش تلقی کنیم، در این صورت آن دسته از واکنش‌هایی که منجر به نتیجه درست می‌شوند در زمره دانش طبقه‌بندی خواهند شد. آن دسته از واکنش‌هایی هم که منجر به غایتی سوء شود هم هرچند زیر عنوان دانش طبقه‌بندی نمی‌شود ولی حداقل از جنس عبرت است. اینکه بدانیم پیش از ما فرد یا افرادی بوده‌اند که قدم در این مسیر نهاده و سرشان به طاق خورده. این خود نوعی راهنُمای مسیر است که مبادا در این مسیر قدم بگذاریم وگرنه سر همان سر است و طاق هم همان طاق. شخصا در مقام یک روزنامه‌نگار چنین نگاهی به خاطرات مقام‌ها و شخصیت‌های سیاسی دارم.

 انتشار خاطرات دوران مسئولیت در قالب کتاب و عرضه آن به بازار در بستر فرهنگی و سیاسی ایالات‌متحده و آمریکای شمالی نوعی آیین پسامسئولیت شخصیت‌های سیاسی به شمار می‌رود. آیینی که البته نسبت وثیقی هم با صنعت فرهنگ و مفهوم سرمایه دارد. برای فهم موضوع کافی است به نگارش خاطرات افرادی مانند باراک اوباما، همسرش میشل اوباما یا حتی جان بولتن مشاور امنیت ملی دولت ترامپ نگاهی بیندازیم و کمپین‌های سنگینی که بنگاه‌های انتشاراتی برای تبلیغات و فروش کتاب در خاک ایالات‌متحده و کانادا و حتی اروپای غربی اجرا می‌کنند و البته که خود شخصیت نقش مهمی در حضور و اجرای این کمپین‌ها دارد. 

درحقیقت بنگاه‌های انتشاراتی و فرهنگی بعد از اتمام دوره مسئولیتِ یک شخصیت، آخرین عصاره‌های او را می‌مکند و آن را تبدیل به دلار کنند؛ یک بازی برد، برد هم برای صنعت فرهنگ هم برای شخصیت مزبور. همه اینها اما منافی آن نیست که کارکرد این عصاره مکیده شده را فقط و فقط چرب کردن چرخ‌دنده‌های صنعت فرهنگ بدانیم. این کار نوعی انباشت تجربه و دانش است. جمع‌برداری تجربیات موفق و شکست‌خورده این چهره‌های سیاسی - که تاثیر آنها نه فقط در سازوکارهای داخلی حاکمیت آمریکایی، بلکه در ساختار بین‌المللی و حتی در امور جوامعی مانند ما قابل انکار نیست- حتما برای دیگرانی که در بستر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی متفاوتی روزگار می‌گذرانند هم قابل استفاده است.

چه استفاده‌ای؟! نحوه مواجهه با پدیده‌ها و واقعیت‌های پیچیده دنیای بیرون، ساختار روبه‌رو شدن و تحلیل این پدیده‌ها، سازوکارهای تصمیم‌گیری نسبت به این پدیده‌ها و در نهایت هم نوع عرضه تصمیم‌ها و معرفی و تبیین آنها برای افکار عمومی گوهر گران‌بهایی است که از لابه‌لای سطور متونی از این دست قابل صید است، به‌خصوص اگر جایگاه شخصیت موردنظر تقاطعی از سیاست و رسانه و افکار عمومی باشد. جایگاه سخنگویی مطبوعاتی کاخ سفید حتما یکی از همین جایگاه‌هاست و خاطرات کسی مانند سارا سندرز که در دوران پرحاشیه مسئولیت شخصی مانند دونالد ترامپ چنین مسئولیتی را بر دوش داشته حتما برای آنهایی که مسئله و مشغولیت اصلی حرفه‌ای‌شان «رسانه» محسوب می‌شود چیزهای جذاب و زیادی برای یاد گرفتن دارد. 

از نحوه رتق و فتق امور رسانه‌ای در کاخ سفید گرفته و نگاهی که رئیس‌جمهور به این جایگاه دارد تا نحوه مواجهه به رسانه‌های امریکایی و بین‌المللی که هر کدام غول‌های رسانه‌‎ای دنیا محسوب می‌شوند. برای امثال من که رسانه برایشان یک مساله است و برای فهمیدن نظامات رسانه‌ای آمریکایی کنجکاوند، متونی از این دست می‌تواند چیزهای زیادی داشته باشند. نیازی نیست تا من سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید شوم تا آن نظامات را بفهمم و تجربه کنم. سارا سندرز که از قضا از یکی مثل من سه سال بزرگ‌تر است یکبار این مسیر را رفته، آن هم در کنار فرد پرحاشیه‌ای مانند ترامپ.

همه اینها البته به آن معنا نیست که متونی از این دست در زمره متون مقدس‌اند و باید بدون تامل و تاویل خوانده شوند. حتما این متون حاوی شعارها، دیدگاه‌ها، مواضع و لفاظی‌های سیاسی به‌خصوص علیه کشورها و جوامعی مانند ایران است به‌ویژه که این موضوع در مورد شخصیت‌های جمهوری‌‎خواه آمریکایی شدیدتر و غلیظ‌تر هم هست و اگر دموکرات‌ها در راستای اهداف سلطه‌طلبانه ایالات‌متحده خود را ملزم به رعایت بعضی ملاحظات می‌کنند، جمهوری‌خواه‌ها اما با اتکا به رویای آمریکایی آن ملاحظات را ندارند و ویترین لخت و عور نظامات آمریکایی‌اند. با همه اینها اما معتقدم مخاطب اصلی چنین آثاری، علاقه‌مندان و کارشناسان حوزه سیاست و رسانه و بین‌الملل محسوب می‌شوند. کسانی که قادر به تشخیص سره از ناسره و تفکیک لفاظی‌ها و خودبزرگ‌بینی از سایر امور را دارند و حتما هم استفاده مناسب و درخورشان را هم از این متون خواهند برد.

در پایان امیدوارم نگارش و انتشار خاطرات دوره کاری مسئولان در کشور ما نیز به یک آیین پسامسئولیت تبدیل شود. این کار بیش از همه کمک به ارتقای فرهنگ سیاسی کشور و گسترده کردن دایره تجربیات سپهر سیاسی و حکمرانی کشور است تا از یک‌سو از تکرار الگوهای ناموفقی که پیش‌تر توسط مسئولیان سابق تجربه شده خودداری کرده و از سوی دیگر، الگوهای موفق حکمرانی هم ارتقا یافته و بهینه شوند و حتما که صنعت نشر کشور را هم نصیبی خواهد بود به فراخور از این نمد.
      

5

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.