معرفی کتاب دکتر ژیواگو اثر بوریس پاسترناک مترجم پروانه فخام زاده

دکتر ژیواگو

دکتر ژیواگو

بوریس پاسترناک و 1 نفر دیگر
3.4
19 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

58

ناشر
نشر نو
شابک
9786004904582
تعداد صفحات
742
تاریخ انتشار
1402/12/15

توضیحات

        پاسترناک را در روسیه بیشتر با شعرهایش می‌شناسند ولی خارج از مرزهای کشورش عمدتاً به‌عنوان نویسندهٔ دکتر ژیواگو شهرت دارد. او در سال ۱۹۴۶ کار روی این شاهکار را آغاز کرد که نوشتنش ده سال به درازا انجامید. سرگذشت دکتر ژیواگو به سرگذشت شماری از بزرگ‌ترین رمان‌های تاریخ ادبیات معاصر روسیه شبیه است. به بهانهٔ مغایرتِ محتوایش با اصول حزبی و دولتی مجوز چاپ در اتحاد شوروی را دریافت نکرد اما این ممنوعیت باعث نشد که سربه‌نیست شود.
دکتر ژیواگو نخستین بار در سال ۱۹۵۷، نه در شوروی به زبان روسی، که با ترجمهٔ ایتالیایی در میلان چاپ شد و انتشار آن با سیل مقالات و اطلاعیه‌ها در اروپا و امریکا مواجه شد. یک سال بعد ترجمه‌هایی از آن به زبان انگلیسی و چند زبان دیگر به چاپ رسید. این روند دکتر ژیواگو را به شهرت جهانی رساند و راه پاسترناک را به‌سوی جایزهٔ نوبل ادبیات هموار کرد اما موجی از حملات حزبی و ایدئولوژیک از جانب نویسندگان و روزنامه‌های وابسته به حزب کمونیست شوروی علیه او آغاز شد. در پی فشار دائمی و حملات دامنه‌دار و تهدیدِ او به اخراج از زادگاهش بود که به‌اجبار از دریافت جایزهٔ نوبل انصراف داد.
      

لیست‌های مرتبط به دکتر ژیواگو

نمایش همه

پست‌های مرتبط به دکتر ژیواگو

یادداشت‌ها

          دکتر ژیواگو

1)
"دکتر ژیواگو" نام داستان بلندی است به قلم شاعر، مترجم و نویسندۀ روسی، "باریس پاسترناک" (Boris Pasternak)، که در سال 1956 میلادی نگاشته شد، ولی در شوروی اجازۀ چاپ پیدا نکرد. کتاب در سال 1957 در ایتالیا منتشر شد و در سال 1958 جایزۀ نوبل ادبیات را برای نویسنده‌اش به ارمغان آورد. جایزه‌ای که نویسنده تحت‌فشار حکومت کمونیستی نتوانست آن را دریافت کند و ۳۱ سال بعد در سال 1989 پسرش به نیابت از او مدال نوبل را تحویل گرفت. کتاب سرانجام در سال 1988 در شوروی اجازۀ انتشار پیدا کرد. فیلمی به همین نام و با اقتباس از کتاب در سال 1965 میلادی در آمریکا ساخته شد که ۵ جایزۀ اسکار دریافت کرد و در زمرۀ پرفروش‌ترین آثار سینمایی تاریخ است. این فیلم تا سال 1994 اجازۀ پخش در روسیه را پیدا نکرد، اما به روال طنز تاریخ در سال 2005 مجموعه‌ای تلویزیونی با اقتباس از داستان "دکتر ژیواگو" در خود روسیه هم ساخته شد. این کتاب تاکنون توسط مترجمان گوناگونی به فارسی ترجمه‌شده است. 
 
2)
"یوری آندریویچ ژیواگو" (Yuri Andreievich Zhivago) پزشکی شاعر است که در مسیر جبر تاریخی و نامرادی‌های زندگی در روسیه، آن‌هم در بازۀ زمانی پیش از انقلاب سال 1917 تا وقایع پس از جنگ‌های داخلی و دوران استالینی، مظهر پذیرش تقدیر است. او در دیدگاه‌های سیاسی‌اش که به تعبیری بازنمایی دیدگاه خود نویسنده یعنی "پاسترناک" هم هست، رویدادهای کشورش را از موضعی مستقل می‌نگرد و این استقلالِ دیدگاه برای حکومت کمونیستی چندان پذیرفته و مطلوب نبود. "دکتر ژیواگو" به‌موازات دست‌وپنجه نرم کردن با وقایع تاریخی، درگیر عشق دو زن هم هست که هر دو عشق بی‌فرجام‌اند. پایان کتاب هم به ۲۵ شعر از اشعار "یوری ژیواگو" اختصاص دارد که در حقیقت اشعاری است از خود "پاسترناک" که پیش از نگارش این کتاب، در روسیه به‌عنوان شاعری توانمند شناخته می‌شد. 
 
3)
اگرچه داستان "دکتر ژیواگو" در مجموعۀ ادبیات رئالیستی قرار دارد، اما نشانه‌هایی از ادبیات مدرن هم در آن دیده می‌شود. بدیهی است که این رُمان در چارچوب "رئالیسم سوسیالیستی" مطلوبِ حکومت شوروی که در آن بر تبلیغ مثبت و پررنگ دستاوردهای انقلاب اکتبر 1917 تأکید می‌شد، قرار نمی‌گیرد. رئالیسم سوسیالیستی که مخلوق تخیلات عده‌ای از نویسندگان حکومتی شوروی در دوران کمونیسم بود، خود را به پیروی از ایده‌های "استالین" (Stalin) در مورد هنر و ادبیات، موظف به مهندسی کردن روح انسان‌ها می‌دانست و این راهکار را در بازنمایی واقع‌گرایانه زندگی اقشار فرودست و تأکید همه‌جانبه بر موفقیت‌های نظام کمونیستی شوروی در ارتقاء زندگی توده‌های مردم و توصیف تکامل انقلابی واقعیت تاریخی جستجو می‌کرد. در مقابل، داستان "دکتر ژیواگو" بازنمایی واقعی فجایعی است که به نام انقلاب سوسیالیستی بر سر توده‌ها، چه فقیر و چه متمول، آوار می‌شود.
 
4)
شبکۀ پیچیده روابط بین شخصیت‌های اصلی و فرعی کتابِ "دکتر ژیواگو" نشان از نبوغ نویسنده در توصیف واقعیت دارد. فرازوفرودهای شخصیت‌های مثبت و منفی کتاب هم که در جای‌جای داستان در طیف وسیع میان خیر و شر در نوسان هستند، بر غنای ادبی داستان افزوده است. از یک دید "دکترژیواگو" روایت ناتوانی انسان در برابر جبر تاریخی است که در فرهنگ مردم روسیه
هم ریشه دارد. بسیار کم پیش می‌آید که ترکیب سمی سیاست، اقتصاد، تاریخ، جامعه، علم و زندگی، یک انسان تکین را به سمت خوشی و آرامش سوق دهد و این حقیقتِ تلخی است که تنها نویسندۀ یک رُمان نبوغ‌آمیز جرأت بیانش را خواهد داشت. "دکترژیواگو" چنین رُمانی است و باوجود ناکامی‌های زندگی شخصیت اصلی داستان، خودِ کتاب برخلاف مسیر تلخی‌های تاریخی‌اش، سربلند و جاودان از  کار درآمده است.
        

34

          به نام او

کتاب را در فروردین ماه به پایان رساندم ولی نشد که برایش مرور بنویسم امروز مجالی پیش آمد که چند کلامی درباره‌اش مطلب بنویسم.

با خواندن «دکتر ژیواگو» یکی از کتابهایی را که باید می‌خواندم، خواندم. به‌واقع خواندن کتابهایی که معروف می‌شوند و برخی به آن شاهکار می‌گویند برای عاشق ادبیات یک فریضه است. ولی اگر بعد از خواندن، احساس کنی که تو فقط به وظیفه‌ات عمل کردی، دچار خسران بزرگی شده‌ای. من بعد از خواندن «دکتر ژیواگو» کمابیش چنین حسی داشتم.

پاسترناک را بیشتر به شعر می‌شناسند و او را یکی از بزرگترین شاعران عصر نقره‌ای ادبیات روسیه می‌دانند. تا پیش از انتشار «دکتر ژیواگو» هم چنین بود ولی پس از انتشار این کتاب و استقبال بی‌نظیری که از این کتاب در سراسر جهان شد ورق برگشت و نام او را در شمار بزرگترین نویسندگان روسیه و جهان آوردند. ولی به نظر می‌رسد تنها ارزش‌های ادبی موجب چنین امری نشده. و حتی نوبل او هم بیش از آنکه سویه ادبی داشته باشد جنبه سیاسی دارد. پاسترناک در دل شوروی کمونیستی رمانی منتقدانه ضد نظام حاکم نوشته است. نظامی که کوچکترین نقد را بر نمی‌تافت. معروف است که پاسترناک از ترس دستگاه کمونیستی حاضر به دریافت جایزه نوبل هم نشد. پس این عمل متهورانه باید مورد تکریم آن قطب دیگر آن جهان دوقطبی قرار بگیرد. باز هم معروف است که دستگاه اطلاعاتی امریکا برنامه مدونی برای معروف‌کردن این رمان هم در خاک روسیه و هم در کل دنیا داشته است.

از این مباحث که بگذریم ما با رمان پاسترناک روبرویم. من از خودم مطمئنم که موافقت یا مخالفتی با جهت‌گیری‌های سیاسی نویسنده ندارم، از طرفی یکی از محبوبترین رمان‌ها در نزد من «مرشد و مارگاریتا» بولگاکف است که آن‌هم مثل این رمان ضدکمونیستی است. پس دیدگاه سیاسی نویسنده در داوری من دخیل نیست. این کتاب درست است که در ادامه سنت رمان‌نویسی روسیه نوشته شده و فرازهای درخشان هم کم ندارد ولی نقایص بسیاری دارد. اشکالات روایی رمان را می‌توان حمل بر این کرد که پاسترناک بیش از آنکه نویسنده باشد شاعر است و سابقه رمان‌نویسی نداشته و این اولین و آخرین رمان اوست. مثلا روایت‌ها و خرده‌روایت‌ها در بسیاری موارد درهم‌تنیده و گنگ است. نام‌های افراد فراوان و پیچیده است و این موارد در کار خواننده خلل ایجاد می‌کند. به‌عنوان مثال نویسنده چندین صفحه را به مکالمه دو نفر در باب مسائل و آرای سیاسی اختصاص می‌دهد و در جای دیگر از روی مهمترین نقاط عطف داستانی‌اش به‌سرعت می‌پرد و چندین سال را در چند کلمه خلاصه می‌کند و به یکدستی روایت بی‌هیچ دلیلی  صدمه می‌زند.

شاید دارم بیش از حد بد کتاب را می‌گویم قضاوت نهایی را به خودتان واگذار می‌کنم اگر حوصله‌اش را دارید باید به‌اندازه هفتصد صفحه این رمان‌سخت‌خوان را بخوانید. پس هم یک فراغتی را برای خود مهیا کنید و هم با دقت بالایی آن را بخوانید و اگر هم بخشی از داستان را نفهمیدید نگران نشوید شما تنها نیستید. وقتی داشتم مرورهایی را که کاربران انگلیسی‌زبان بر این کتاب نوشته بودند می‌خواندم اغلب به این نکته اشاره کرده بودند، بگذریم از کاربران هم‌زبان که اکثرا بی‌هیچ دلیل تنها به‌به و چه‌چه می‌کنند.

و اما در مورد ترجمه. یکی از دلایلی که خواندن کتاب را به تعویق انداختم این بود که ترجمه خوبی از آن در بازار نبود. تا اینکه شنیدم که سه ترجمه تازه از این کتاب منتشر خواهد شد، همین‌که چرا در حال حاضر از کتابی با این قدمت سه ترجمه می‌شود ما را به سمت خیالات و احتمالات دایی‌جان ناپلئونی سوق می‌دهد، بالاخره ترجمه نشر نو را خریدم، خوب بود پیشنهاد می‌کنم این ترجمه را تهیه کنید. آخرین نکته هم اینکه من دو نسخه تصویری از این کتاب را هم دیدم اولی نسخه سینمایی دیوید لین که به‌واقع شاهکار است و دومی سریال روسی آن، که به‌تازگی ساخته شده و اصلا ارزش وقت صرف‌کردن را ندارد.
        

31