یادداشت
1403/3/14
3.4
1
به نام او کتاب را در فروردین ماه به پایان رساندم ولی نشد که برایش مرور بنویسم امروز مجالی پیش آمد که چند کلامی دربارهاش مطلب بنویسم. با خواندن «دکتر ژیواگو» یکی از کتابهایی را که باید میخواندم، خواندم. بهواقع خواندن کتابهایی که معروف میشوند و برخی به آن شاهکار میگویند برای عاشق ادبیات یک فریضه است. ولی اگر بعد از خواندن، احساس کنی که تو فقط به وظیفهات عمل کردی، دچار خسران بزرگی شدهای. من بعد از خواندن «دکتر ژیواگو» کمابیش چنین حسی داشتم. پاسترناک را بیشتر به شعر میشناسند و او را یکی از بزرگترین شاعران عصر نقرهای ادبیات روسیه میدانند. تا پیش از انتشار «دکتر ژیواگو» هم چنین بود ولی پس از انتشار این کتاب و استقبال بینظیری که از این کتاب در سراسر جهان شد ورق برگشت و نام او را در شمار بزرگترین نویسندگان روسیه و جهان آوردند. ولی به نظر میرسد تنها ارزشهای ادبی موجب چنین امری نشده. و حتی نوبل او هم بیش از آنکه سویه ادبی داشته باشد جنبه سیاسی دارد. پاسترناک در دل شوروی کمونیستی رمانی منتقدانه ضد نظام حاکم نوشته است. نظامی که کوچکترین نقد را بر نمیتافت. معروف است که پاسترناک از ترس دستگاه کمونیستی حاضر به دریافت جایزه نوبل هم نشد. پس این عمل متهورانه باید مورد تکریم آن قطب دیگر آن جهان دوقطبی قرار بگیرد. باز هم معروف است که دستگاه اطلاعاتی امریکا برنامه مدونی برای معروفکردن این رمان هم در خاک روسیه و هم در کل دنیا داشته است. از این مباحث که بگذریم ما با رمان پاسترناک روبرویم. من از خودم مطمئنم که موافقت یا مخالفتی با جهتگیریهای سیاسی نویسنده ندارم، از طرفی یکی از محبوبترین رمانها در نزد من «مرشد و مارگاریتا» بولگاکف است که آنهم مثل این رمان ضدکمونیستی است. پس دیدگاه سیاسی نویسنده در داوری من دخیل نیست. این کتاب درست است که در ادامه سنت رماننویسی روسیه نوشته شده و فرازهای درخشان هم کم ندارد ولی نقایص بسیاری دارد. اشکالات روایی رمان را میتوان حمل بر این کرد که پاسترناک بیش از آنکه نویسنده باشد شاعر است و سابقه رماننویسی نداشته و این اولین و آخرین رمان اوست. مثلا روایتها و خردهروایتها در بسیاری موارد درهمتنیده و گنگ است. نامهای افراد فراوان و پیچیده است و این موارد در کار خواننده خلل ایجاد میکند. بهعنوان مثال نویسنده چندین صفحه را به مکالمه دو نفر در باب مسائل و آرای سیاسی اختصاص میدهد و در جای دیگر از روی مهمترین نقاط عطف داستانیاش بهسرعت میپرد و چندین سال را در چند کلمه خلاصه میکند و به یکدستی روایت بیهیچ دلیلی صدمه میزند. شاید دارم بیش از حد بد کتاب را میگویم قضاوت نهایی را به خودتان واگذار میکنم اگر حوصلهاش را دارید باید بهاندازه هفتصد صفحه این رمانسختخوان را بخوانید. پس هم یک فراغتی را برای خود مهیا کنید و هم با دقت بالایی آن را بخوانید و اگر هم بخشی از داستان را نفهمیدید نگران نشوید شما تنها نیستید. وقتی داشتم مرورهایی را که کاربران انگلیسیزبان بر این کتاب نوشته بودند میخواندم اغلب به این نکته اشاره کرده بودند، بگذریم از کاربران همزبان که اکثرا بیهیچ دلیل تنها بهبه و چهچه میکنند. و اما در مورد ترجمه. یکی از دلایلی که خواندن کتاب را به تعویق انداختم این بود که ترجمه خوبی از آن در بازار نبود. تا اینکه شنیدم که سه ترجمه تازه از این کتاب منتشر خواهد شد، همینکه چرا در حال حاضر از کتابی با این قدمت سه ترجمه میشود ما را به سمت خیالات و احتمالات داییجان ناپلئونی سوق میدهد، بالاخره ترجمه نشر نو را خریدم، خوب بود پیشنهاد میکنم این ترجمه را تهیه کنید. آخرین نکته هم اینکه من دو نسخه تصویری از این کتاب را هم دیدم اولی نسخه سینمایی دیوید لین که بهواقع شاهکار است و دومی سریال روسی آن، که بهتازگی ساخته شده و اصلا ارزش وقت صرفکردن را ندارد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.