دروغ بازی
در حال خواندن
2
خواندهام
62
خواهم خواند
40
نسخههای دیگر
توضیحات
تیا و کیت به هم نگاه کردند و بدون صحبت کردن، حرف هایی بین آن ها رد و بدل شد؛ مثل نوعی بار الکتریکی که از یک جسم به جسم دیگر منتقل می شود. انگار داشتند تصمیم می گرفتند که چطور جواب مرا بدهند. سپس کیت لبخندی زد؛ لبخندی کوتاه و مرموز. به طرف من خم شد تا فضای خالی بین صندلی ها مانع نزدیک شدنش نباشد. آن قدر نزدیک که می توانستم رگه های تیره را در چشمان آبی کم رنگش ببینم. گفت: (این یک بازی نیست. اصل بازیه. دروغ بازی.)
بریدۀ کتابهای مرتبط به دروغ بازی
یادداشتها