یادداشت شخصی به نآم صآینآ 🫤
5 روز پیش

کتاب رو امانت گرفتم . بدک نبود . اولش دلم برای اوون میسوخت ولی بعدن به طرز عجیبی برام شخصیت کیرینچی بود . داستان درمورد یه اکیپ چهارنفره ست که توی گذشته شون یه بازی به نام بازی دروغ داشتن که باعث دردسر هایی براشون شده . داستان اصلی ماجرا درمورد زمانیه که جنازه ی پدر کیت، یکی از اعضای اکیپ رو، که خودکشی کرده بود دفن کردن و باهم یه داستان دروغ ساختن چون میترسیدن پاشون به زندان باز بشه . بعد از چندسال دوری این چهار تا نوجوون که حالا زن های بالغی شدن دوباره در میل، خانه ی رویاهایشان خاطرات یادشان میآید و بحث کاری که در گذشته کرده اند دوباره وسط میاید و آنها باید دوباره همان داستان دروغ رو بازگو کنن. لوک و ایسا رو دوست داشتم ( کاپشونو فقط) و نمیدونم واقعا باید به این کتاب چند نمره بدم . زندگی روزمره ای که ایسا داشت و یه کم توی فاز بزرگسالی بود برام حوصله سر بر بود . نویسنده یه جورایی داشت حقیقت رو نشون میداد که اگه کسی چنین اتفاقی براش پیش بیاد کل کتاب یا اون تیکه که قراره بازگو بشه قرار نیست همش تعقیب و گریز باشه و فرد در امنیت قرار نداشته باشه . کیت در آخر تبدیل به یه شخصیت شد که انتظار نمیرفت یه دختر ضعیف که نیازمند کمکه. لوک هم دیگه مثل اون شخصیت آروم و درونگرایی نبود که ایسا توصیف کرده بود. باورم نمیشه که الان لوک عاشق ایسا بود یا کیت ؟ یعنی همش و فقط عاشق کیت بوده از اول ؟ بودنشون در میل و وقتی آب بالا میومد منو یاد فهرست مهمانان انداخت . تجربه جالبی بود راز هایی که فاش میشد خیلی خوب بودن .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.