معرفی کتاب فرانکنشتاین یا پرومته ی نوین اثر مری ولستونکرافت شلی مترجم کاظم فیروزمند

فرانکنشتاین یا پرومته ی نوین

فرانکنشتاین یا پرومته ی نوین

3.8
118 نفر |
35 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

273

خواهم خواند

108

شابک
9789642131037
تعداد صفحات
264
تاریخ انتشار
1399/11/12

توضیحات

        
حادثه ای که مبنای این داستان است غیر از قصه ی صرف اشباح و افسون و جادوست.

بداعت و تازگی موقعیت هایی که در داستان وصف می شود دلیل و عذر آن است و با آن که خود حادثه به صورت واقعه ای طبیعی نامتحمل است، دیدگاهی تخیلی عرضه می کند که دریچه ای برای نمیاش امیال و آرزوهای بشری است در سطحی جامع تر و کوبنده تر از آن چه مناسبات عادی رویدادهای موجود بتواند القا کند.

      

لیست‌های مرتبط به فرانکنشتاین یا پرومته ی نوین

پست‌های مرتبط به فرانکنشتاین یا پرومته ی نوین

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب حاضر اثری از مری شلی است. کانسپت این کتاب بسیار وسوسه انگیز و فوق العاده است. ایده ای که باعث ساخت آثار سینمایی زیادی شده است. این کتاب در مورد جوان دانشمندی به نام ویکتور فرانکشتاین است که از اجزای مرده‌ای موجودی زنده را می سازد. در این ماجراجویی هیولایی ساخته می‌شود که ویکتور خود از آن می ترسد و از آزمایشگاه فرار می‌کند. هیولا سعی در پیدا کردن موقعیت خود در جامعه می‌کند و در نتیجه به خاطر ظاهرش از همه طرد شده و تصمیم به بدرفتاری با انسانهایی را می گیرد که از آنها آزرده شده. داستان بسیار سیال و سریع پیش می رود. این رمان به عنوان یک داستان چند لایه از تجربه ی بشر عمل می‌کند و بسیار اثر قدرتمندی است. نویسنده سعی داشته مخاطب را متوجه اشتباهاتی کند که دیگر جای جبران و پشیمانی در آن نیست.
این کتاب از حجم کمی برخوردار است و زمان شما را نمی‌گیرد. اما دارای موضوعی هیجان انگیز و قلمی شیوا است که باعث می‌شود اگر شروعش کنید دیگر نتوانید زمین بگذاریدش.
        

0

رضا حقی

رضا حقی

1403/1/25

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        من این کتاب را گوش کردم 
کتاب خوبی بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          راستش مدتها بود که کتاب فرانکشتاین رو تو قفسه ی کتابخونه می دیدم و دو دل می شدم که بخونمش یا نه که آخر خونده نمی شد، تا اینکه فیلم "مری شلی" رو دیدم و وقتی داستان زندگی نویسنده و ماجرای نوشته شدن کتاب(که چه ماجرای طولانی ای هم بود!) رو فهمیدم مصمم شدم بخونمش.
کتاب با نامه های فردی شروع می شه که به دنبال کشف سرزمین های جدید داره به سمت قطب شمال حرکت می کنه که با شخصیت اصلی داستان رو به رو می شه، خالق فرانشکتاین. و بعد کتاب وارد فاز جدیدی میشه و ماجرای پسر مشتاق علم و دانشی رو میگه که در آرزوی ساخت یک انسان، یک هیولای زشت و وحشتناک خلق می کنه!
داستان خیلی کشش داره و در انتظار تموم شدنش، تقریبا از کار و زندگیم افتادم! بر خلاف کتابای هم زمان خودش توصیفات طولانی و خسته کننده نداره و خیلی جالبه که نویسنده، یکجورایی زندگی خودش و کشفیات علمی(یا بهتره بگم حدسیات علمی) زمان خودشو به هم پیوند می زنه و توی سن کم، همچین کتابی می نویسه!
توی فکر این بودم که بنویسم: این کتابیه که باید از سیر خوندنش لذت ببرید نه از پایانش، که فهمیدم راستش سیر داستان هم چندان لذتبخش نبود! پس اگه طرفدار داستان های رمانتیک و خوش و خرمید فکر نکنم این کتاب، زیاد به مذاق تون خوش بیاد(چون به مذاق من خوش نیومد😅)
منکر ارزش ادبی این کتاب نمی شم و اتفاقا فکر می کنم نویسنده جدل درونی "چیزی که به نفع منه یا چیزی که به عدالت نزدیکتره" رو خیلی خوب بیان کرد، اما راستش کتابی نبود که من بپسندم و آخرش خیلی زد تو ذوقم.
انتخاب شماست که با توجه به روحیات و علاقتون این کتاب و انتخاب کنید یا نه، چون کتاب سلیقه ایه.
🖇️ من این کتاب و از انتشارات قدیانی و چاپی خوندم، ترجمه خوب بود اما یکی دو صفحه سفید بین کتاب بود و یکم اشکالات چاپی داشت.
        

1

مهسا

مهسا

1403/8/26

          یادداشتی بر فرانکنشتاین:

فرانکنشتاین، رمانی که داستان مردی به همین نام را دنبال می‌کند، از سرگذشت خود می‌گوید و هیولایی که خود خلق کرد و به‌جای آن‌که انسانی شود درست‌کار، شیطانی می‌شود کینه‌ورز.

فرانکنشتاین رمانی‌ست که بیش‌تر ارزش تاریخی دارد تا ارزش ادبی. مری شلی آن را در هجده سالگی‌اش، اوایل قرن نوزدهم نوشت. آن زمان بسیار هراس‌انگیز و وحشت‌آور بود تصور موجودی که توسط انسان خلق شده‌است و حال کنترل آن از دست خالقش خارج شده و به دنبال انتقام‌جویی رفته است. چیزی که دیگر در قرن اخیر تازگی ندارد اما نمی‌توان این را دال بر کم‌اهمیتی گذاشت. 

در رمان متاثر از عصر رمانتیکی که نویسنده در آن زیست می‌کند، طبیعت ستایش شده و تبدیل به تنها پناه‌گاه انسان تنها و شرم‌زده از گذشته و اعمالش می‌شود و تنها مأمن هیولای خلق شده‌ی داستان است. 

برخلاف دیگر داستان‌های گوتیک، شلی در چهارچوب واقعیت و به دور از جهان ارواح و جنون و خیال (هرچند به ارواح هم اشارات کمی می‌شود)، داستان خود را در جهانی از حقیقت‌ها و با تکیه بر علم روایت می‌کند. 
با این‌حال، همان‌طور که اشاره کردم در روزگار ما خواندن رمان فرانکنشتاین نه تنها نمی‎تواند هراسی ایجاد کند، بلکه خواننده ممکن است زودتر از انتظار از وقایع قابل ‌پیش‌بینی خسته شود. شلی در رمانش هیچ توضیحی درباره‌ی چگونگی خلق هیولا نمی‌دهد و حتی مجال نمی‌دهد فرانکنشتاین با چیزی که خلق کرده است به درستی روبه‌رو شود. 

خواندن آن را به‌سبب اهمیتش در ادبیات انگلیسی و ارجاعات فراوانی که در دیگر داستان‌ها به آن می‌شود، پیشنهاد می‌کنم. در غیر این‌صورت هیجان نسخه‌های اقتباسی سینمایی آن به مراتب بیش‌تر است. 
ترجمه‌ی کاظم فیروزمند از نشر مرکز را خواندم. ترجمه‌ی کامل و روانی بود.
        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          رمان فرانکنشتاین یا پرومته مدرن، یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار ادبیات جهان است که توسط مری شلی، نویسنده انگلیسی، در سال ۱۸۱۸ منتشر شد. این کتاب جزو ژانز وحشت و علمی تخیلی دانست. و به دلیل مضامین عمیق فلسفی و اخلاقی‌اش همچنان در ادبیات کلاسیک جایگاه ویژه‌ای دارد. فرانکنشتاین نه تنها به مسائل مربوط به علم و تکنولوژی می‌پردازد، بلکه با بررسی جنبه‌های روانی و اخلاقی زندگی انسان، پرسش‌های اساسی درباره مرزهای قدرت و مسئولیت انسان را مطرح می‌کند.

خلاصه داستان (بدون اسپویل!)

داستان رمان حول زندگی ویکتور فرانکنشتاین، یک دانشمند جوان و بلندپرواز، می‌چرخد. او در پی کشف رازهای زندگی و مرگ، به آزمایش‌هایی دست می‌زند که به خلق موجودی زنده از اعضای بدن انسان‌های مرده منجر می‌شود. اما پس از موفقیت آزمایش، او از نتیجه کار خود وحشت‌زده می‌شود و تصمیم می‌گیرد از مخلوقش بگریزد. این موجود، که بعدها به نام هیولا یا مخلوق فرانکنشتاین شناخته می‌شود، نه تنها به دلیل ظاهرش از سوی جامعه طرد می‌شود، بلکه خودش نیز دچار بیگانگی و انزوا می‌شود.

این داستان به شکلی هوشمندانه به بررسی احساسات انسانی همچون تنهایی، ترس، نفرت و محبت می‌پردازد و سوالاتی اساسی درباره هویت و نقش خالق در برابر مخلوق مطرح می‌کند.

رمانتیسم و فرانکنشتاین

باید اشاره کرد که فرانکنشتاین در دوران اوج جنبش رمانتیسم نوشته شد و به‌طور عمیقی با این مکتب ادبی مرتبط است. رمانتیسم که تأکید زیادی بر احساسات، طبیعت و فردگرایی داشت، در این رمان به خوبی منعکس شده است. یکی از موضوعات کلیدی این جنبش، ارتباط انسان با طبیعت و قدرت شگفت‌انگیز آن بود. در رمان، مناظر طبیعی مانند کوه‌های آلپ و دریاچه‌های سوئیس به‌عنوان پناهگاهی برای ویکتور فرانکنشتاین عمل می‌کنند که به دنبال آرامش و رهایی از بار سنگین خلق مخلوق خود است.

همچنین، احساسات شدید و متناقض در شخصیت‌های رمان، به‌ویژه در ویکتور و مخلوقش، به وضوح با مفاهیم رمانتیسم هماهنگ است. هیولای فرانکنشتاین به عنوان نماد فردی که از جامعه طرد شده و به دنبال هویت است، بیانگر یکی از مهم‌ترین موضوعات رمانتیک یعنی انزوا و بیگانگی است.

عناصر گوتیک

فرانکنشتاین به‌وضوح از عناصر ادبیات گوتیک بهره می‌برد. ادبیات گوتیک معمولاً بر ترس، وحشت و فضای تاریک و مرموز تأکید دارد. در این رمان نیز، آزمایشگاه تاریک و وحشت‌آور ویکتور، هیولای ترسناک و فضاهای سرد و خالی به خلق این حس گوتیک کمک می‌کنند.

عنصر مهم دیگر گوتیک در فرانکنشتاین، بررسی مسائل اخلاقی پیچیده است. ویکتور با قدرت علمی خود قوانین طبیعت را زیر پا می‌گذارد و این عمل پیامدهای سنگینی برای او و اطرافیانش به همراه دارد. این رویکرد به اخلاق و مسئولیت، یکی از ویژگی‌های ادبیات گوتیک است.

تم‌ها و مفاهیم اصلی

یکی از اصلی‌ترین مضامین فرانکنشتاین، بررسی مسئولیت‌های اخلاقی علم است. ویکتور فرانکنشتاین به عنوان دانشمندی که موفق به خلق زندگی می‌شود، با پیامدهای اعمال خود دست‌وپنجه نرم می‌کند. او از مرزهای طبیعی عبور کرده و وارد قلمرویی شده که در آن اخلاق و مسئولیت‌های انسانی نقش بسیار مهمی دارند.

بیگانگی و انزوا از دیگر مفاهیم کتاب است که اهمیتی ویژه‌ای پیدا می‌کند. هم ویکتور و هم مخلوق او در طول داستان احساس بیگانگی می‌کنند. ویکتور به دلیل کارهای خود از جامعه فاصله می‌گیرد و هیولای او نیز به‌طور فیزیکی و احساسی از جامعه طرد می‌شود. این تم یکی از جنبه‌های عمیق روانی داستان است که احساسات تنهایی را به‌خوبی به تصویر می‌کشد.

از قدرت و جاه‌طلبی باید به عنوان دیگز مفاهیم بااهمیت رمان اشاره کرد. ویکتور فرانکنشتاین به دلیل جاه‌طلبی‌های علمی خود به دنبال شکستن مرزهای دانش بشری‌ست، اما این جاه‌طلبی در نهایت او را به سوی فاجعه هدایت می‌کند. این مسئله به‌طور نمادین نشان‌دهنده خطرات قدرت علمی و عدم توجه به پیامدهای اخلاقی و اجتماعی آن است.

تأثیرات فرهنگی و ادبی

فرانکنشتاین یکی از آثار کلیدی در ادبیات علمی‌تخیلی است و به‌عنوان یکی از نخستین رمان‌های این ژانر شناخته می‌شود. این رمان به پرسش‌هایی درباره ماهیت انسان، اخلاق علم و پیامدهای تکنولوژی می‌پردازد که همچنان در دنیای مدرن مورد بحث و تحلیل قرار می‌گیرد. این اثر همچنین الهام‌بخش بسیاری از آثار هنری و سینمایی بوده است. هیولای فرانکنشتاین به نمادی در فرهنگ عامه تبدیل شده است و داستان این رمان بارها در قالب فیلم‌ها، سریال‌ها و نمایش‌ها بازآفرینی شده است.

جمع‌بندی

در پایان باید گفت که فرانکنشتاین اثری چندلایه است که به بررسی مسائل مهم اخلاقی، علمی و فلسفی می‌پردازد. این رمان با ترکیب عناصر رمانتیسم، گوتیک و علمی‌تخیلی، به اثری منحصربه‌فرد در تاریخ ادبیات جهان تبدیل شده است. مفاهیم بیگانگی، مسئولیت علمی و پیامدهای جاه‌طلبی، همچنان از موضوعاتی هستند که در دنیای امروز نیز مرتبط باقی مانده‌اند. فرانکنشتاین نه تنها به‌عنوان یک داستان ترسناک و جذاب خوانده می‌شود، بلکه به دلیل پیچیدگی‌های فلسفی و اخلاقی‌اش، مخاطبان را به تفکر وادار می‌کند. این رمان همچنان پس از گذشت بیش از دو قرن از انتشارش، جایگاه ویژه‌ای در میان علاقه‌مندان به ادبیات و اندیشه دارد.
        

55

Soli

Soli

1404/4/14

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          موقع خوندنش حرف‌های زیادی توی ذهنم غوطه می‌خوردن، ولی حالا هیچ‌کدوم رو به درستی به یاد نمی‌آرم.
اول از همه این‌که برای شخص من، یه داستانِ واقعا ترسناک بود. دغدغه‌ی اصلی کتاب چیزیه که خیلی ذهنم رو درگیر می‌کنه، رابطه‌ی انسان با مخلوقاتش. به نظرم آدمیزاد موقع خلق کردن، همواره فرانکنشتاینه: نمی‌دونه داره چه کار می‌کنه. فقط کورکورانه می‌ره جلو و امیدواره چیزی که در نهایت متولد می‌شه، یه فرشته باشه و نه یه دیو.
مری شلی وقتی این کتاب رو نوشته، هم‌سن الان من بوده. چه‌طور این‌همه درد و رنج رو لای صفحه‌های کتاب جا داده؟ چه‌طور تونسته این‌قدر دردناک و غم‌انگیز بنویسه؟ اصلا این‌همه ایده -ایده‌هایی که ‌اگر اطلاعات تاریخی‌م بیشتر بود شاید می‌تونستم بگم خیلی جلوتر از زمان خودش بوده- از کجا به ذهنش رسیده؟
داستان عجیبی بود، واقعا عجیب.
البته به نظرم با معیارهای امروزی، می‌تونست خیلی کوتاه‌تر باشه. اون‌همه توصیف از مکان‌ها و... گاهی به شدت حوصله‌سربر می‌شد. رگه‌های نژادپرستانه‌ی تنیده شده در داستان رو هم ایضا می‌سپریم به اقتضای زمانه و ازشون گذر می‌کنیم.
خوشحالم که خوندمش. واقعا من رو به فکر فرو برد.
(حالا خوبه حرف‌هام یادم نبود و این‌همه حرف زدم.)
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          متاسفم که جمله‌ام رو با این آغاز کنم و از صدا زدن فرانکنشتاین تحت نام "هیولا" لذت نمی‌برم، اما کمی فکر می‌کنم که برای توصیف بهتر، این کلمه مناسب‌تر از هر کلمه‌ی دیگه‌ای باشه.

مردی که از سر کنجکاوی و سر به سر گذاشتن با علم، خلق میکنه. و مخلوقش  در چیزهایی مثل قدرت و توان تحمل سرما و گرما و سختی روزگار، قدرت جسمی، ابعاد(بسیار بزرگتر از انسان) برتری داره. اما در چیزی به قدری نقص داره که بقیه‌ی هویتش رو بپوشونه و "زشتی" نامیده بشه. اونقدری زشت و قبیح که ترسناک انگاشته بشه.  (البته اگر از کلمه‌ی انگاشته درست استفاده کرده باشم) و اونقدری از زیبایی های انسانی فاصله داره که هرگز چیزی مثل دوست داشته شدن رو درک نمی‌کنه.

موجودی که درد رو حس‌ می‌کنه و نیاز به احساساتی کاملا انسانی داره. اما مگه این چیزها به این چنین چیزی تعلق دارن؟ میتونم از خودم بپرسم که آیا من این حق رو دارم که نیازها و احساسات یه قناری رو داشته باشم یا نه؛ یا اینکه خلقتم موجب محدودیتم در دارا بودن چنین چیزیه. اما انسان ها بارها در تلاش برای ثابت کردن این بودن که بله؛ ما میتونیم نیاز های موجودات دیگر رو طلب کنیم، چرا که حتی اون نیازها جزو متعلقات جانوری خاص محسوب نمی‌شن. پرواز کردن یا توی دریا فرو رفتن و زیر زمین رو گشتن جزو مسائل روزمره‌ی موجودی که روی زمین زندگی می‌کنه نیست؛ اما کاریه که انجام می‌ده.

پس اگر ما انتظار داشته باشیم که حق داشتن احساسات انسانی رو به " هیولا" ندیم، کمی بی‌انصافیه. کمی بیشتر از کمی. هر چند این موضوع ما رو مسئول به حق رسوندن "هیولا" نمی‌کنه، اما خالقش رو بله.  اینکه شرایطی باشه که این موجود بتونه به کمترین خواسته هاش برسه. نیازهایی که توی اون هرم مازلو نوشتن،  دست کم به بخشی که راجب تفکرات و احساسات انسانیه. دلیل تاکیدم در این موضوع هم اصرار خود "هیولا"ست. شور و شوقی ستودنی داشت برای هم صحبتی. و کاش جرئت کافی داشته باشم که هم صحبتش باشم. اگر هم نه، چشمام رو می‌بندم و بهش نگاه نمی‌کنم و صحبت می‌کنم. بی‌احترامی محسوب می‌شه اما دست کم کلمه‌ای بینمون رد و بدل می‌شه. 

درسته که شاید این "هیولا" با داشتن هم‌نشینی مشابه با خودش، ممکنه بلاهایی رو به وقوع بیاره.  من هم ترس رو درک می‌کنم. من هم می‌دونم که ممکنه وحشتی بر انسان‌ها غلبه بشه که هنوز نمرده باشن اما در جهنم زندگی کنن. 

اما با هر چیزی که گفته بشه، که کاش بیشتر راجب بخش دوم حرف می‌زدم اما حوصله‌اش رو ندارم، در پس ذهنم یه قانونیه که روی هیچ دیواری نوشته نشده  اما بارها گفته شده. "خالق مسئول مخلوقش است."  
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          فرانکنیشتاین فراتر از یک داستان ساده است.
نگاهی ست به رابطه‌ی خالق و مخلوق.
خالق این بار خودش مخلوق است؛ ناقص و نادان. 
خالق نامش فرانکنیشتاین است. او قصد دارد موجودی را به وجود آورد که دچار ضعف‌های جسمانی انسانی نباشد. موفق هم می‌شود، اما از همان جایی که گمانش را نمی‌برد ضربه می‌خورد. او روحی در مخلوقش قرار داده که درد پذیر است و دچار احساساتی که در هر لحظه دچار طغیان و تغییر هستند. 
فرانکنیشتاین پشیمان می‌شود که همچنین موجودی خلق کرده است؛ زشت و بد ترکیب با صدایی نخراشیده که هرکسی با دیدن او وحشت می‌کند اما کار از کار گذشته بود.
او به جای توجه به مخلوقش او را با دنیای بیرون  به حال خود رها می‌کند تا خود هیولا تنها گلیم‌اش را از آب درآورد و اگر هم نتوانست از بین برود.
در کل داستان خوبی‌ست. داستانی که چند راوی در دل خود دارد. راویانی که به دنبال کشف یک راز هستند؛ رازی که موجب این شور بختی‌ست.
بهترین بخش کتاب که به دلم نشست آن‌جایی بود که هیولای بد ترکیب و ترسناک روایت می‌کند. او از زمان تولدش اندام کاملی دارد اما روحش مثل نوزادی می‌ماند که هیچ نمی‌داند. برخورد او با محیط اجتماع نقطه‌ی اوج داستان است. جایی که بدی و خوبی را برای او تداعی می‌کند. 
رفتارهای مردم از او که روحی پاک و بی‌آلایش دارد کینه‌ای می‌سازد که او را از خود و اطرافش بیزار می‌سازد. 
او طرد می‌شود و شور انتقام از بشر و خالقش را در دلش زنده می‌سازد. انتقامی که انتهایی ندارد.
اگر بخواهم یک واژه برای شخصیت‌های داستان بگویم «تنهایی» ست. 
تنهایی‌ای که با روح انسان عجین شده است.
در آخر از نویسنده برایتان می‌گویم. نویسنده کتاب #مری_شلی این اثر را در سن ۱۸ سالگی نگاشته و تا سن ۲۰ سالگی به پایان رساند.
حالا بعد از گذشت سال‌ها از نگارش کتاب هنوز از شخصیت ساخته #مری_شلی در داستان‌ها و ساخته‌های سینمایی استفاده می‌شود و حتی در بعضی از جشن‌ها مثل هالووین مردم ماسک این موجود را به صورت می‌زنند.
امیدوارم از خواندش لذت ببرید.
#کتاب‌هایی‌که‌از‌خوردنشان‌لذت‌برده‌ام
#فرانکنیشتاین
#مری_شلی
#نشر_ققنوس
        

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          بالاخره تونستم خودم رو از دنیای داستان کوتاه خارج کنم و یه رمان بلند بخونم. شروعی طوفانی با فرانکنشتاین یا پرومته ی نوین.
برای من فرانکنشتاین یه DVD بود که ۴ تا فیلم توش بود که یکیش جزیره دکتر مورو بود و اون یکیش فرانکنشتاین و منی که دوم راهنمایی بودم با فهم ناقص خودم فکر کردم فرانکنشتاین با خواهرش ازدواج میکرد! و به معلم فیلم بازمون این رو گفتم، اونم توجه ام رو به این نکته جلب کرد که دیالوگش این بود که میگه تو مثل خواهرمی!!!
هیچ وقت فرصت نشده بود داستانی که حدودا مال ۲۰۰ سال پیشه رو بخونم ولی بالاخره قسمت شد برای فرار از داستان کوتاه این رمان رو بخونم.
طی سال ها ترجمه های زیادی از این شاهکار دراومده، من فقط همین ترجمه رو خوندم و یه ترجمه دیگه ازش رو دارم اما یادم میاد دوران بچگیم یه نسخه ی کوچیک و جیبیش هم داشتم، اما تا الان فرصت نشده بود خونده شه.
مری شلی وقتی ۱۸ سالش بوده شروع کرده به نوشتنش و میشه گفت اولین داستان علمی تخیلی در قرون جدید با نوعی دیدگاه انسان گرایانه است.
دید منفی نویسنده به علم و کارهایی که انسان با اون میکنه در نوع خودش نوعی دیدگاه مسیحیت همون دوره رو نشون میده، اما زیبایی این اثر فقط بخاطر موضوعش نیست بلکه دیدی که مری شلی به ایجاد شر در وجود موجودی خالی الذهن داره جالبه. دیدی که همه ی ما هر روزه از خودمون میپرسیم اگه تو ایران بدنیا نمی اومدم چی میشد و چطور میشدم؟
مری شلی نشون میده حتی موجودی مثل هیولای فرانکنشتاین هم گرایش به خیر و خوبی بصورت فطری داره اما تحت تاثیر عوامل بیرونی مدام در جنگ و درگیری بین نیمه خوب و بدش میمونه و با اینکه به سمت تاریکی ها گرایش پیدا میکنه عمیقا ناراحتی درونیش اذیتش میکنه. بعد از خوندن کتاب دوباره یادم اومد چرا به نسبت فیلم ها کتاب ها رو بیشتر دوست دارم. کتاب ها سوالاتی ایجاد میکنن که بذرشون عمیق تر کاشته میشه و فیلم و سریال ها برای همچین کاری باید ده ها ساعت وقت صرف کنن.
هر چند این کتاب مال ۲۰۰ سال پیشه و منصفانه اینه که در حد همون ۲۰۰ سال پیش نگاهش کنیم و نه با دید امروزی دانشورز و آگاه خودمون.
نمیگم اگه نخونید چیزی از دست می دید ولی اگه بخونید خالی از لطف نیست و اگر مثل من نباشید که فیلم هاشو بارها و بارها دیدم براتون شیرین تر هم هست.
        

3