یادداشت پانیذ مالکی
1402/5/2
این کتابو خیلی خیلی دوست داشتم. داستان یه هیولای ساخته دست شخصی به نام ویکتور فرانکنشتاین هست، که بسیار عظیم الجثه و زشت و ترسناک بوده، ولی در درون احساسات پاک و قلبی مهربون و به دور از زشتی داشته. تموم هدفش این بود که به آدما نزدیک بشه و بتونه دوستایی اطراف خودش داشته باشه، ولی بخاطر شکل ناجورش، همه طردش میکردن و باهاش بد حرف میزدن و رفتار میکردن.. تصمیم میگیره بره دنبال خالق خودش که اونم قبولش نمیکنه! و بذر کینه و دشمنی تو دلش رشد میکنه و داستان از اینجا به بعد دارک میشه..!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.