دختری که می خواست کتاب ها را نجات دهد

دختری که می خواست کتاب ها را نجات دهد

دختری که می خواست کتاب ها را نجات دهد

کلاس هاگروپ و 2 نفر دیگر
4.4
26 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

54

خواهم خواند

43

شابک
9786226011532
تعداد صفحات
60
تاریخ انتشار
1398/10/7

توضیحات

        می دانید برای کتاب هایی که کسی آن ها را از کتابخانه امانت نمی گیرد، چه اتفاقی می افتد؟آنا هم نمی دانست. اما وقتی متوجه شد، دیگر راه برگشتی نداشت. باید عملیات نجات را شروع می کرد...داستانی جادویی درباره ی عشق به کتاب ها و کسانی که توی کتاب ها زندگی می کنند، برای همه ی کتاب دوستان در هر سنی که هستند!
      

لیست‌های مرتبط به دختری که می خواست کتاب ها را نجات دهد

بیایید داستان بنویسیمبیایید شعر بگوییمکتاب کوچک برای داستان نویسی

کتابهایی برای بچه‌هایی که دوست دارند نویسنده شوند!

7 کتاب

خیلی از بچه‌ها به خصوص بچه‌های کتابخوان دوست دارند نویسندگی را تجربه کنند! منظورشان هم نوشتن یک انشای خوب در کلاس فارسی یا یک نامه برای مامان نیست... آن‌ها دوست دارند نویسنده واقعی یک کتاب واقعی باشند! این خواسته برای کودکان (به خصوص در رده سنی دبستان و دوره اول دبیرستان) شایع است. اما چه پاسخی به این خواسته می‌شود داشت؟ پاسخ‌های بد اینها هستند: - به او بگویید نویسنده شدن که الکی نیست و باید سالها زحمت بکشد و درس بخواند تا نویسنده بشود. - به او بگویید که او همین حالا هم یک نویسنده بزرگ است و هر چیزی را که نوشت به دست یک ناشر بدهید و با سرمایه شخصی چاپش کنید و به فامیل و آشنا هدیه بدهید. پس چه کاری خوب است؟ - بهش بگویید که نویسنده شدن از یک جایی در همین سنی که او هست میتواند شروع شود. - بگویید برای این که یک روز کتابهایش دست مردم باشد، باید خیلی تلاش کند، ولی خوبی‌اش این است که او کلی وقت برای این تلاشها دارد. - بگویید نوشتن مثل هر مهارت دیگری نیاز به یادگیری و تمرین دارد. و این یادگیری را از کجا میتواند شروع کند؟ از خواندن کتابهایی درباره نویسندگی! این فهرست، برای همین قسمت ماجراست.

61

یادداشت‌ها

          کتاب "دختری که میخواست کتاب ها را نجات دهد" اثر کلاوس هاگروپ ، کتاب فوق العاده ای با مضمون کتاب و کتاب خوانی ست . البته به نظر من جذابیت داستان آنجایی به اوج میرسد که نویسنده با زیرکی یادآوری میکند باید در حال زندگی کنیم و از آنچه که امروز در اختیار داریم ، نهایت استفاده را ببریم بدون اینکه نگران فرداهای نیامده باشیم. آنای داستان ، دختری ست که به زودی ده ساله میشود اما از بزرگ شدن و در نهایت پیری به شدت میترسد . تنها چیزی که حالش را خوب میکند کتاب خواندن است . اما اصل داستان از آنجایی شروع میشود که آنا تصمیم میگیرد به خانم مانسن ، کتابدار کتابخانه  کمک کند . مدیر کتابخانه تصمیم گرفته است کتابهایی که هرگز امانت گرفته نمیشوند از بین بروند و خانم مانسن از این بابت بسیار غمگین است . آنا شروع به امانت گرفتن کتابها میکند . هر روز تعداد زیادی کتاب را میخواند تا اینکه با کتابی بی پایان روبرو میشود و آنجاست که آنا متحول میشود . ان شاالله حتما این کتاب عالی را تهیه کنید و از خواندنش در کنار بچه ها لذت ببرید . تصویرگر کتاب ، لیسا آیساتو ، مترجم ، عطیه الحسینی و چاپ انتشارات فاطمی ( کتابهای طوطی ) ست . کتاب مناسب گروه سنی ب ، ج و د است .
        

0

          بچه که بودم، باز کردن کتاب برایم مثل باز کردن صندوق گنج بود. مخصوصا کتابهایی که جلد قدیمی، پاره، کاغذ کاهی داشتند یا جایی بودند که نباید. خاطره زیادی در ذهنم هست از کتابهایی که در خانه دیگران، دوست و فامیل، بدون جلد، در انباری، پاره بین اسباب بازیها و لباسها یا قاطی وسایل اضافی پیدا می کردم. کتابهایی که وقتی از بچه های صاحبخانه سراغ می گرفتم کسی آنها را نخوانده بود. و اتفاقا بعضی از آنها از کتابهای تاثیر گذار زندگیم بودند: مثل کتاب «سحرخیزان تنها» که در انباری خانه دوستم بین گونی های بادام و انجیر پیدا کردم یا کتاب «سرگذشت چمنزاربزرگ» که جلد نداشت و سال قبل از نمایشگاه کتاب برای بچه هایم خریدم. یا کتابی که اینقدر پاره بود که هیچوقت اسمش را نفهمیدم و حالا می دانم اقتباسی بسیار زیبا و ادبی از یکی از داستانهای هفت اورنگ نظامی بود. حیف که عمه ام هم هر چه توضیح می دهم یادش نمی آید کدام کتاب از کتابهای فراوان خانه شان را می خواهم. بماند کتابهایی مثل «لک لک ها بر بام» که جلد و فونت ملال انگیزشان باعث می شد کسی انها را نخواهد و باز کردنشان برای من خود خود باز کردن صندوق خاک گرفته و قدیمی گنج بود.
اسم کتاب «دختری که می خواست کتابها را نجات دهد» شیرین بود، مخصوصا که حالا دختری دارم که او هم همیشه می خواهد کتابها را نجات دهد. جای چنین کتابی حتما درکتابخانه ما بود. ماجرا از دختری شروع می شود که می خواهد کتابها را نجات دهد و این بین به کتابی می رسد که گنج اوست. کشش داستان خوب است و خواننده را دنبال خود می کشد. متن کتاب هم روان و خوشخوان است. فونت کتاب، طولانی بودنش و تصاویر با کیفیت و زیبایش داد می زند که کتاب بلند خوانی نیست. وکتابی است که برای همین بچه های کتابخوان هشت سال و نه سال به بالا مناسب است. هر چند پسرک کنجکاو که آن وقت شش ساله بود هم خواست بداند کتاب از چه صحبت می کند و آورد تا برایش بخوانم  و خوشش آمد و در این دو سه سال که کتاب در کتابخانه ماست، دو سه بار پیش آمده که از من بخواهد قبل خواب این کتاب را برایش بخوانم. ولی بین کتابهای نخوانده زیادی که دور و برش دارد، هنوز برایش  نوبت به خودخوانی این کتاب نرسیده است و فکر نکنم آنقدر برایش جذاب باشد که مثلا سالهای بعد هم آن کتاب را دستش ببینم. می توانم بگویم ظاهر این کتاب، واقعا دخترانه است و بعید می دانم راحت پسر بچه مثلا ده ساله ای را به خواندن خود ترغیب کند. هرچند داستان کتاب، علی رغم قهرمان دخترش، دختر و پسر ندارد.
انتشارات طوطی این کتاب را با جلد سخت و جلد معمولی چاپ کرده است و احتمالا هنوز بشود چاپهای قدیمی تر کتاب را با قیمت مناسب تر پیدا کرد، هر چندکتابخانه های عمومی هم موجود دارند. احتمالا خواندنش برای بچه های کتابخوان شیرین و برای آنها که زیاد کتاب خوان نیستند انگیزه بخش و جالب باشد.
#دختری_که_میخواست_کتابها_را_نجات_دهد
        

7

          اولش خواستم سه تا ستاره بدم ولی به خاطر تصویرگریش 4 تا دادم
این کتاب کتابیه که همه ازش تعریف میکنن و وقتی تعریفای بقیه رو میشنوید به شدت متقاعد میشید که قطعا عالیه و قطعا باید بخونمش
شروع داستان هم شاهدی بر این مدعاست. با خودت میگی آخجون چه کتاب کودک دلچسبی... چه دختر کوچولولی ناز عاشق کتابی...
ولی برای من قصه از یه جاییش ناامید کننده شد.
البته من نه نویسنده ی کودکم نه منتقد ادبیات کودکان و نه کارشناس ادبیات کودک و نمیدونم ایرادی که من به قصه وارد میکنم آیا اصلا از نقطه نظر فنی وارده به این داستان یا نه. من یه آدم بزرگِ علاقه مند به ادبیات کودکم که داستانو به عینک آدم بزرگانه ی خودم خوندم.
از یه جایی توی داستان ایده های متعددی مطرح میشن و همه رها میشن. آخرش نمی فهمی ماجرای نجات کتاب های خونده نشده چی میشن، به نظرم خیلی خوب میشد از پتانسیل بچه های مدرسه که به واسطه ی آنا جذب داستان والدمار سایر شدن و حتی معلمشون برای نجات کتاب ها استفاده کرد. ولی کلا دانش آموزا از یه جا به بعد کنار گذاشته شدن، ماجرای نجات کتابها با 50 تا کتابی که آنا خوند به فراموشی سپرده شد و ماجرای والدمار سایر مطرح شد و بعد از اونهمه برانگیختگی که مثلا تو مدرسه  بعد از اون تو شهر به وجود اومد دوباره ماجرا فقط به آنا معطوف شد و ترسش از پیری و کشف ماجرای والدمار سایر
. حتی کشف و شهود آنا در باره ی انتهای داستان هم خیلی باور ناپذیر بود. من به عنوان یه بزرگسال توش موندم. بعید میدونم وقتی دختر کوچولوم بزرگ شد و این داستان رو خوند سردرگم نشه تو این بخش داستان . خیلی حکمت بزرگسالانه ای داشت این بخشش!!! ولی خب راه حلی که در انتها برای ترس آنا از پیری و بزرگ شدن مطرح میکنه خیلی دلچسبه. من خودم ازش آرامش گرفتم و میتونم ازش تو زندگیم استفاده کنم

فک کنم خیلی سختگیرانه نظر دادم.
        

1