معرفی کتاب مسئله بودن و نبودن: عشق، فقدان و آنچه در پایان اهمیت دارد اثر مریلین یالوم مترجم نازی اکبری

مسئله بودن و نبودن: عشق، فقدان و آنچه در پایان اهمیت دارد

مسئله بودن و نبودن: عشق، فقدان و آنچه در پایان اهمیت دارد

مریلین یالوم و 2 نفر دیگر
4.0
44 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

85

خواهم خواند

57

ناشر
ققنوس
شابک
9786220404040
تعداد صفحات
232
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        «خوان داوید نازیو» مرگ و فقدان انسانی که عشق ما نثار اوست را به از دست دادن عضوی از بدنمان تعبیر میکند؛ ازدست شدن او گویی ازدستشدن دست یا پایمان است! با همان فروپاشی عصبی و تجربهای شبیه به همان دردی که آدمی ممکن است هنگام ازدست دادن دست یا پایش احساس کند. حال تصور کنیم اگر پیش از آنکه بهواقع دست یا پایمان را ازدست بدهیم، از قریبالوقوع بودن این مهم، این فقدان، مطلع شویم، وضعیت ما چهگونه خواهد بود؟! ما چهگونه با ناپدید شدن عضوی از بدنمان، بخشی از جانمان و درد نامتصور این ناپدیدشدن در روح و جسممان، مواجه میشویم؟ ماجرای کتاب «مسئلهی مرگ و زندگی» نوشتهی «اروین یالوم» و «مریلین یالوم» از پیشآگاهی نویسندگانش از این موضوع شروع شده است. مریلین به سرطان دچار میشود و مرگش حتمیست. زوج عاشق که سالیان سال را با عشقی عمیق و محبتی ازلی زندگی کردهاند، حال میدانند که یکیشان به ناچار، خیلی زود باید از این جهان درگذرد. زوج عاشق تصمیم میگیرند که هرآنچه از زندگی و مرگ میدانند و از پس گذر سالیان به تجربه دریافته و به آن فکر کردهاند را بنویسند، آنهم درحالیکه مرگ مریلین نزدیک است. درمیانهی نوشتن کتاب است که مریلین درمیگذرد و برای اروین عاشق، اینک یکی هست که دیگر نیست! این فقدان عظیم، برای اروین، نه عنصری بازدارنده، که نیرویی پیشبرنده میشود و او «مسئلهی مرگ و زندگی» را با ستایش بی پایانش از زندگی، عشق و البته ایمان به حتمی بودن مرگ، ادامه داده و به پایان میرساند. همانطور که مریلین نیز باوجود آگاهی تمام و کمالش به حتمیّت مرگی که هرلحظه به او نزدیکتر میشد، تا آخرین لحظه، دست از زندگی کردن برنداشت، اروین هم به مدد همین عشق به مریلین و به زندگی، در فقدان معشوق دست از زندگی برنمیدارد و بر اهمیتش پافشاری میکند؛ «مسئلهی مرگ و زندگی» ماحصل این پافشاری بر عشق، بر زندگی و بر پذیرش ناگزیری مرگ است که قسمی از این زندگیست و البته عمل کردن به رسالت عظیم نویسنده و درمانگری که میداند باید این تجربهها را با جهان درمیان بگذارد.
      

پست‌های مرتبط به مسئله بودن و نبودن: عشق، فقدان و آنچه در پایان اهمیت دارد

یادداشت‌ها

"موضوع مرگ
        "موضوع مرگ و زندگی" اثر مشترک " اروین و مریلین یالوم  ۲۰۲۱"
ترجمه "سپیده حبیب"
یالوم روانشناس و نویسنده معروف رو عموما بخاطر رمان "وقتی نیچه گریست" می‌شناسند. این کتاب ولی یک زندگینامه خودنوشت مربوط به خودش و همسرش هست. یک زوج جدانشدنی خوشبخت که از ۱۵ سالگی تا ۸۸ سالگی درکنار هم بوده‌اند. ایده نوشتن این کتاب رو مریلین میده و قرار میشه یک فصل درمیان هرکدام جداگانه بنویسند ولی درباره چی؟ مریلین پی میبره که دچار یک سرطان بدخیم سلول‌های پلاسما شده (میلوم مولتیپل) و به احتمال زیاد بزودی میمیره. پس تصمیم میگیرن حالاتشون در طول دوره درمان تا مرگ رو روی کاغذ بیارن! به شوهرش میگه: " یه کتاب در ذهنم دارم که باید باهم بنویسیمش. می‌خوام روزها و ماه‌های سخت پیش رومون رو مستند کنیم. شاید مصیبت ما برای زوج‌های دیگه‌ای که یکی از اون‌ها با یک بیماری لاعلاج رودرروئه، فایده‌ای داشته باشه."
اروین در مورد این کتاب میگه :"ما می‌نویسیم تا به هستی‌مان معنا ببخشیم، حتی اگر این هستی ما را به تاریک‌ترین گستره‌های زوال جسمانی و مرگ براند. هدف این کتاب پیش و بیش از همه، کمک به خودمان برای یافتن مسیرمان در پایان زندگی است."
کتاب نفس‌گیریه و بدجور مخ آدم رو به فکر میاندازه.
قسمت شگفت ماجرا اینجاست که مریلین با مرگ خودخواسته یا با یاری پزشک (اتانازی) میمیره در کنار همه بستگان و در آغوش همسرش!
"سوگ بهایی است که برای شجاعت عشق ورزیدن به یکدیگر می‌پردازیم."
اروین در سن ۸۸ ساله‌گی و همسرش ۸۷ ساله، خودش مجبور شده دستگاه کار بزاره روی قلبش تا ضربانش رو کنترل کنن ولی مریلین باید شیمی درمانی کنه. 
اروین و مریلین مذهب یهودی دارند و از پدرانشون از مهاجرین روس تبار اروپای شرقی بودن که بعد از جنگ جهانی دوم به امریکا مهاجرت کرده بودند. ولی هیچکدوم اعتقادات مذهبی قوی ندارند و خیلی هم مادی‌گرا هستند. اعتقادی به جهان پس از مرگ ندارند و میگن ما به عدم می‌پیوندیم. همانطور که قبل از تولد وجود نداشته‌ایم. درباره مرگ بیشتر به این سخن نیچه فکر میکنه که در کتاب 'چنین گفت زرتشت' اومده : "بسیاری چه دیر می‌میرند و اندکی چه زود. بهنگام بمیر!" و یا "آنچه کامل شده است، هرآنچه رسیده است، مرگ می‌خواهد. اما آنچه نارسیده است، زیستن خواهد. هرآنچه رنج می‌برد، زیستن خواهد تا رسیده و شاد و مشتاق شود." 
مریلین در اثنای درد شیمی درمانی به اروین میگه : "اگر به خاطر تو نبود، زنده نمی‌موندم...دیگه نمی‌خوام زنده باشم" اونوقت به فکر استفاده از قوانین کالیفرنیا میوفتن برای اتانازی و بعدا می‌فهمن که انقدرها هم ساده نیست و شرایط عجیب و غریبی داره از جمله تایید دو پزشک برای غیر قابل درمان بودن بیماری و گذراندن مراحلی و در نهایت خوردن تعداد زیادی قرص‌های مختلف بطور همزمان و توسط خود شخص در هشیاری کامل بدون کمک هیچکس دیگری حتی پزشک و پرستار.
"شیمی درمانی می‌تواند عمر شما را طولانی‌تر کند، به‌شرطی که خودش شما را نکشد."
و اروین خیلی به فکر میوفته که بعد از مرگ همسرش چیکار میکنه. بهش میگه:" من مرگ تو رو تاب میارم. می‌تونم به زندگی ادامه بدم، انکار نمی‌کنم که هر یک روزی که زنده باشم، دلم برات تنگ می‌شه...ولی می‌تونم به زندگی ادامه بدم...چیزی که برام قابل تحمل نیست اینه که تو با چنین درد و رنجی به‌خاطر من زنده بمونی." و مریلین میگه :"خیالم راحت شد"
در بخش‌های دیگری از کتاب درباره شرایط زندگی در خانه سالمندان صحبت میکنه و میگه :"فکر ترک خانه‌ای که بیش از چهل سال درآن زندگی کرده‌ایم مانع رفتن ماست. خیلی ساده دلمان نمی‌خواهد این خانه را ترک کنیم." البته اونها توان مالی خوبی داشتند، منزل بزرگ و خدمتکار و حتی توان پرداخت هزینه بالای مرکز نگهداری سالمندان که همه این شرایط رو ندارند. 
یالوم اعتقاد داره احساس مرگ وقتی پدیدار میشه که تعلقات به وسایلت هم کم میشه. اشیایی که برای ما جذابیت دارند و خاطره‌انگیزند، برای فرزندانمان هم جذابیت دارند؟ نه لزوما ! "وقتی از دنیا برویم، قصه مربوط به هریک از اموالمان هم درنهایت از میان خواهد رفت."
"یک فرد زمانی واقعا می‌میرد که هیچ انسان زنده‌ای نتواند چهره‌اش را به یاد بیاورد."
به قول میلان کوندرا :"آنچه در مرگ بیش از هرچیز رعب‌آور است فقدان آینده نیست، بلکه از دست دادن گذشته است. درواقع، عمل فراموشی خود گونه‌ای مرگ است که همواره در زندگی حضور دارد."
"هرچه بیشتر زندگی‌ات را نزیسته باشی، اضطراب مرگ بیشتری خواهی داشت." مریلین اعتقاد داره که بدون هیچ افسوسی زندگی کرده و به هرچه خواسته رسیده، پس باید رویایی با مرگ برایش آسان باشه.
اروین طبق نتایج پژوهش ها فکر میکنه که بعد از مرگ همسرش، در سالگرد از درد‌ها کاسته می‌شه و در دومین سالگرد تقریبا به زندگی باز می‌گردید. حالا تردید داره که این در مورد خودش هم صادق خواهد بود یا نه! 
مریلین درباره مرگ خودش می‌نویسه:" چقدر عجیب است که من باید آنی باشم که به احتمال زیاد اول می‌میرد، درحالی که آمار می‌گوید مرگ زودتر شوهر رایج‌تر است... بیوه مرد widower ریشه‌اش در واژه widow بیوه است که مختص زن است. در حالیکه عموم واژگان ریشه مذکر دارند مثل hero/heroine , poet/poetess یعنی درزبان انگلیسی هم حتی اذعان دارد که زنان بیشتر از مردان عمر می‌کنند."
اروین پیش خودش میگه من شاید دوسال بعد از مریلین زندگی کنم ولی دلم نمی‌خواد بدون اون زنده باشم هرچند که بعد از مرگ همسرش شرایط طور دیگری رقم میخوره. 
مریلین در تصور خودش زندگی شوهرش رو بعد از مرگ خودش اینطور توصیف میکنه:" ارو، خیلی هم بد نخواهد گذشت. بچه‌ها مدام به دیدارت می‌آن، دوستات مدام بهت سر می‌زنن. اگه توی این خونه‌ی بزرگ خیلی احساس تنهایی کردی، همیشه می‌تونی از خدمتکارمون، گلوریا، و همسرش بخوای بدون اجاره در مطبت زندگی کنن که اگه بهشون نیاز داشتی، همیشه در دسترست باشن." البته هیچ حرفی درباره دوباره ازدواج کردنش نزد!
اروین میگه "وقتی درباره زندگیم پس از مرگ مریلین فکر می‌کناحساس خیانت بهم دست می‌ده ولی از خودم می‌پرسم اگر همه‌چیز برعکس بود، چی میشد؟ قطعا خیلی دلواپس او می‌شدم و آرزویی جز بهترین زندگی برای او نداشتم." 
بالاخره در ۱۹ نوامبر ۲۰۱۹ روز موعود فرا می‌رسه و طاقت مریلین طاق میشه و درخواست مرگ می‌کنه. پزشک میاد داروها رو در دو لیوان آب حل میکنه تا با نی بخوره. دکتر و پرستار و همه چهارتا بچه هاش و شوهرش دورش جمع میشن تا بعد از تمام شدن دو لیوان و تنها بعد از چهارده نفس کوتاه،  تمام!
این عشق طولانی که از ۱۵ سالگی با یک نگاه شروع شده بود،  در ۸۷ سالگی مریلین به پایان برسه ولی کتاب اینجا تموم نمیشه و حالا اروین درباره دوران پس از سوگ خودش می‌نویسه.
"اکنون در ۸۸ سالگی‌ام و مریلین درگذشته است، برای نخستین بار باید تنها زندگی کنم."
درباره تجربه‌های تنها زندگی کردن می‌نویسه، سرزدن بچه‌ها و خیالاتی شدن که باتوجه به یافته‌های جدید درباره حافظه طبیعی بنظر می‌رسه چون حافظه رو دیگه پدیده‌ای پیوسته نمیدونند بلکه متشکل از نظام‌های مجزا و مستقل از هم ميدونند که میتونند بطور مجزا کار کنند.
یک پدیده عجیب دیگه که بهش اشاره میکنه تقویت نیروی جنسی خصوصا در مردان بعد از مرگ همسرشون هست که مقالات علمی در این زمینه وجود نداشته و فقط تجربیات بالینی اندکی موجود بوده چون بیشتر سوگواران از بیانش خجالت میکشیدند! لذا خود دکتر یالوم تحقیقاتی در این زمینه شروع می‌کنه و درمی‌یابه که افزایش میل جنسی یکی از پاسخ‌های رایج آدما در رویارویی با مرگه. 
هر بیوه‌ای کم‌کم از همسر درگذشته‌اش فاصله می‌گیرد ولی این فرآیند در کسانی‌ که بهترین ازدواج‌ها را داشته‌اند ساده‌تر از کسانی است که ازدواج چندان مناسبی نداشته‌اند چون گروه دوم برای سال‌های برباد‌ رفته‌شان هم سوگوارند.
بعد از گذشت ۱۱۰ روز از درگذشت همسرش که همزمان با سالروز تولدش هم هست می‌نویسه:" اکنون درمی‌یابم یک دوره تحصیلی عالی را طی کرده‌ام. سه وضعیت مهم را که اغلب چالش روان‌درمانگران است، به شکل دست اول از سر گذرانده‌ام. نخست، وسواس‌های قدرتمند که نمی‌توانستم متوقفشان کنم، سپس تجربه‌ی سوگ عمیق درهم‌شکننده که اگرچه دیگر نمی‌سوزاند، هنوز ادامه دارد و با یک نگاه به عکس او شعله‌ور می‌شود. و درنهایت، در معرض افسردگی قرار گرفتن. 
بالاخره در ۱۲۵ روز پس از مرگ مریلین، کتاب را با نوشتن نامه‌ای خطاب به همسرش به پایان میبره که همزمان با شیوع ویروس کرونا در دنیاست و بهش میگه خوبه که نیستی تا ببینی چه اتفاقی افتاده و احتمالا منم جون سالم بدر نمیبرم.
هرچند اروین یالوم هنوز زنده اس و در سن ۹۳ سالگی. من کنجکاو شدم ببینم زندگیش چطور پیش رفت که متوجه شدم دو سال بعد از فوت همسرش یعنی در سن ۹۰ سالگی با یک خانم نویسنده ۷۵ ساله آشنا شده و بعد از حدود سه سال رابطه در ژانویه ۲۰۲۴ باهم ازدواج کردند! عکس عروسیشون رو گذاشتم. 

۲۶۲ صفحه
#موضوع_مرگ_و_زندگی #اروین_یالوم #سپیده_حبیب #نشر_قطره




یک جایی از کتاب اشاره می‌کنه به ایمیل دانشجویی از ایران که کتاب 'روان‌درمانی‌ اگزیستانسیال' یالوم رو خونده بود و مشکلش که حملات هراس بوده، مرتفع شده بود و از این بابت تشکر کرده بود. یالوم هم در جواب ایمیلش می‌نویسه: "بسیار خوش‌وقتم که کتاب‌های من برای‌تان مهم و موثر بوده‌اند. بگذارید آرزو کنیم روزی دو کشور ما سر عقل بیایند و باهم مدارا کنند. با بهترین آرزوها، اروین یالوم "


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

          اخیرا در حال مطالعه کتاب مسئله مرگ و زندگی از اروین و مریلین یالوم هستم. هنوز کامل نشده اما نکاتی داشت که جالب بودند.این زن و شوهر ۶۵ سال زندگی مشترک داشته اند و حالا مریلین در سن ۸۷ سالکی دچار مولتیپل میلوما شده و ازعوارض داروهای شیمی درمانی مثل سکته مغزی و تهوع و استفراغ و خستگی مفرط و لکه های سفید قرنیه درامان نمانده و بیشتر از همه چیزی به نام مه زدگی ذهنی شیمی درمانی آزارش می‌دهد. انگار شمی درمانی سبب می‌شود همه خاطرات و اتفاقات درحال وقوع گنگ و مبهم به نظر برسند.به سبب پیوند عمیق قلبی بین این زوج که هر دو هم نویسنده هستند تصمیم می‌گیرند این کتاب را با همکاری هم بنویسند.مریلین تصمیم می‌گیرد تعلق خاطرش از اشیا و افراد را کمتر کند و به همین خاطر به تدریج تمام چیزهای مورد علاقه اش مثل کتاب‌ها و گردنبند و لباسها را به دوستان و نزدیکانش می‌بخشد. یک ایده جالب هم به نظرش می‌رسد که برای هر کدام از نوه های کوچکش صندوقچه ای ایجاد کند و اشیا کوچکی مثل مدال‌های افتخار یا عروسک‌های کوچک و و عکسهای دسته جمعی و... را به عنوان یادگاری در آنها جای دهد تا حتی سالها بعد از مرگش که نوه ها با باز کردن صندوقچه او را یاد کنند. این قسمت کتاب منو یاد سریال حریم سلطان انداخت که خرم سلطان در آخر عمرش دو تا چمدان به هر کدام از دو پسرش سلیم و بایزید بخشید که در ان به صورت تقریبا مشابه یادگاری‌ها و هدیه هایی را قرار داده بود.همچنین مریلین یاد کتاب نامه های ابدی میکند که در ان از رسمی یهودی صحبت می‌شود که فرد احساساتش نسبت به افراد و حکمتی را که می‌خواهد به آنها منتقل کند در نامه ای در آخر عمر می‌نویسد.  چیزی شبیه وصیتنامه. من یاد وصیتنامه پیامبر و ائمه افتادم. چیزی که بین ما مسلمانان به عنوان وصیتنامه جا افتاده این است که در مورد نماز و روزه و بدهی و اموال وصیت میکنیم در حالیکه پیامبر در آخرین روزهای عمرشان برای کل امتشان نگران بودند و عترت و قرآن را به یادگار گذاشتند. حکمتی بی‌پایان که باید به هر دو تمسک کنند.حضرت زهرا به عنوان مادری دلسوز که جانش را فدای دینشان کردنددر روزهای آخر عمرشان وصیتی به تمام فرزندانشان در طول تاریخ کردند که ولایت را تنها نگذارند حضرت علی در آخرین لحظه عمر ، سربند وصیتشان میگویند: اوصیکم بتقوی الله و نظم امورکم.  اینکه منظم و با تقوا باشید والی آخر..  تمام امامان وصیتهایشان حاوی حکمت یک عمر زیستشان در هستی و آنچه که عزیزانشان در روزهای پیش رو نیاز دارند، هست. به نظرم هم اینها نامه های ابدی و وصیتنامه های حقیقی هستند. آدمی که یک عمر زندگی کرده و وقتی می میرد نمی‌تواند مال با خود ببرد آن چیزی که با او دفن می‌شود همین حکمت و تجربه است که باید به عزیزترین کسانش هدیه بدهد.حتی وصیتنامه امام خمینی و شهدا از جمله شهید سلیمانی هم همین است. حاوی توصیه هایی به کل مردم ایران برای سربلندی و عزت هست.اروین یالوم همسر مریلین تصمیم میگیرد همزمان با مرگ او خودکشی کند اما وقتی به این فکر می‌کند که یک عمر به تمام کسانی که عزیزانشان را از دست داده بودند حین روان درمانی توصیه به صبر و بردباری میکرده میگوید نه این کار خیانت به زحمات بیمارانم و آموزشهای خودم میباشد پس علی رغم تنهایی و انزوای کشنده ای که بعد از مرگ مریلین سراغش خواهد آمد از این کار منصرف می‌شود.
        

14

          کتاب «مسئله بودن و نبودن» یکی از عمیق‌ترین و تأثیرگذارترین کتاب‌هایی است که تصویری واقعی از مواجهه انسان با مرگ را نشان می‌دهد. این کتاب تجربه دو فرد را به تصویر می‌کشد: یکی که با مرگ خودش روبه‌روست و دیگری که باید با مرگ عزیزترین فرد زندگیش کنار بیاید. این روایت، به شکلی صادقانه، پذیرش این واقعیت را بررسی می‌کند که روزی باید از این دنیا برویم و مهم‌تر از آن، نحوه مدیریت این حقیقت و یافتن آرامش پیش از آن را به نمایش می‌گذارد.

یکی از نکات تکان‌دهنده کتاب، اعتراف یالوم به نوعی خودخواهی در عشق است: این که گاهی آن‌قدر به حضور عزیزانمان نیاز داریم که حتی حاضر به دیدن رنج آن‌ها هستیم، فقط برای این که کنار ما بمانند. این صراحت و صداقت در بیان احساسات، نقطه قوت بزرگی در کتاب است که خواننده را به فکر فرو می‌برد.

ترس یالوم از مرگ، علی‌رغم سال‌ها مطالعه و روان‌درمانی، نشان می‌دهد که حتی دانستن و درک فلسفی هم همیشه باعث آرامش نمی‌شود. این ترس از تجربه‌ای ناشناخته ناشی می‌شود، چیزی که هیچ کنترلی بر آن وجود ندارد و همین ناشناخته بودن، وحشت را تشدید می‌کند.

در مقابل، مریلین (همسر یالوم) آرامش بیشتری در برابر مرگ از خود نشان می‌دهد. این آرامش شاید نتیجه زندگی پرمعنا و عشقی باشد که در طول زندگی‌اش تجربه کرده است. این تفاوت در واکنش‌های این دو، تأکیدی است بر این که داشتن یک زندگی رضایت‌بخش و پر از عشق می‌تواند ما را برای پذیرش پایان زندگی آماده‌تر کند.

به طور کلی، «مسئله بودن و نبودن» کتابی است که مخاطب را به عمیق‌ترین ترس‌هایش فرو می‌برد و در عین حال راه‌هایی برای یافتن آرامش و پذیرش ارائه می‌دهد. تأکید کتاب بر ساختن معنای شخصی در زندگی و اهمیت تجربه لحظات باکیفیت، یادآوری ارزشمندی است که چگونه می‌توانیم با عشق و معنا، به آرامشی واقعی در مواجهه با مرگ برسیم.


        

17