یادداشت فاطیما بهزادی

        کتاب «مسئله بودن و نبودن» یکی از عمیق‌ترین و تأثیرگذارترین کتاب‌هایی است که تصویری واقعی از مواجهه انسان با مرگ را نشان می‌دهد. این کتاب تجربه دو فرد را به تصویر می‌کشد: یکی که با مرگ خودش روبه‌روست و دیگری که باید با مرگ عزیزترین فرد زندگیش کنار بیاید. این روایت، به شکلی صادقانه، پذیرش این واقعیت را بررسی می‌کند که روزی باید از این دنیا برویم و مهم‌تر از آن، نحوه مدیریت این حقیقت و یافتن آرامش پیش از آن را به نمایش می‌گذارد.

یکی از نکات تکان‌دهنده کتاب، اعتراف یالوم به نوعی خودخواهی در عشق است: این که گاهی آن‌قدر به حضور عزیزانمان نیاز داریم که حتی حاضر به دیدن رنج آن‌ها هستیم، فقط برای این که کنار ما بمانند. این صراحت و صداقت در بیان احساسات، نقطه قوت بزرگی در کتاب است که خواننده را به فکر فرو می‌برد.

ترس یالوم از مرگ، علی‌رغم سال‌ها مطالعه و روان‌درمانی، نشان می‌دهد که حتی دانستن و درک فلسفی هم همیشه باعث آرامش نمی‌شود. این ترس از تجربه‌ای ناشناخته ناشی می‌شود، چیزی که هیچ کنترلی بر آن وجود ندارد و همین ناشناخته بودن، وحشت را تشدید می‌کند.

در مقابل، مریلین (همسر یالوم) آرامش بیشتری در برابر مرگ از خود نشان می‌دهد. این آرامش شاید نتیجه زندگی پرمعنا و عشقی باشد که در طول زندگی‌اش تجربه کرده است. این تفاوت در واکنش‌های این دو، تأکیدی است بر این که داشتن یک زندگی رضایت‌بخش و پر از عشق می‌تواند ما را برای پذیرش پایان زندگی آماده‌تر کند.

به طور کلی، «مسئله بودن و نبودن» کتابی است که مخاطب را به عمیق‌ترین ترس‌هایش فرو می‌برد و در عین حال راه‌هایی برای یافتن آرامش و پذیرش ارائه می‌دهد. تأکید کتاب بر ساختن معنای شخصی در زندگی و اهمیت تجربه لحظات باکیفیت، یادآوری ارزشمندی است که چگونه می‌توانیم با عشق و معنا، به آرامشی واقعی در مواجهه با مرگ برسیم.


      
30

6

(0/1000)

نظرات

چارلز تیلور یک مطلب جالب میگه در مورد نفی سکولار و زندگی لیبرالی.
میگه دو موضوع باعث بیداریِ ناشی از خمودگی و بی قراری میشن
1.زمان و 2. مرگ...
زمان بابت اینکه این همگونی زمان و یکنواختی اون بالاخره یه جایی خودشو نشون میده و دیگری مرگ...
اون حسی که در هنگام مرگ خود و یا عزیزان لمس میکنیم و ناراحت میشیم، انگار یک پتک میخوره به انسان ها که نمیخوایم باور کنیم فقط این جهان مادیه که وجود داره.

غالب تفکرات اگزیستانسیالیسم هم به نوعی با این دو مورد ارتباط دارند... احساس خلأ و معنا یابی و چیزی عمیق و بزرگ که  انسان  بتونه بهش تکیه بده
2

1

ممنونم از دیدگاه جالب و تحلیلتون.  شما به درستی به یکی از نکات اساسی که چارلز تیلور مطرح می‌کنه، اشاره کردید؛ یعنی ارتباط میان زمان، مرگ و بیداری انسان از خمودگی. همین‌طور پیوندی که بین این مسئله و تفکرات اگزیستانسیالیستی برقرار کردید، بسیار قابل توجه است. این سوال برام پیش اومده که آیا مواجهه با مرگ و زمان، صرفاً باعث بیداری و رهایی از خمودگی می‌شه یا نیاز به یه معنای عمیق‌تر هم داره؟

 

1

خودِ تیلور راهکارش مسیحیت (دین) به شکل باز و قابل اصلاح هست... که البته فکر میکنم اونجا بحث تحریف دین و کج روی دینی پیش میاد
@Fatima_behzadi 

1