معرفی کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد اثر اوریانا فالاچی مترجم یغما گلرویی

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

اوریانا فالاچی و 2 نفر دیگر
3.4
339 نفر |
66 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

834

خواهم خواند

109

شابک
9647865368
تعداد صفحات
120
تاریخ انتشار
1389/6/28

توضیحات

        
امشب پی بردم که وجود داری: بسان قطره ای از زندگی که از هیچ جاری باشد. با چشم باز، در ظلمت محض دراز کشیده بودم که ناگهان در دل تاریکی، جرقه ای از آگاهی و اطمینان درخشید: آری، تو آنجا بودی. وجود داشتی. گویی تیری به قلبم خورده بود. و وقتی صدای نامرتب و پر هیاهوی ضربانش را باز شنیدم احساس کردم تا خرخره در گودال وحشتناکی از تردید و وحشت فرو رفته ام. سعی کن بفهمی ... من از دیگران نمی ترسم. با دیگران کاری ندارم. از خدا هم نمی ترسم. به این حرفها اعتقادی ندارم. از درد هم نمی ترسم. ترس من از توست. از تو که سرنوشت، وجودت را از هیچربود و به جدار بطن من چسباند. هر چند همیشه انتظارت را کشیده ام، هیچگاه آمادگی پذیرایی از تو را نداشته ام و همیشه این سوال وحشتناک برایم مطرح بوده است: نکند دوست نداشته باشی به دنیا بیایی؟ نکند نخواهی زاده شوی؟ نکند روزی به سرم فریاد بکشی که: " چه کسی از تو خواسته بود مرا به دنیا بیاوری؟ چرا مرا درست کردی؟ چرا ؟"نامه به کودکی که هرگز زاده نشد (به ایتالیایی: Lettera a un bambino mai nato) رمانی به زبان ایتالیایی از اوریانا فالاچی، نویسنده و خبرنگار ایتالیایی است که در سال ???? منتشر شد.این کتاب با زاویه دید اول شخص و در قالب نامه ای از راوی داستان، یک زن جوان که گویا خود فالاچی است، با جنینی که در رحم خود باردار است نوشته شده که فرزند نازاده اش را از مصیبت های دنیا و بی رحمی آن می آگاهاند
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

نمایش همه

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          
«نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» با قلمی داستانی، به صورت مونولوگ و در قالب نامه نوشته شده است. نامه‌هایی از زنی که با جنین نامشروع خود، از احساسات، ترس‌ها، دغدغه‌ها، مسئولیت‌ها، شماتت ها و... می‌گوید. نویسنده در این کتاب، از تجربه شخصی خود نیز متأثر می‌باشد. 
در این کتاب او مخاطب را با این سوال رو به رو می‌کند که  «آیا حق دارد کودکی را به دنیا بیاورد یا نه».
کتاب بیش از آنکه پیرنگی قوی و پرتعلیق داشته باشد در واقع بیان عقاید نویسنده در قالب جملاتی احساسی است. او با استفاده از تشبیه در جای جای اثر، مخاطب را به ژرفای افکار خود نزدیک‌تر می‌کند.
در این مونولوگ طولانی به مسائل متعددی از جمله حقوق زنان و حق انتخاب، مسئولیت‌های مادر شدن، ترس از آینده و دنیای ناامن، معنای زندگی و مرگ و رابطه مادر و فرزند پرداخته شده‌است.

در نقد چنین کتابی، که در آن بیش از آنکه مخاطب با داستان مواجه باشد، با تفکری فلسفی در خصوص انسان، مسئولیت، ارزش‌ها و ... مواجه است، نمی‌توان به نقد ساختاری بسنده کرد. وسعت نقد به چنین کتبی، به وسعت تمامی متون نقادانه به مبانی فکری نویسنده است. 
مانند بسیاری دیگر از کتب فمینیستی، این کتاب هم زادهٔ انسان‌گرایی و فردگرایی می‌باشد که انسان را صرفا محق می‌داند.
بدیهی‌ست که در چنین پارادایمی، موضوعات مهمی مانند ارزش انسانی جنین، ارزش و کارکرد خانواده، تاثیر اجتماعی اقدامات فردی و ... مورد توجه قرار نگرفته باشد و محور اصلی، تنها فردیت فرد باشد و احساسات و شرایط و خواسته‌های او. گرچه گاهی این منیت عظیم در قالب شعور و از خودگذشتگی و حتی مظلومیت راوی به مخاطب ارائه شود. 

در پایان، مطالعه این اثر را از دو جهت به تمامی فعالین حوزه مطالعات اسلامی زنان و تمامی دغدغه‌مندان حوزه جمعیت توصیه می‌کنم: 

اول: لزوم مطالعه آثار مطرح جهان با موضوع حقوق زنان و سقط جنین؛ بالأخص کتبی نظیر این کتاب که در ایران با چندین ترجمه از نشرهای مختلف در بازار وجود دارد و قابلیت بالایی در جذب مخاطب دارد.

دوم: به دست آوردن نگاهی نسبتا جامع از تفکر مدافعین سقط جنین.

        

24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در ۳الی ۴مرحله کتاب را خواندم و  قبلِ  به پایان رسیدن،تقرببا ۲بار قضاوتش کردم! 
۴،۵روز پیش که تقریبا به یک سوم کتاب رسیده بودم، بستمش و از شروع کردنش پشیمان بودم و حال که در صفحه سفیدِ آخر کتاب می نویسم، حداقل پشیمان نیستم. 
این کتاب سردرگمم می کند،اوریانا را هم می فهمم و هم نمی فهمم. 
آغاز کتاب خوب بود و شوکه کننده!فراز و فرودها و موضوعات و جهان بینی که در این کتاب و در قالبِ صحبت یک طرفه مادر با فرزندش می خوانیم تعلیق دارد،حتی اگر مخالف محتوا باشیم،خط داستان را ادامه می دهیم تا ببینم خب؟! و چه حیف کهـ نام کتاب،اسپویل کرده بود نیمی از ماجرا را! پایانش...........قشنگترین قسمتِ کتاب پایانش بود. که بلاخره آن منطقی که ادعایش را داشت را دیدیم.(: 
کلام را طول نمیدهم، اگر خواستید بخوانید در شرایط روحی و روانی مناسب بخوانید. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

14

مرجان

مرجان

1402/3/12

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

6